eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
270 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. نورِ نظرِ احمد مختار ابالفضل امّید دل حیدرکرار ابالفضل در کرببلا یاورِ آن یار ابالفضل تحویل بگیرِ همه زوار ابالفضل الله، تو را یار و مددکار ابالفضل سقاست ابالفضل و علمدار ابالفضل صورتگر عالم رخ یک یار کشیده این چهره چه به حیدر کرار کشیده چون عطر، سبکبال و سبکبار کشیده صدشکر که فکر تو زمن کار کشیده امشب شده مشغول تو افکار ابالفضل سقاست ابالفضل و علمدار ابالفضل ما از تو به غیر تو نخواهیم به والله... ممنون تو هستیم چه صبح و چه شبانگاه اسلام به یاری تو رد شد ز خطرگاه حیدر نگران نیست به آینده این راه وقتی بدهد دست تو افسار ابالفضل سقاست ابالفضل و علمدار ابالفضل هرجا که بریدیم، حواله به تو دادیم هرجا نپریدیم، حواله به تو دادیم گر خیر ندیدیم، حواله به تو دادیم هر ظلم که دیدیم، حواله به تو دادیم دارند همه با تو سر و کار ابالفضل سقاست ابالفضل و علمدار ابالفضل در رزم شبیه پدرت یکسره بردی هنگام غنیمت همه بردند و نَبُردی دندان به هم از غصه ارباب فشردی الله گواهست که تو آب نخوردی تکمیل ترین معنی ایثار ابالفضل سقاست ابالفضل و علمدار ابالفضل ✍ شنبه۶اسفند١۴٠١ .
. کرم همیشه کنارت کشیده است خجالت غلام حلقه به گوش تواند حق و عدالت تمام رحمت خود را خدا از اول خلقت به سفرهٔ دار ترین مرد خلق داده وکالت همه زمین و زمان و قضا و قسمت و تقدیر مگر که اند به میل حسن کنند دخالت تمام عمر به صلحت اگر که فکر نماییم نرفته ذره ای از عمر ما به سمت بطالت هزار شکر که دارم به سینه دست ارادت به خانواده‌ات آقا، ولیکن آه عیالت... ✍ .
. روضه حضرت رقیه سلام الله علیها ام ابیها شد رقیه در شب آخر زهرایی‌اش تکمیل شد آخر شب آخر از وضع نامطلوب سر، بر صورت خود زد دختر چه الهامی گرفت از سر شب آخر می‌گفت: بابا این چه رگ هایی‌ست داری؟ خیلی شکایت داشت از خنجر شب آخر شب های قبل آشفته تر بودم اگر، افسوس وضعم نشد بابا از این بهتر شب آخر من دلخوشم از اینکه مثل مادرت هستم می‌ریخت خون از سینه در بستر شب آخر با ضربه های زجر، بابا کاملا حس شد اینکه چه دردی داشته مادر شب آخر با اشک‌هایم فتح کردم شام را بابا با گریه کردم کار یک لشکر شب آخر ✍ .
. سلام الله علیها باید بگویم از غم خود مو به مو عمو با مو عدو کشید مرا کو به کو عمو با قصد قربتِ به کدامین خدا چنین ما را زدند لشکریان با وضو عمو؟ زجر آن شبی که گم شده بودم میان دشت آنقدر داد زد سرِ من که نگو عمو! وقتی بدو بدو پی‌ام افتاده بود زجر هی داد میزدم که کجایی عمو عمو گفتم به خود میایی و دعواش میکنی اصلا چه‌شد نیامدی آخر؟ بگو عمو جز رنگ‌های تیره‌ی نیلی و رنگ دود رنگی دگر نمانده برایم به رو عمو با احتیاط‌ و کند دگر راه می‌روم این چشم‌های تر که ندارند سو عمو هق هق مزاحم کلماتم شده ببخش پایان نمی‌پذیرد اگر گفتگو عمو یک شب مرا پدر ببرد با خودِ خودش حالا که هست نقطه‌ی ختم و شروعم او ✍ .
