eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
27.1هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
982 ویدیو
646 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
. علیه‌السلام وسط معرکه‌ی جنگ که غوغا شده صد گرد و غبار از پی هر اسب چنان پا شده هر گوش پر از بانگ چکاچک شده یک سو طرف لشکر مشرک شده سوی دگرش لشکر حلت بفنائک شده یک مرتبه فرمانده‌ی‌شان حضرت حیدر دل و دلبر سر و سرور وَ همان کس که ز جا کند در قلعه‌ی خیبر علی آن زینت منبر علی آن نفس پیمبر به جلو خواند محمد حنفیه پسرش را و به او نیزه‌ی خود داد ° داد دستور محمد حنفیه پسرش را که برو سمت جلو محمل آن زن ، زن فتان که شده الگوی شیطان بزن و کار شتر را به دمی یکسره کن ° رفت تا معرکه شمشیر زد و بر دل سرباز مسلمان به کج رفته به تکفیر زد و ضربه پس از شیهه‌ی تکبیر زد و یک نفس خسته کشید آه حوالی شتر تا که رسید آل بنی‌ضبه‌ جان بر کف زن دور شتر یکسره حائل شده بودند چنان حامی محمل شده‌بودند که او قافیه را باخت و سر را به گریبان ز روی خجلتش انداخت و برگشت عقب پیش پدر ° او که نامش حسن‌ست و صف دشمن شکن‌ست و پسر ارشد مرحب فکن‌ست و یل یل‌ها ، به دمی نیزه ز دستان برادر چو گرفت از ته دل جمله‌ی لاحول و لاقوه الا به زبان گفت ، سپس مرکب خود طاویه را با مدد از مادر خود فاطمه هی کرد ره معرکه طی کرد به میدان زد و یک نعره چو طوفان زد و در روبروی شیر چنان شیر شد و میمنه را میسره را از دم تیغش گذراند و رجز حیدری‌اش را ز ته حنجره‌‌اش خواند و پس از آن صف اول صف دوم همه را راند و چو شمشیر برای عدم آورد همانجا ملک‌الموت کم آورد ° حوالی جمل رفت چه مِثل و مَثَل رفت وَ تقدیر عدو سوی اجل رفت ، که از ترس ، بنی ضبهِ جان‌برکف آن زن ، که روا نیست بیارم وسط شعر نشان و لقبش را به عقب رفت ، چو انگشت تحیر به دهان‌ها به عجب رفت ، به خون همه‌شان نیزه‌‌اش آلوده شد و ذره‌ای آسوده شد و رفت و ره معرکه را آن‌همه طی کرد ، شتر را که به یک ثانیه پی کرد ، زن فتنه‌جوی لشکر اعدا به زمین خورد ، نگون بخت شد و کار عدو سخت شد و حیدر کرار دلش تخت شد و قائله‌ هم ختم به تکبیر سپاهش وَ نبودیم ببینیم علی را و نگاهش ، و نوشتند که شهزاده رسیده‌ست به خشنودی شاهش ، پس از آن هم حسنِ شکر گذار از وسط معرکه برگشت عقب پیش پدر ° و پدر دید محمد پسرش را که عرق از سپرش ریخت که شرم از نظرش ریخت ملال از کمرش ریخت به دلداری او رفت و چنین حضرت حیدر به پسر گفت که سرخوردگی‌ات چیست و دلمردگی‌ات چیست؟ تو تنها پسر حیدری امّا حسن از آل عبا و پسر تاج نبوت ، پسر ختم رسالت وَ چنین شان ، تو را نیست ، پس اینگونه روا نیست که با خویش قیاسش بکنی ✍ .
