。☆✼★━━━━━💠━━━━━━★✼☆。
🍃رمان واقعی تلنگری و آموزنده #سه_دقیقه_در_قیامت
🍃روایت یکی از جانبازان مدافع حرم
🍃قسمت ۱۳ و ۱۴
لااقل يك كار خوب با نيت الهی پيدا كردم. ميدانستم كه گاهی وقتها،يك عمل خوب با نيت خالص،يك انسان را در آن اوضاع نجات ميدهد.از اينكه اين عمل، خيلی بزرگ در نامه عملم نوشته شده بود فهميدم كار مهمی كردهام.
اما يكباره مشاهده كردم كه اين عمل خالصانه هم در حال پاك شدن است!با ناراحتی گفتم:
_مگر نگفتيد فقط كارهايی كه خالصانه براي خدا باشد حفظ ميشود، خب من اين كار را فقط براي خدا انجام دادم.پس چرا پاك شد؟!
جوان پشت ميز لبخندی زد و گفت:
_درست است، اما شما در مسير برگشت به خانه با خودت چه گفتی؟
يكباره فيلم آن لحظات را ديدم. انگار نيت درونی من مشغول صحبت بود. من با خودم گفتم:
_خيلی كار مهمی كردم.اگر جای پدر مادر اين بچه بودم، به همه خبر ميدادم كه يك جوان به خاطر فرزند ما خودش را به خطر انداخت. اگه من جای مسئولين استان بودم، يك هديه حسابي و مراسم ويژه ميگرفتم.اصلا بايد روزنامهها و خبرگزاریها با من مصاحبه كنند. من خيلی كار مهمی كردم.
فردای آن روز تمام اين اتفاقات افتاد.خبرگزاریها و روزنامهها با من مصاحبه كردند. استاندار همراه با خانواده آن بچه به ديدنم آمد و يك هديه حسابی براي من آوردند و...
جوان پشت ميز گفت:
_تو ابتدا برای رضای خدا اين كار را كردی،اما بعد، خرابش كردی...آرزوی اجر دنيايی كردی و مزدت را هم گرفتی. درسته؟
گفتم: _همه اينها درسته.
بعد باحسرت گفتم:
_چه كنم؟! دستم خالی است.
جوان پشت ميز گفت:
_خيلیها كارهايشان را برای خدا انجام ميدهند، اما بايد تلاش كنند تا آخر اين #اخلاص را حفظ كنند.بعضیها كارهای خالصانه را در دنيا نابود ميكنند!
🍃سفر كربلا
حسابی به مشكل خورده بودم.اعمال خوبم به خاطر شوخیهای بيش از حد و صحبتهای پشت سر مردم و غيبتها و... نابود ميشد و اعمال زشت من باقی ميماند.البته وقتی يك كار خالصانه انجام داده بودم،همان عمل باعث پاك شدن كارهاي زشت ميشد.چرا که در قرآن آمده بود:«إِنَ الحَسنات يُذهِبنَ السيئات».(۱)
زيارتهای اهلبيت:بسيار در نامه اعمال من تأثير مثبت داشت.البته زيارتهای بامعرفتی که با گناه آلوده نشده بود.اما خيلی سخت بود.
هر روز ما،دقيق بررسی و حسابرسی ميشد.كوچكترين اعمال مورد بررسی قرار ميگرفت.همينطور كه اعمال روزانهام بررسی ميشد،به يكی از روزهای دوران جوانی رسيديم. اواسط دهه هشتاد.يكباره جوان پشت ميز گفت:
_به دستور #آقا_اباعبدالله پنج سال از اعمال شما را بخشيديم.اين پنج سال بدون حساب طی ميشود.
باتعجب گفتم: _يعنی چی!؟
گفت:_يعنی پنج سال گناهان شمابخشيده شده و اعمال خوبتان باقی ميماند.
نميدانيد چقدر خوشحال شدم.اگر در آن شرايط بوديد، لذتی كه من از شنيدن اين خبر پيدا كردم را حس ميكرديد.پنج سال بدون حساب و كتاب؟! گفتم:
_اين دستور آقا به چه علت بود؟
همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند. در دهه هشتاد و بعد از نابودی صدام، بنده چندين بار توفيق يافتم كه به سفر كربلا بروم.در يكی از اين سفرها، يك پيرمرد كر و لال در كاروان ما بود.مدير كاروان به من گفت:
_ميتوانی اين پيرمرد را مراقبت كنی و
همراه او باشی؟
من هم مثل خيلیهای ديگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولای خودم خلوت داشته باشم،اما با اكراه قبول كردم.كار از آنچه فكر ميكردم سختتر بود. اين پيرمرد هوش و حواس درست و حسابی نداشت.او را بايد كاملا مراقبت ميكردم.اگر لحظهای او را رها ميكردم گم ميشد.
خلاصه تمام سفر كربلای من تحتالشعاع حضور اين پيرمرد شد.اين پيرمرد هر روز با من به حرم ميآمد و برميگشت.حضور قلب من كم شده بود.چون بايد مراقب اين پيرمرد ميبودم.روز آخر قصد خريد يك لباس داشت.فروشنده وقتی فهميد كه
او متوجه نميشود،قيمت را چند برابر گفت.من جلو آمدم و گفتم:
_چی داری ميگی؟ اين آقا زائر مولاست. چرا اينطوری قيمت ميدی؟ اين لباس قيمتش خيلی كمتره.
خلاصه اينكه من لباس را خيلی ارزانتر برای اين پيرمرد خريدم.با هم از مغازه بيرون آمديم.من عصبانی و پيرمرد خوشحال بود.با خودم گفتم:"عجب دردسری برای ما درست شد. اين دفعه کربلا اصلا به ما حال نداد."يكباره ديدم پيرمرد ايستاد.رو به حرم كرد و با انگشت دست،مرا به آقا نشان داد و با همان زبان بيزبانی برای من دعا كرد. جوان پشت ميز گفت:
_به دعای اين پيرمرد،آقا امام حسين شفاعت كردند و گناهان پنج سال تورا بخشيدند.
بايد در آن شرايط قرار ميگرفتيد تا بفهميد چقدر از اين اتفاق خوشحال شدم. صدها برگه در كتاب اعمال من جلو رفت.اعمال خوب اين سالها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.
_______________
1 .كارهاي خوب، گناهان را پاك ميكند. (قرآن کريم. سوره هود آيه 114)
💠ادامه دارد....
🍃کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🍃https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
。☆✼★━━━━━━ - ━━━━━━★✼☆。