eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
6هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
299 ویدیو
37 فایل
✨️﷽✨️ . 💚ازاین‌لیست‌کپی‌ #حرومه!❌️ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32342 . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون https://daigo.ir/secret/9932746571 . ❤️همه‌ی‌فعالیت‌ها،نذرظهورامام‌غریبمون‌مهدی‌موعود‌ عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۶۳♡ هم تمام شد.....
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤 🌟وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی 🌟عیون أخبارالرضا علیه‌السلام، ج۲ ص۱۳۶. 🖤رمان تاریخی، بصیرتی و معرفتی 🌟قسمت ۳۶ علی رو به من فرمودند: _اما اگر این ظرف مس را حرارت میدادید و به صورت مذاب درمی‌آمد و سپس از فلان مواد هم استفاده میکردید،طلای ناب‌تری بدست می‌آوردید... با تعجب به مولایم چشم دوختم و برایم باورپذیر نبود که مولا علی هم سر از کیمیاگری دربیاورد... و اینچنین عالمانه همه چیز را در این باب بداند، پس با مِن ومِن گفتم : _یعنی...شما هم علم کیمیاگری میدانید؟! علی لبخند ملیحی کل رخسارش را پوشانید و فرمود : _آری ،علم کیمیا هم میدانم و نه تنها من میدانم و با اشاره به کوچک ادامه داد: _حتی این کودک هم علم کیمیا می داند... و همانطور که در دریای بهت و حیرت خودم غرق بودم ایشان ادامه دادند : _علم، یک نوع دانستنی الهی است که بر هرکدام از بندگان که لطف خدا شامل حالش شود، می‌بارد و زمانی که من از کوثر مبارک آب دهان پیامبر نوشیدم، هزار درب علم و از هر دری هزار درب دیگر به رویم گشوده شد... و براستی که به فرمودهٔ رسول خدا : «انا مدینة العلم و علیٌ بابها...همانا پیامبر شهر علم است و من درب آن هستم و هرکس که بخواهد به شهر علم وارد شود، باید از درب آن بگذرد...» وقتی که مولایم علی سخن می گفت ،تازه فهمیدم که من در چه عالمی دست و پا میزنم و ایشان در چه عالمی سیر می کنند. همانا که مولایم با این سخنان به من فهماند که مال و منال این دنیا برای ما اهلبیت کمترین اهمیتی ندارد... چرا که تمام علوم و گنجینه های دنیا در دستان ماست ، اگر می‌بینید که اینچنین فقیرانه و ساده زندگی می کنیم، بدانید که این رویهٔ ماست ، رویهٔ بندگان خدا و رویهٔ است وگرنه ما از هر ثروتمندی، ثروتمندتریم... آری مولایم علی ،با اشاره ای کوچک مرا به وادیی برد که تا به حال در آن وادی پای نگذاشته بودم... و چه خوش وارد شدم و چه زیبا فهمیدم...به راستی که نه من شاهزاده ام و نه پدرم شاه...بلکه پادشاه این عالم و شاهزاده های این عالم کسی جزء این خانواده نمی تواند باشد... آرام از جا برخواستم و رو به علی و زهرا گفتم : _مرا عفو کنید، قصد جسارت نداشتم ، بر من ببخشید که شاگردی نوپا در مکتب علوی و کلاس درس فاطمی و مسلمان محمدی هستم و از اتاق بیرون آمدم... 🌟ادامه دارد.... 🖤نویسنده؛ طاهره سادات حسینی https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🖤🌟🖤🌟🖤🌟