. روزی دوبار دربِ بقیع باز می‌شود روزی دوبار گریه‌ات آغاز می‌شود روزی دوبار روضه‌ی تو: وا حسن....حسین ای وای  بی حرم حسن  و بی کفن حسین سهمِ دو چشمِ خیسِ شما خونِ تازه است روزی دوبار انیسِ شما خون تازه است این مهرِ مادرِ تو چه‌ها کرده بادلت یعنی که آب شعله به پا کرده با دلت دیدی که آب با جگر فاطمه چه کرد دیدی که آب با پسرِ فاطمه چه کرد تقصیرِ آب شد دل زهرا شراره شد تقصیر آب شد دو جگر پاره پاره شد از کوزه آب تا که حسن خورد آب شد وای از حسین  آب نخورد و کباب شد بعدِ حسین بعدِ حسن سربزیر آب می‌سوزد آنقدر که شود چون کویر آب از آن به بعد آب فرودست می‌رود روزی هزار مرتبه از دست می‌رود از آن به بعد زیرِ سرِ آب آتش است فهمیده‌ام که در جگر آب آتش است سیراب می‌کند همه را ،  تشنه است خود شرمنده است فاطمه را ، تشنه  است خود پیش حسین بغضِ قدیمِ حسن شکست در بینِ خانه قلبِ کریمِ حسن شکست الماس ریزه‌ها جگرش را دو نیم کرد یک ضربِ دست امام حسن را یتیم کرد از سینه داغِ روز و شبش ریخت روی طشت دیدی جگر زِ کنج لبش ریخت روی طشت خونش نه ، پاره پاره زِ لبها جگر چکید بر طشت نه به دامنِ زهرا جگر چکید زینب رسید و گفت که ای وای مادرم "آیا تویی برادر من  نیست باورم" در کربلا به خیمه نیامد عمویِ آب از مَشکِ پاره ریخت زمین آبرویِ آب مجبور شد به خاطرِ آب التماس کرد رو  زد برای طفلِ رُباب التماس کرد بودند دیو و دَد همه سیرابِ آب حیف مَشکی نبود تا که نسوزد رُباب حیف با التماس گفت عزیزم علی بمان از آب هم مضایقه کردند کوفیان اما چه زود آب دوباره شراره شد دیدی که وقتِ گریه‌ی زهرا دوباره شد شد بازهم بساط غمش جور وایِ من شد آب زهر و زهر شد انگور وایِ من انگور شعله شد جگرش را به هم که ریخت آه از دلش که بیشترش را به هم که ریخت   هِی بر زمین نشت نشد چاره ایستاد ای وای من که با جگرِ پاره ایستاد آه ای کبود بال و پَرَت را زمین نزن پیش جوادِ خویش سرت را زمین نزن ... گفتم که اشک از چه چنین رنگ و بو گرفت گفتی زِ چشم گریه کنان آبرو گرفت روزی دوبار درب بقیع  باز می‌شود روزی دوبار گریه‌ات آغاز می‌شود .
. ایام روح بلند مصطفی تا عرشِ اعظم می رسد بالاتر از بالاست...من اینقدر عقلم می رسد! هر زحمتی که می کشد، خیرش به عالم می رسد پس بوسه بر خاک درش، بر نسل آدم می رسد با او ترازوی عمل، آنقدر سنگین می شود... شاءن گدایش برتر از شاءن سلاطین می شود وقت کرم، در کیسه اش درّ و گهر دارد فقط چون از میان خانهء زهرا گذر دارد فقط از قُوسِ اَو اَدنای او، حیدر خبر دارد فقط در غزوه ها بر ذوالفقار او نظر دارد فقط با دست خود نهری کنار نهر کوثر می کشد صد جرعه را وقت عطش، با یاعلی سر می کشد انگشتر دستش، سراغ سنگ خاتم را گرفت در بین هیئت ها خودش هربار، پرچم را گرفت بعد از حُسینُ مِنِّی اش، در روضه ها دم را گرفت با گریه های او گدا، اشک محرم را گرفت لرزه به روی شانهء عرش برین افتاده است بابا بزرگ روضه خوان ها بر زمین افتاده است آنکس که ماهِ هر سحر، شب زنده دارش بوده است بعد نماز آخرش، زهرا کنارش بوده است ام ابیها که نبی هم بیقرارش بوده است... میخ ثقیفه، سال ها در انتظارش بوده است مانده جنازه بر زمین، هیزم میان کوچه هاست آن چادر خاکی شده وقتی که می سوزد عزاست در با لگد که وا شود، صد لاله پرپر می شود یاس سفید باغ حیدر رنگ دیگر می شود زهرا نگفته با کسی که باز، مادر می شود محسن که شش ماهش شود، اوضاع، بدتر می شود ای وای! از این کوچه و این خانه و این سرزمین صد مرد باهم جان دهد، یک زن نیفتد بر زمین! یا مصطفی! شد بعد تو تنهای تنها دخترت هرچند بارانی شده چشمان زهرا دخترت... کاری ندارد هیچکس، این دور و بر با دخترت راحت بغل کرده ترا هر دفعه اینجا دخترت با آن غمی که مانده در قلب حزینت گریه کن امشب برای دختر ویران نشینت گریه کن آن دختری که خسته در آغوشِ خار افتاده بود از دست زجر بی حیا، دستش ز کار افتاده بود از روی ناقه بر زمین، با چشم تار افتاده بود بین طبق می دید سر را که کنار افتاده بود قدری بغل می خواست که آغوش بابا را ندید سر بود...گردن بود...اما باز آقا را ندید ✍ .
