eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
240 عکس
152 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
واي بر حال اسيري كه گرفتار تو نيست نخرد هيچكسش هر كه خريدار تو نيست به نگاهي كه گرفتند ز يعقوب قسم يوسفي نيست كه آشفته به بازار تو نيست قدر خاكستر پروانه نداند هرگز هر كه پر سوختة شمع شب تار تو نيست بيشتر مي‌شكفم هر چه بسوزانندم لاله باغ دلم جز تو و جز نار تو نيست استلام حجر آن روز كه كردم گفتم قبله‌ام جز حجرالاسود ديوار تو نيست رحمي اي دوست بحال دل بيماري آر كه دوائيش بجز ديدة بيمار تو نيست هر كه كارش به تو افتاد بدنياش چه كار اين قفس لايق اين مرغ گرفتار تو نيست «ميثم» از دار جهان دل به هواي تو گرفت كه سرافرازي او جز به سردار تو نيست
نمي گيرم دل از دامت ببندي يا كه بگشايي نپوشم ديده از حسنت بپوشي يا كه بنمايي بميرم از فراقت يا بمانم زنده بر وصل ات برآرم يا خاموش بنشينم چه فرمايي؟ نكوتر مي‌شود حالم فزون تر مي‌شود صبرم چه خونم بر زمين ريزي چه اشگم را بيفزايي شوم خاك سر كويت به كويت گر فتد راهم كنم فرش رهت جان را اگر در كلبه‌ام آبي بود چشم انتظار آفتاب طلعتت عالم كه با يك جلوه ي حسن خود عالم را بيارايي زهستم دل بريدم تا همه هستم غمت باشد به اشگم ديده را شستم كه پا بر ديده‌ام سايي بگرياني برنجاني بسوزاني بميراني همه سهل است اگر يكدم به سويم ديده بگشايي اگر در گلشن جنّت روم يك دم نياسايم مگر آن دم كه تو در خانه ي قلبم بياسايي صراط مستقيمت نيست «ميثم» در صف محشر مگر راه رسول و اهلبيتش را بپيمايي
گر کسی بهرتو مشغول دعا نیست ببخش دست این طایفه ار سوی خدا نیست ببخش در نبودت همه بازیچه این نفس شدیم اگر آقا سر ما گرم شما نیست ببخش اصلا انگارنه انگار تورا گم کردیم بودنت دغدغه ی قلبی ما نیست ببخش نشده نیمه شبی باتو مناجات کنیم نیمه شب پشت در خیمه گدا نیست ببخش سوزهر ناله ی ما پای گناهان رفته در دعاهای فرج سوز صدا نیست ببخش از وطن دور شدیم و غم غربت خوردیم خانه ما طرف کرببلا نیست ببخش گریه کن های حسینیم ولی آقاجان اشک ما مثل شما صبح و مسا نیست ببخش تعجیل در فرج و سلامتی مولامون صلوات __________
هدایت شده از 
غروب روز سه شنبه دلم هوایی توست وَ عاجزانه نگاهش به میزبانی توست غروب روز سه شنبه دوباره می خوانم بیاکه لحظه ی امداد آسمانی توست نظر به حال دلم کن که سرد و خاموش ست همه امید من آقا به مهربانی توست دوباره این دل شیدا مسافر راه ست مسیر عاشقی ام صحن جمکرانی توست نگاه مرحمت تو مرا بزرگی داد بیا که شعر و غزل ها همه فدایی توست بیا و روضه ی کرب و بلا بخوان امشب بیا که فاطمه مشتاق روضه خوانی  🍃🌸 اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفرج
. آخرین جمعه ی سال است کجایی آقا سوختیم از غم هجران و جدایی آقا ذکر ما لحظه تحویل همین است فقط چه شود جمعه ی امسال بیایی آقا .
. خورشید رُخ مَپوشان در ابر زلف یارا چون شب سیه مگردان روزِ سیاه ما را ما را زِ تابِ زلفت افتاده عقده بر دل بر زلف خم بخم زن دستِ گره گُشا را ای بحر عفو و رحمت بر ما تَرشحی کن کز لوحِ دل بشوئیم مسوده ی خطا را فخر جهانیان شد ننگِ صنم پرستی جانا زِ پرده بنمای روی خدا نَما را ای آشکار پنهان بُرقع زِ رُخ بر افکن تا جلوه ات ببینم پنهان و آشکارا بی جلوه ات ندارد ارض و سَما فروغی ای آفتابِ معنی هم ارض و هم سَما را بازآ که از قیامت بر پا شود قیامت تا نیک و بَد ببینند در فعلِ خود جزا را ای پرده دارِ عالم در پرده چند مانی آخر زِ پرده بنگر یارانِ آشنا را بازآ که بی وجودت عالم سُکُون ندارد هجرِ تو در تزلزل افکند ماسوا را حاجت به توست ما را ای حُجتِ الهی آری به سوی سلطان حاجت بُوَد گدا را عمری گذشت و ماندیم از ذکرِ دوست غافل از کف به هیچ دادیم سرمایهء بقا را ما را فکنده غفلت در بسترِ هلاکت دارو کن ای مَسیحا این دردِ بی دوا را ساقی بیار جامی زان راحِ روح پَرور تا از کفت بنوشیم پیمانه ی صفا را سحرِ مجازِ فرعون اعجازِ قبطیان شد ای موسی حقیقت ابراز ده عصا را چون سامری هزارند گوسالهء سُخنگُو کز رتبه ی نُبوّت افزوده ادعا را وآن ساحرانِ ماهر کز حیرتِ خلائق زاوهام پیچ در پیچ پرورده اژدها را علم از میانِ مردم همچون پَری گُریزان بگشوده جَهل و نسیان چون دیو دست و پا را افسرده در قوالب روحِ خداپرستی پرورده بسکه شیطان در خونِ دل هوا را احکامِ دینِ خود را بازیچه می شمارند گَبر و یَهود و هِندو چون مُسلم و نَصارا صوم و صلواه زاهد با اینکه در ریا بود بی رغبت است اکنون هم شیوهء ریا را در شهرِ ما اِمام اند قومی عَمامه بر سر کز سر کُله بدزدند طفلِ برهنه پا را جمعی نگشته عارف مُعروف را زِ مُنکر فعال مایُریدند در اَمر و نَهیِ ما را بعضی وصالِ اکسیر در قتلِ نفس دیدند برخی زِ فتنه جویی جُستند کیمیا را در این زمانه از خلق وارسته شو فوادا از کف مده به غفلت عمرِ گرانبها را ✍ .