#مصائب_کوفه
#غزل
زینبت در کوفه دارد ماجرای دیگری
آمدم از کربلا به کربلای دیگری
عزت پنجاه سالم را نگاهی خرد کرد
کاش میرفتیم جز کوفه به جای دیگری
جان زینب ! تو که میوفتی به من برمیخورد
روی چشم من بیا نه زیر پای دیگری!
به لباس پاره ام دارند طعنه میزنند
آشنای دیگری با آشنای دیگری
آی عباسم بیا این مرد را سیلی بزن
میبرد چادر نمازم را برای دیگری
کاش میشد نشنوی این جمله من را حسین
خلق میخندند بر من با ادای دیگری
بی حیای اولی را تا که دورش میکنم
زود می آید سراغم بی حیای دیگری
تا رقیه گفت بابا داد مردم شد بلند
با خودم آورده ام نوحه سرای دیگری
با علی و یاعلی من کوفه را برهم زدم
ساختم از حالشان حال و هوای دیگری
زاده ی مرجانه را با خطبه ام گردن زدم
پس بخوانحالا برایم لافتای دیگری
دست بسته دستگیری کرده ام از کوفیان
امده در کوفه گویا مجتبای دیگری
#سید_پوریا_هاشمی
https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122
─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
کانال اشعار عاشقان حضرت زینب (س)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
#زمزمه
#قتلگاه #عاشورا
#روز_دهم_محرم
#سبک_دل_نگرونم_و_پریشون
بند اول
از تشنگی طاقت نداری
از ضربه ی اون تیرِ کاری
از دهنت خون شده جاری
ای وای
تیر حرمله روی سینه ات نشست
ای وای
بدجور استخون سینت رو شکست
ای وای داداش
ای وای
تا زمین خوردی دل حرم گرفت
ای وای
همه زندگی مو دیگه غم گرفت
ای وای داداش
بند دوم
امان از این غروب دلگیر
این لحظه ی سخت و نفس گیر
از این همه نیزه و شمشیر
ای وای از هجوم لشکر و غربت تو
ای وای پا گذاشتن به روی صورت تو
ای وای... داداش
ای وای صف کشیدن نیزه ها دُور تنت
ای وای هر کدوم سهمی میخوان از بدنت!
ای وای...داداش
بند سوم
فاتحه ی زینب و خوندن!
بدجوری قلبم و سوزوندن
نیزه رو تو تنت شکوندن
ای کاش دست و پا نمی زدی جلو چِشَم
ای کاش خنجر کهنه شو تیز می کرد یه کم!
ای کاش... داداش
ای کاش اعتنا می کرد یکی به خواهشم
ای کاش سرت و نمی برید جلو چِشَم
ای کاش... داداش
بند چهارم
رفته به غارت همه چیزم
چطور برا تو اشک نریزم
کم دست و پا بزن عزیزم
ای وای روی قلب خواهرت اومد فرود
ای وای خنجری که سرو از تنت ربود
ای وای... داداش
ای وای
مهره های گردنت تک تک شکست
ای وای
موی خونی تو رو گرفت به دست
ای وای... داداش
بند پنجم
گرفته واسه غربتت دل
خاک زمین از خون شده گِل
دلشوره کشت تو رو نه قاتل
ای وای خولی و شمر و سنان کشتن تو رو
ای وای بمیرم که نگران کشتن تو رو
ای وای بمیرم برای دلواپسی هات
ای وای واسه آوارگیِ مخدرات
ای وای ...داداش
✍بهمن عظیمی
✍ سعیده کرمانی
...................
#زمزمه #غروب_عاشورا
#شام_غریبان_امام_حسین
بند اول
وقت غروب ِ آرزومه
یه بغض سنگین تو گلومه
گودالی از خون روبرومه
ای وای برا تشییع جنازه اومدن!
ای وای اسباشون با نعل تازه اومدن
ای وای... داداش
ای وای بدن بی سر و زخمیت توی راه
ای وای یکی شد با خاک گرم قتلگاه
ای وای... داداش
بند دوم
بلند شو ای سردار بی سر
ببین که خیمه ها سراسر...
سوخته شبیه دل خواهر
سوختن همه ی ملائکه برای تو...
سوختن لابلای خیمه بچه های تو
سوختن... ای وای
سوخته بس که داد زدم حسین،صدای من
سوخته موی دخترت رقیه وای من
سوخته... ای وای
بند سوم
دلِ شکستم مضطرت شد
نیزه نصیب حنجرت شد
اسیری سهم خواهرت شد
رفتی ولی با خودت نبردی خواهرو
رفتی ندیدی پارگیِ این معجرو
رفتی ای وای
رفتی شدم آواره ی این دشت بلا
رفتی شدی همدم و أنیس نیزه ها
رفتی... ای وای
بند چهارم
امون از این تلخی تقدیر
می برنم به زورِ زنجیر
می مونی زیر نیزه و تیر
ای وای پاشو خواهرت رو بیچاره نکن
ای وای سرِ پیری منو آواره نکن
ای وای ای وای
ای وای
غل و زنجیر وصله ی پای منه
ای وای
مگه مجلس شراب جای منه
ای وای ای وای
✍ بهمن عظیمی
✍ سعیده کرمانی
..............