. *بند اول* من حسنی ام و شده؛افتخارم ریزه خوره توان ایل و تبارم حسینیمو حسنی؛تا قیامت حب الحسن اجننی؛شد شعارم... دلامون به غم و مهر تو اجین حسنه پادشاه روی زمین میخونم با شور و با دیوونگی حسن اسم توئه جنون آفرین... شاهی من رعیت زاده قلب من حسن آباده باشم نوکر دربستت مادرم اینو یاد داده... ///یا مولا حسن یا مولا.../// *بند دوم* اشک غریبی میچکه:؛ روی گونه انگار عزای مادر ؛ قد کمونه غریبی و از این غریبی همیشه قلب تموم نوکرا؛غرق خونه شاهده ماجرای غم و بلا اشک غربت و گریه ی بی صدا جون دادی وقتی که جلوی چشات نانجیب مادرو زدش بی هوا... با یاد کوچه ها هرشب میسوختی توو آتیش تب مادرم رو کتک نزن میگفتی و شنید زینب... ///واویلا حسن واویلا.../// *بند سوم* دیگه داره میره از شهر کینه ولی یه غمی داره توی سینه حتی توی خونه هم بی حبیبه ای وای از این غمای تو مدینه پر شده دل خواهری از بلا گریه میکنه باز ولی بی صدا میخونه نوحه از حال مضطرش داداشم داره می میره ای خدا تو چشم حسین بارونه زهرا تو بهشت محزونه عالمی گرفته ماتم از تشتی که پر از خونه ///واویلا حسن واویلا.../// *بند چهارم* کسی که بوده از این غصه ها سیر رو تابوتش میباره بارون تیر از جفای همسرش پر کشید با زهری که بوده مث زخم شمشیر زینب از این بلا شده پر محن دیده خونی شده به روی کفن علی شاهد این غصه ها بوده میخونه از تو آسمونا حسن سرداره ولی بی لشکر تو دردا شده بی یاور سوخت و ناله زده عمری از داغ کوچه و مادر ///واویلا حسن واویلا.../// *بند پنجم* با کسی نگفته از حال زهرا اون وقتی که شده تو کوچه تنها لحظه ای که سیلی خورد از سیاهی دمی که شده پر از موج غمها یادشه با لگد پهلویی شکست یادشه تو سینه میخ در نشست یه نفر با غلاف ضربه میزد و یه نفر دستای علی رو می بست با یاد گوش و گوشواره ابرای چشاش میباره از سوز اشکای مادر هر شب تا سحر بیداره ///واویلا حسن واویلا.../// ✍ 👇
delam-migireh.mp3
3.43M
💥سبک: 🎙مداح: ▪️مناسبت: این همه زائر می بینم دلم می گیره دلم می گیره آقام حسن یدونه زائرم نداره نه گنبدِ طلا حتی علم نداره دلم میگیره حتی آقام شعر قدم قدم نداره قدم قدم با یه علم یه شب میریم تو صحن زیبای حسن! به زودی توو ، صحنِ آقام میریم یه مشایه با کلی سینه زن جانم حسن جانم حسن ..... تا چشمت افتاد ورودیه بابِ قبله تا اومدی سلام بدی یادِ حسن باش نه بابِ قبله ای داره نه حتی صحنی تموم میشد غریبی آقامون ای کاش تصورش کن توو باب قبله‌ی حسن وایسی ایشالا تصورش کن آروم آروم اشک می‌ریزی میری پایین پا تصورش کن دست ادب به سینه میگی سلام آقا سلام آقا که الان توو بقیع هستم دخیلم رو به باب القاسمت بستم حسن جانم بذار عشقت تو قلب نوکرت باشه قرار ما تو صحن مادرت باشه حسن جانم غلط گفتم که چیزی توی کاسه ام نیست منو دست حسین دادی حواسم نیست حسین جانم حسین جانم حسین جانم