در بی‌تبی بر لحظه‌ی تب می‌خورم غبطه بعداً به احوالات امشب می‌خورم غبطه وقتی که از ذکر خدا دورم چه بد حالم حتی به حال «خشکه مذهب» می‌خورم غبطه گاهی «نمی‌دانم نمی‌دانم» ولی خوبم گاهی به آن جهل مرکب می‌خورم غبطه وقتی که راحت تر ز من او اشک می‌ریزد آنجا به حال این مخاطب می‌خورم غبطه ای خوش به حال آن کسی که پیر شد در عشق آری به آن قد مُحدّب می‌خورم غبطه :: پنجاه سال او با تو بوده من سه‌سال، آری خیلی به حال عمه زینب می‌خورم غبطه این «زخم» بوسیده لبت را زودتر از من بابا به زخمت روی هر لب می‌خورم غبطه ای کاش جای تو، تن من زیر و رو می‌شد خیلی به جسم نامرتب می‌خورم غبطه ✍ .
باید در این خشکی پیِ باران بگردم من مُرده‌ام باید پیِ یک جان بگردم مَردم به من ایراد می‌گیرند اما من دوست دارم بی سر و سامان بگردم بی‌آبرو هستم ولی امیدوارم تا آخرش با آبرودارن بگردم تا که‌ قیامت را بیندازم جلو‌تر در هروله مانند یک طوفان بگردم من جلد اینجایم، بخواهی یا نخواهی تا به ابد دور و بر این خوان بگردم میگفت بابا بی هوا زد آنقدر که فرصت نشد تا که پی دندان بگردم من یک عمو دارم، که با آن هم رفیقم بابای من گفته فقط با آن بگردم هی بیشتر می‌فهمم این را که عمو کیست؟ وقتی که در بازارِ نامردان بگردم ✍ .
. برای آقا علی اکبر علیه السلام خورده ابلیس، دگرباره رکب اینگونه جلوه کرده به زمین حضرت رب اینگونه نام او را نشود بُرد به لب اینگونه قبلِ هر چیز کند حکمْ ادب اینگونه که بگویم من از آن شاه عرب اینگونه جبرئیل آمد و پروانه‌ی پیغمبر شد گوش یک دهر از این واقعه حالا کر شد چشم مادر-پدرش شاد و کمی هم تر شد همه دلتنگیِ فقدان پیمبر سر شد گویمش ختم رسل، نیست عجب اینگونه از تکاپو همه‌ی مدعیان افتادند به قدم‌های همین مرد جوان افتادند همه‌ی عقربه‌ها از ضربان افتادند وه چه پیغمبری! از تاب و توان افتادند «بولهب‌ها» همه در بستر «تب» اینگونه مَلَک صور، زَنَد صور: دوباره حیدر شده در عرش بپا شور - دوباره حیدر- چشم شوریده‌ی بَد دور - دوباره حیدر- آمد از طایفه‌ی نور دوباره حیدر می‌شود روز، دگر ظلمت شب اینگونه بنهد نام علی را به پسرها هر بار روی هر خصمِ علی، ریخته گویی آوار میثم آمد که برایش برود باز به دار علیِ دیگری آمد که ببیند انگار ماه شعبان به خودش ماه رجب اینگونه پدرش آمده او را چو گلی بو کرده جامه‌ی رزمِ علی را به تن او کرده اکبر از شوق، به آن وجه خدا رو کرده آمده در وسط رزم، هیاهو کرده دشمن از هیبت او رفته عقب اینگونه پدری آمد و از خنده قشون بنشسته عمه از خیمه‌ی خود نیز برون بنشسته پدر از غم چقدَر سخت کنون بنشسته آه از آن لحظه‌ی خون، لخته‌ی خون بنشسته در گلوی پسرش مثل رطب اینگونه نشود گفت چه شد پیکر پیغمبر را هم چه شد ساقی لب تشنه‌ی آب آور را؟ ای حسین بن علی، بوسه نزن خنجر را قوت قلب تو دادی همه را، آن سر را کرده پرتاب اگر ام‌وهب اینگونه ✍ .