.
#حضرت_زهرا
#اشعار_اول_مجلسی_فاطمیه
می خواهم از بالا و بالاتر بخوانم
می خواهم از جانان پیغمبر بخوانم
می خواهم از تطهیر و از کوثر بخوانم
می خواهم از صدیقه اطهر بخوانم
ـــــــ می خواهم از بانوی افلاکی بگویم
ـــــــ از وصله های چادر خاکی بگویم
آن چادر خاکی همیشه پرچم ماست
آری دلیل قلب زار و دَرهم ماست
گریه برایش واجبات اعظم ماست
این واجب اعظم قرار محکم ماست
ـــــــ وقت قرار بی قراران فاطمیه است
ـــــــ ای چشم من باران بباران فاطمیه است
شکر خدا دست خدا زهرائیم کرد
دست خدای مرتضی زهرائیم کرد
لطف امام مجتبی زهرائیم کرد
یا رأس روی نیزه ها زهرائیم کرد
ـــــــ زهرائیم کردند تا آواره باشم
ـــــــ تا روضه گردی چادری پاخورده باشم
دارم میان روضه ها من سرپناهی
احساس کردم بارها لطف نگاهی
روضه بخوان ای روضه خوان هر جور خواهی
از ضرب و شتم داغدارِ بی گناهی
ـــــــ یک سو چهل نامرد و یک سو مادر من
ـــــــ اصلاً به قصد کشت آنجا بود دشمن
وقتی که دود و شعله ها پیچید آنجا
یا خنده دجاله ها پیچید آنجا
یا ازدحام سُفله ها پیچید آنجا
بعدش صدای ناله ها پیچید آنجا
ـــــــ در گیر و دار دود و آتش رفت بالا
ـــــــ صوت حزین و خسته و مظلوم زهرا
کوچه شلوغ و درب خانه شعله ور بود
منصوره بین شعله ها و در خطر بود
اما دو دستش حائلی در پشت در بود
هم فکر مولا بود و هم فکر پسر بود
ـــــــ کم کم در آتش میخ آن در سرخ میشد
ـــــــ در آن حرارت چشم مادر سرخ میشد
یک ضرب پا آن صحنه را زیر و زبر کرد
ضرب لگد آمد وَ بر آن در اثر کرد
در باز شد زهرا خودش را جمع تر کرد
در با شتاب آمد، چه کاری میخ در کرد
ـــــــ در آن کشاکش میخ سرخ بی مروّت
ـــــــ آمد به سمت حضرت بانوی عصمت
زهرای مرضیه در اوج بی معینی
در بین دود و ناله با حال حزینی
آمد ز سوی او ندایی این چُنینی
کشتند محسن را بیا فضه خُذینی
ـــــــ روضه زنانه می شود اینجای مقتل
ـــــــ غم بی کرانه می شود اینجای مقتل
بستند دستان یل خیبر گشا را
با ریسمانی گردن شیر خدا را
بردند از خانه ولی کبریا را
بردند بی عمامه شاه اولیا را
ـــــــ زهرا دوباره دیده اش را باز تا کرد
ـــــــ قصد کمربند امیر لافتا کرد
از یک طرف هر مرتضی را می کشیدند
بر یاریش جز فاطمه یاری ندیدند
ثانی و قنفذ تا در این صحنه رسیدند
وقتی دفاع حضرت صدیقه دیدند
ـــــــ با یک اشاره تیغ قنفذ رفت بالا
ـــــــ هی ضربه زد تا از نفس افتاد زهرا
شمشیر بالارفت و قلب تو کجا رفت؟
قطعاً دلت تنگ غروب کربلا رفت
تا بین جذر و مد تیغ و نیزه ها رفت
وای از دمی که چکمه پوش بی حیا رفت
ـــــــ رفت و به روی سینه جا خوش کرد آنجا
ـــــــ سر را برید و قتلگه را کرد دریا
دشت بلا شد لاله گون؛ ای وای زینب
زخم تنش از حد فزون؛ ای وای زینب
شد قتلگه دریای خون؛ ای وای زینب
شمر آمد از مقتل برون؛ ای وای زینب
____ زینب تماشا می کند این صحنه ها را
____ دور و برش شادی کنان رقاصه ها را
........____________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.