. صلی الله علیک یا اباعبدالله پای کار حسین می مانیم بی قرار حسین می مانیم گر همه یار دیگران باشند ما که یار حسین می مانیم تا نماند دوباره او تنها در کنار حسین می مانیم آسمان هر طرف بگردد ، ما بر مدار حسین می مانیم لیسَ فِی الدّارِ غیرُهُ دَیّار در دیار حسین می مانیم دیگران در خزان خود باشند در بهار حسین می مانیم ما همیشه به مکتب عشق و افتخار حسین می مانیم تا قیامت پی قیام و رهِ اقتدار حسین می مانیم ما به پای ولایت حیدر با شعار حسین می مانیم تا ابد گر خدا دهد رخصت بر مزار حسین می مانیم در حرم خادم و نگهبان و پرده دار حسین می مانیم جان سپردن به جز بر او ننگ است جان نثار حسین می مانیم روز محشر به سایه ی امن و سایه سار حسین می مانیم تا به آخر به همره مهدی ؛ تکسوار حسین می مانیم ✍ .
🏴 ۱۴۰۲ علیه السلام ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ای به لطفِ بی حَدُ و - مهربونیت سلام حسن یا کریم اهل بیت - یا مولانا امام حسن چشمه ی کرامت هستی معنیِ شهامت هستی شافع قیامت هستی / یا حسن یا حسن یا حسن یا حسن یا حسن ... 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ زیرِ دِینِتَم آقا - از وقتی سینه زن شدم خیلی خوبه عاشقِ - ذکرِ حسن حسن شدم رحمتت مث بارونه زندگیمو می‌گَردونه هرکی عاشقه می‌خونه / یا حسن یا حسن یا حسن یا حسن یا حسن ... 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ رزق و روزیِ منم - بوده تَصَدُّقِ سرت حتی زائراتو هم - بخشیدی به برادرت بی رواق و بارِگاهی اما بهترین پناهی تو امامِ ثاراللّهی / یا حسن یا حسن یا حسن یا حسن یا حسن ... مشابه سبک زیر خوانده می‌شود .👇
🏴 ۱۴۰۲ علیه السلام ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ای تَجَلیِّ خدا - اِبن علیِّ مرتضی سایه ی روی سَرم - سلطان علی موسَی الرّضا گرچه باشه پُر آلایش با تو داره دل آسایش پیش تو دارم آرامش / السلطان السلطان السلطان السلطان السلطان ... 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ رزق هفتا آسمون - می‌رسه از مُضیف تو مهربون و باصفان - خادمای شریف تو مرز کُفر و ایمان هستی آبروی قرآن هستی پادشاه ایران هستی / السلطان السلطان السلطان السلطان السلطان ... 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ آسمونِ زندگی - با تو غرق ستاره هاست نونِ توی سفرَمَم - از الطاف امام رضاست نیم نگاهی کن بیچارم خیلی خیلی دوسِت دارم هرچی دارم از تو دارم / السلطان السلطان السلطان السلطان السلطان ... مشابه سبک زیر خوانده می‌شود 👇