#ورودیه
#شب_دوم_محرم
به کربلا رسیده مهمون
شده دل زینب پریشون
داره میگه با چشم گریون
ای وای ،چرا دلهره سراغم اومده
ای وای، انگاری بارون ماتم اومده
ای وای...ای وای
ای وای، چرا دلواپس اصغرت شدم
ای وای، نگران علی اکبرت شدم
ای وای ... ای وای
بند دوم
اینجا شده منزل آخر
آروم و سیراب علی اصغر
خوابیده تو آغوش مادر
لالا، نگرانم ولی تو آروم بخواب
لالا ،نکنه اینجا بشه قحطی آب
ای وای ... ای وای
مادر ، الهی داغت رو قلبم نشینه
مادر، حرمله ای کاش گلوتو نبینه
ای وای... ای وای
بند سوم
روضه رو مادرش می بینه
تن حسین روی زمینه
قاتل روی سینه اش میشینه
نامرد ، خطرات مادرو به هم نریز
نامرد، رگای این حنجرو بهم نریز
ای وای ای وای
نامرد ، میشنوی نالههای خواهرشو
نامرد نزن اینجوری شکستی سرشو
ای وای ای وای
✍سعید حمیدیان فر
✍سعیده کرمانی
...............
#کوفه
#مصائب_کوفه
بند اول
دیگه امیدی نیست به دیدار
ای بی کفن خدانگهدار
میبرنم ولی به اجبار
ای وای ، یک تن بی پیروهن مونده رو خاک
ای وای،قافله سالار من مونده رو خاک
ای وای ای وای
ای وای ،رسید آخرش به کوفه قافله
ای وای ، ولی تو با نیزه من با سلسله
ای وای ای وای
بند دوم
همراه ما با سر رسیدی
حرفامو از نیزه شنیدی
وضع عزاداری مو دیدی ؟
باید ،مجلس ختمتو آخر بگیرم
باید ، مجلس عزا بشه هرجا می رم
ای وای ای وای
ای وای ، کوفیا بانی اشکای منن
ای وای ، تو رو کشتن ولی گریه می کنن
ای وای ای وای
بند سوم
امشب چشات از من چه دوره
خونهی خولی پر نوره
جای سرت مگه تنوره ؟
حالا ، که نشد کفن کنم پیکرتو
ای کاش ، بشورم با اشک چشمام سرتو
ای وای ای وای
ای وای، کوفیا انگار نمیشناسنمون
ای وای ، قاری قرآن من قرآن بخون
ای وای ای وای
✍ سعیده کرمانی
✍ سعید حمیدیان فر
.👇
.
#زمینه
#اسارت
#مصائب_کوفه
**
بی قراره آسمان
گریه داره بی امان
از غمِ اسارتِ عمه ی صاحبَ الزمان
وای از این درد و بلا
کوفیانِ بی حیا
دخترِ علی کجا و خولی و شمر و سنان
به خدا که سخته ، فکرشم عذابه
حرمله همش کنار محملِ ربابه
غصه داره زینب ، غرقِ اضطرابه
قافله راهی به سوی مجلسِ شرابه
*******************
دل غمینه نُه فلک
زخم ما خورده نمک
دختران اهل بیتو می زنن چرا کتک
بر سر و سینه زنان
هی میگه رقیه جان
عمو عباسم کجاس تا که به من بده کمک
عموجون کجایی ، حالا که اسیرم
از روی نیزه بیا پایین دارم می میرم
می زنن به دستام ، تازیونه اینجا
هر موقع که من بهونه ی بابا می گیرم
#کوفه
*********************
#رضا_یزدی_اصل✍
👇
#مصائب_کوفه
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸دیگر چهقدر عَمّهام را هتک حُرمت میکنی؟!
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که أسرای آل الله را وارد مجلس ابن زیاد کردند، آنقدر آن ملعون در دفعات مکرّر، عقیله بنی هاشم زینب کبری سلاماللّهعلیها را به سُخره گرفت، که إمام سجاد علیهالسلام رگ غیرتشان جوشید و هر گونه بود به پا خواستند و خطاب به ابن زیاد ملعون فرمودند:
📋 إلیٰ کَمْ تَهتِکُ عَمّتی بَینَ مَن یَعرِفُها و مَن لا یَعرفها؛ قَطعَ اللّهُ یَدَیک و رِجلَیک.
▪️دیگر چقدر حُرمت عمّهام را بین کسانی که او را میشناسند و کسانی که او را نمیشناسند، پایمال میکنی؟! خدا دست و پایت را قطع کنَد!
📚المنتخب ج۲ ص۴۶۶
✍ حال مرا بپرس از این تازیانه ها
دارم ز عشق تو به تن خود نشانه ها
بر روی نیزه قاری قرآن مادرم
پایان بده به اینهمه شک و گمانه ها
تشییع میکنند تو را سنگهای شهر
همراه نیزه ها به سر بام خانه ها
مثل زبان حرملهٔ بددهن مرا
سوزانده است شعله سرخ زبانه ها
آیات حق کجا و شراب و قدح کجا
قرآن کجا و رقص و نوای ترانه ها
یک کاروان بریده و زنجیرها برید
جان اسیرها به لب از دانه دانه ها
منکه حریف اشک رقیه نمیشوم
باید چه داد پاسخ سیل بهانه ها
هر روز زخم تازه به روی تو میخورد
جانم به لب رسیده ز دست جوانه ها
رفتی تنور خولی و رفتی به روی نی
دارم به سینه حسرت این آشیانه ها
گاهی به دست باد و گهی هم به دست شمر
خورده گره به موی سر تو ز شانه ها
بین من و تو حرف نگفته زیاد هست
خاموش گشته زمزمه عاشقانه ها🖤🖤🖤🖤🖤🖤🦋🦋🦋