4.mp3
11.03M
🍃رمان معرفتی، بصیرتی و صوتی
🍃 #راز_درخت_کاج
🪵قسمت چهارم
🍃تولید؛ از ایران صدا
🍃نویسنده؛ خانم معصومه رامهرمزی
🍃ناشر؛ نشر شاهد
🍃تنظیم و تهیه کننده؛ مجید میزایی
🍃صدابردار؛ امید نجف زاده
🍃راوی؛ نسرین زارع
🪵ادامه دارد.....
🪵 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🍃🍃🇮🇷🌷🇮🇷🍃🍃
✍کتاب صوتی
"راز درخت کاج"
✍(خاطرات مادر شهیده #زینب_کمایی )
🌷 لینک دانلود کتاب صوتی " راز درخت کاج " از گوگل درایو👇👇
https://drive.google.com/folderview?id=1pXcXd11nv7xFMmKtlG1RhhXs2aWQhPBj
5.mp3
4.42M
🍃رمان معرفتی، بصیرتی و صوتی
🍃 #راز_درخت_کاج
🪵قسمت پنجم
🍃تولید؛ از ایران صدا
🍃نویسنده؛ خانم معصومه رامهرمزی
🍃ناشر؛ نشر شاهد
🍃تنظیم و تهیه کننده؛ مجید میزایی
🍃صدابردار؛ امید نجف زاده
🍃راوی؛ نسرین زارع
🪵ادامه دارد.....
🪵 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🍃🍃🇮🇷🌷🇮🇷🍃🍃
✍کتاب صوتی
"راز درخت کاج"
✍(خاطرات مادر شهیده #زینب_کمایی )
🌷 لینک دانلود کتاب صوتی " راز درخت کاج " از گوگل درایو👇👇
https://drive.google.com/folderview?id=1pXcXd11nv7xFMmKtlG1RhhXs2aWQhPBj
6.mp3
11.42M
🍃رمان معرفتی، بصیرتی و صوتی
🍃 #راز_درخت_کاج
🪵قسمت ششم
🍃تولید؛ از ایران صدا
🍃نویسنده؛ خانم معصومه رامهرمزی
🍃ناشر؛ نشر شاهد
🍃تنظیم و تهیه کننده؛ مجید میزایی
🍃صدابردار؛ امید نجف زاده
🍃راوی؛ نسرین زارع
🪵ادامه دارد.....
🪵 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🍃🍃🇮🇷🌷🇮🇷🍃🍃
✍کتاب صوتی
"راز درخت کاج"
✍(خاطرات مادر شهیده #زینب_کمایی )
🌷 لینک دانلود کتاب صوتی " راز درخت کاج " از گوگل درایو👇👇
https://drive.google.com/folderview?id=1pXcXd11nv7xFMmKtlG1RhhXs2aWQhPBj
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
✨داستان جذاب #از_یاد_رفته_۱ 👇👇قسمت ۱۵ و ۱۶👇👇
🔹داستان جذاب #از_یاد_رفته_۱
قسمت ۱۷ 👇
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲ ❁﷽❁
📚 #از_یاد_رفته_۱
🔰 #قسمت_هفدهم
🔆 امام ۹ ساله
✍ این خاطره توسط آقای قرائتی بیان شده، به نقل از دختری ۹ ساله:
چند ساعتی از ظهر میگذشت و ما هنوز در اتوبوس بودیم 🚎، با یک تکان شدید اتوبوس به خودم آمدم، یادم آمد که نمازم را نخواندهام😨
سریع به بابام گفتم!
بابام گفت: اشکال نداره! بذار برسیم آنجا نمازت رو بخون.
گفتم: آخه اون موقع نمازم قضا شده!☹️
بعد به بابام گفتم: بابایی میشه به آقای راننده بگی وایسته تا من نماز بخونم؟😢
بابام ناراحت شد!
میگفت، راننده به خاطر یه بچه نمی ایسته و بعد کلی دعوام کرد که چرا نمازت رو سر وقت نخوندی و....😐
یه لحظه چشم هایم رو بستم، بعد به بابام گفتم: بابا حالا که نمیگی، بزار من کار خودم رو بکنم!
یه شیشه آب برداشتم و بالای سطل آشغال وضو گرفتم.
میخواستم تو همون اتوبوس نماز بخونم، توی همین گیر و دار، شاگرد شوفر من رو دید که دارم وضو میگیرم 👀
کمی من رو نگاه کرد و بعد رفت طرف راننده و یه پچ پچی کردند، راننده هی توی آینه به من نگاه میکرد، یه چشمش به جاده بود و یه چشمش به من...👀
بالاخره به من گفت: دختر خانم چی شده؟🤔
بهش گفتم : نمازم رو نخوندم، اگه ممکن هست یه جا بایستید. بعد گفتم: هزینه اش هر چی بشه بابام میده!😅
راننده گفت: دخترجان من ازت پول نمیخواهم؛ الان هم میزنم کنار تا نماز بخونی😊
اتوبوس که ایستاد وقتی داشتم پیاده میشدم، شنیدم خانمی به شوهرش گفت: محمود دیدی چی شد؟!
من هم نمازم رو نخوندم‼️
یکی دیگه گفت: علی تو نمازت رو خوندی؟
من که پیاده شدم حدود ۲۰ نفری با من پیاده شدند، و اینجوری شد که من بهترین نمازم رو خوندم...😇
ضمنا حاج آقا این رو اضافه کردند که: وقتی توی قرآن میخونیم (و جعلنا للمتقین اماما)
یعنی مثل این داستان، که یه دختر ۹ ساله ، پیشوای ۲۰ نفر در امر اقامه ی نماز میشه 👏👏