。☆✼★━━━━━💠━━━━━━★✼☆。
🍃رمان واقعی تلنگری و آموزنده #سه_دقیقه_در_قیامت
🍃روایت یکی از جانبازان مدافع حرم
🍃قسمت ۱۹ و ۲۰
من از نوجوانی در هيئت و جلسات فرهنگی مسجد محل حضور داشتم. پدرم به من توصيه ميکرد که وقتی برای آقا امام حسين علیهالسلام و يا حضرت زهرا سلاماللهعلیها و اهل بيت اشک ميريزی، قدر اين اشک را بدان.
اشک بر اين بزرگان، قيمتی است و ارزش آن را در قيامت ميفهميم. پدرم از بزرگان و اهل منبر شنيده بود که اين اشک را به سينه و صورت خود بکشيد و اين کار را ميکرد. من نيز وقتی در مجالس اهلبيت گريه ميکردم. اشک خود را به صورت و سينهام ميکشيدم.
حالا فهميدم که چرا اين سه عضو بدنم نميسوزد! نکته ديگری که در آن وادی شاهد بودم بحث اشک و توبه بر درگاه الهی بود. من دقت کردم که برخی گناهانی که مرتکب شده بودم در کتاب اعمالم نيست!بعد از اينکه انسان از گناهی توبه ميکند و ديگر سمتش نميرود،گناهاني که قبلا مرتکب شده کاملا از اعمالش حذف ميشود.
آنجا #رحمت_خدا را به خوبی حس کردم.حتي اگر کسي حقالناس بدهکار است اما از طلبکار خود بیاطلاع است، با دادن #رد_مظالم برطرف ميشود. اما حقالناسی که صاحبش را بشناسد بايد در دنيا برگرداند.حتی اگر يک بچه از ما طلبکار باشد و در دنيا حلال نکرده باشد، بايد در آن وادی صبر کنيم تا بيايد و حلال کند.
🍃بيتالمال
از ابتدای جوانی و از زمانیكه خودم را شناختم، به حقالناس و بيتالمال بسيار اهميت ميدادم. #پدرم خيلي به من توصيه ميكرد كه مراقب بيتالمال باش. مبادا خودت را گرفتار كنی.
از طرفی من پای منبرها و مسجد بزرگ شدم و مرتب اين مطالب را ميشنيدم.لذا وقتی در سپاه مشغول به كار شدم، سعی ميكردم در ساعاتی كه در محل كار حضور دارم، به كار شخصي مشغول نشوم.
اگر در طي روز كار شخصی داشتم و يا تماس تلفنی شخصی داشتم، به همان ميزان و كمی بيشتر، اضافهكاری بدون حقوق انجام ميدادم كه مشكلي ايجاد نشود. با خودم ميگفتم: حقوق كمتر ببرم و حلال باشد خيلي بهتر است. از طرفی در محل كار نيز تلاش ميكردم كه كارهای مراجعين را به دقت و با رضايت انجام دهم.اين موارد را در نامه عملم ميديدم. جوان پشت ميز به من گفت:
_خدا را شكر كن كه بيتالمال بر گردن نداری وگرنه بايد رضايت تمام مردم ايران را كسب ميكردی!
اتفاقاً در همانجا كسانی را ميديدم كه شديداً گرفتار هستند.گرفتار رضايت تمام مردم، گرفتار بيتالمال. اين را هم بار ديگر اشاره بُعد زمان و مكان در آنجا وجود نداشت.يعنی به راحتی ميتوانستم كسانی را كه قبل از من فوت كردهاند ببينم، يا كسانی را كه بعد از من قرار بود بيايند!
يا اگر كسی را ميديدم،لازم به صحبت نبود، به راحتی ميفهميدم كه چه مشكلی دارد.
يكباره و در يك لحظه ميشد تمام اين موارد را فهميد.من چقدر افرادی را ديدم كه با #اختلاس و #دزدی_از_بيتالمال به آن طرف آمده بودند و حالا بايد از تمام مردم اين كشور، حتی آنها كه بعدها به دنيا ميآيند، حلاليت ميطلبيدند!
اما در يكی از صفحات اين كتاب قطور،يك مطلبی برای من نوشته بود كه خيلی وحشت كردم! يادم افتاد كه يكی از سربازان، در زمان پايان خدمت، چند جلد كتاب خاطرات شهدا به واحد ما آورد و
گذاشت روي طاقچه و گفت:
_اينها اينجا بماند تا سربازهايی كه بعداً
ميآيند،در ساعات بيكاری استفاده كنند.
كتابهای خوبی بود. يكسال روي طاقچه بود و سربازهايی كه شيفت شب بودند، يا ساعات بيكاری داشتند استفاده ميكردند. بعد از مدتي، من از آن واحد به مكان ديگری منتقل شدم. همراه با وسايل شخصی كه ميبردم، كتابها را هم بردم.
يك ماه از حضور من در آن واحد گذشت، احساس كردم كه اين كتابها استفاده نميشود. شرايط مكان جديد با واحد قبلی فرق داشت و سربازها و پرسنل،كمتر اوقات بيكاری داشتند.لذا كتابها را به همان مكان قبلی منتقل كردم و گفتم:
_اينجا بماند بهتر استفاده ميشود.
جوان پشت ميز اشارهای به اين ماجرای كتابها كرد و گفت:
_اين كتابها جزو بیتالمال و برای آن مكان بود، شما بدون اجازه، آنها را به مكان ديگری بردی، اگر آنها را نگه ميداشتی و به مكان اول نمیآوردی، بايد از تمام پرسنل و سربازانی كه در آينده هم به واحد شما میآمدند، حالليت ميطلبيدی!
واقعاً ترسيدم.با خودم گفتم:من تازه نيت خير داشتم. من از كتابها استفاده شخصی نكردم. به منزل نبرده بودم، بلكه به واحد ديگری بردم كه بيشتر استفاده شود، خدا به داد كسانی برسد كه #بیتالمال را ملك شخصی خود كردهاند!!!
در همان زمان،یکی از دوستان همكارم را ديدم. ايشان از بچههای بااخالص و مؤمن در مجموعه دوستان ما بود.او مبلغی را از فرمانده خودش به عنوان تنخواه گرفته بود تا برخی از اقلام را برای واحد خودشان خريداری كند.اما اين مبلغ را به جای قرار دادن در كمد اداره....
💠ادامه دارد....
🍃کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🍃https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
。☆✼★━━━━━━ - ━━━━━━★✼☆。