#اشعار_مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
چه بهتر است ببخشم به لطف و احسانم
چگونـه جسـم ضعیـف تو را بسـوزانم؟
اگـر تـو خالـق خـود را خـدا نمـیدانی
منم خـدا و تـو را عبـد خویش میدانم
شـرار قهـر مرا آب بحـر، کـافی نیست
مگـر ز اشک تـو آبی بـر آن بیفشـانم
تو غافلـی و مـرا لحظـهای نمیخوانی
بیا منم که تو را سوی خویش میخوانم
هـزاربـار شـدم از تـو خشمگیـن امّـا
تـو کیستـی کـه ز تـو انتقـام بستانم؟
به عزتم قسم ار سـوی مـن بیـایی باز
تو را ز لطف در آغـوش خویش بنشانم
ز بس که اشک تو را دوست دارم، از رحمت
بلا دهم کـه تـو را لحظـهای بگریانم
هـزاربـار گنـه کـردهای بیـا یکبار
بگـو:الـه مـن العفـو مـن پشیمانم
ز سالها گنهت بگذرم به یک العفو
ببخشم و به تو ثابت کنم که رحمانم
اگـرچـه از همه آلودهتر بوَد «میثم»
به ذات اقـدسم او را ز در نمـیرانم
#حاج_غلامرضا_سازگار
#اشعار_مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
بار الها خسته ام از اینهمه تکرارها
آمدم با روسیاهی تا کنم اقرارها
بوده ام عمری درون معصیت ها غوطه ور
ساختم بین تو یا رَب ،با خودم دیوارها
ادعا ها میکنم در پیشِ چشم دیگران
بارها اما شکستم در خفا هنجارها
ظاهرم را بر خلاف باطنم آراستم
حالم آشفته شده از این ادا اطوارها
در مصاف تن به تن مغلوب نفسم گشته ام
زخمی ام اصلا ندارم قدرت پیکار ها
خون شده قلب امامم از من و رفتار من
تا به کی این بی مرامی ها و این آزارها
دفتر من پر شده از بیتهای انتظار
کو عمل؟مانده فقط در حد این گفتارها
نامه ی اعمال من گویای احوالم شده
نامه نه،از کثرت برگه شده طومارها
خسته ام یارب به درگاهت پناه آورده ام
ای امید آخرِ بیچاره ها؛ بدکارها
ماه مهمانی شده، با خوب ها هم سفره ام
همنشین گل شده خیل عظیم خارها
با همه بدبختی ام ،سوی حسینت آمدم
دل ندارند ای خدای من مگر بیعارها؟
اشک روضه بی گمان آخر نجاتم میدهد
میبَرَد باران گریه از دلم زنگارها
تشنه تشنه سر جدا شد از امام بی کَسَم
زهر شد در کام من با یاد او افطارها
#حیدر_محمدنژاد