eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
246 ویدیو
37 فایل
💚 الهی #به‌دماءشهدائنا..اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🥹🤲 . . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون🫠 https://daigo.ir/secret/9932746571 . ‌. . ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف🫡 . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۶♡ درحال‌بارگذاری...🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۳ خرداد ۱۳۹۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۳ خرداد ۱۳۹۸
❀﷽❀ 🌊 برپــا ڪردن طوفــان درونـــے براے ســــــربـــــازے امـــــام زمـــان.عج.🌤 چلہ؛ بہ دلخـــــواه خودٺـــــون روز 9⃣3⃣ یڪــشـنبــہ دوازدهــمـ خــــــــردادماه بیســٺ و نهمـ رمضـــان المبــارڪـــ ☀️ ...🌤 ...😭 ❀ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
۱۳ خرداد ۱۳۹۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۳ خرداد ۱۳۹۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۳ خرداد ۱۳۹۸
گمنام بهتر است..: 🌷🌷شہداے مدنظر این هفتہ🌷🌷 👣شنبہ؛ شهید مبارز مجتبی بابایی 👣دوشنبہ؛ شهید مدافع حرم مرتضی کریمی 👣چهارشنبہ؛ شهید مدافع حرم مهدی قاضی خانی https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
۱۳ خرداد ۱۳۹۸
اطــلاعاٺــے خیلــے اندڪ از شہــید بزرگوار مدافع حرم 🌷شهید مرتضی کریمی🌷 👇در حد بضـــاعٺ👇
۱۳ خرداد ۱۳۹۸
😓روایتی کوتاه از شهید مدافع حرم مرتضی کریمی شالی :: پایگاه خبری تحلیلی قزوین خبر 😓قسمتی از وصیت نامه شهید مرتضی کریمی :: مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق) 😓شهید مرتضی کریمی | حریم حرم http://harimeharam.ir/shahid/113?n=%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C 😓روایت فرمانده فاتحین از شهادت علی اکبر گونه «مرتضی کریمی» http://defapress.ir/fa/news/107958/ ... .. ؟! 🕊 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
۱۳ خرداد ۱۳۹۸
سݐـاس فــراوان از دوسٺ عزیزے که زحمــٺ جمــع آورے مطــالب رو کشــیدن😊 اجرشون با خانوم جان☺️☝️
۱۳ خرداد ۱۳۹۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۴ خرداد ۱۳۹۸
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان انقلابی و واقعی 🌹قسمت ۵۴ منوچهر دراز کشید روی تخت،.. پشتش رو به ما کرد و روی صورتش رو کشید...زار میزد... تا شب نه آب خورد، نه غذا... فقط نماز میخوند... به من اصرار می کرد بخوابم. گفت: _"حالش خوبه چیزی نمیشه" تا صبح رو به قبله نشست و با حضرت زهرا حرف زد... می گفت: _"من شفا می خواستم که اومدی و منو شفا بدید؟ اگه بدونم رو می کنید، نمیخوام یه ثانیه ی دیگه بمونم. تا حالا که دلم به فرشته و بچه ها بود، اما نمیخوام بمونم". اینا رو تا صبح تکرار می کرد. به هق هق افتاده بودم. گفتم: _"خیلی بی معرفتی منوچهر. شرایطی به وجود اومده که اگر شفات رو بخوای، راحت میشی... ما که زندگی نکردیم.تا بود، جنگ بود. بعدشم یه راست رفتی بیمارستان. حالا میشه چند سال با هم راحت زندگی کنیم" گفت: _"اگه چیزی رو که من امروز میدیدی، تو هم نمی خواستی بمونی" . گاهی میرفتیم بالاي پشت بوم میخوندیم.... دراز می کشید و سرش رو میذاشت روي پام و من و رو می گفتم. انگشتامو میبوسید و تشکر می کرد.... همه ي حواسم به منوچهر بود. نمیتونستم خودم رو ببینم و خدا رو. همه رو واسطه می کردم که اون بیشتر بمونه. اون توي دنیای خودش بود و من توي این دنیا با منوچهر.... برام مثل روز روشن بود که منوچهر دم از رفتن میزنه، همین موقع هاست.... ادامه دارد... 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ ✍نویسنده؛ مریم برادران https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
۱۴ خرداد ۱۳۹۸