eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
239 ویدیو
37 فایل
💚 #به‌دماءشهدائنااللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🥹🤲 . . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون🫠 https://harfeto.timefriend.net/17350393203337 . ‌. ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف🫡 . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۵♡ درحال‌بارگذاری😍...
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۴۲ در روشنای طلوع آفتاب، آسمان چشمانش میدرخشید.. و با همین دستان خالی.. عزم مقاومت کرده بود که از نگاهم و بلند شد،.. پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد.. و باقی دردهای دلش تنها برای حضرت زینب(س) بود که رو به حرم ایستاد. لبهایش آهسته تکان میخورد.. و به گمانم با همین نجوای عاشقانه عشقش را به حضرت زینب(س) میسپرد... که تنها یک لحظه به سمتم چرخید.. و میترسید چشمانم پابندش کند که از نگاهم .. و به سمت در حرم به راه افتاد... در برابر نگاهم میرفت.. و دامن عشقش به پای صبوری ام میپیچید که از جا بلند شدم... لباسم خونی و روی ورود به حرم را نداشتم.. که از همانجا دست به دامن محبت حضرت زینب (س) شدم... میدانستم رفتن امام حسین(س) را به چشم دیده.. و با هق هق گریه به همان لحظه قسمش میدادم.. این و و را نجات دهد.. که پشت حرم همهمه شد... مردم مقابل در جمع شده بودند،.. رزمندگان میخواستند در را باز کنند.. و باور نمیکردم تسلیم تکفیری ها شده باشند.. که طنین «لبیک یا زینب» در صحن حرم پیچید... دو ماشین نظامی و عده ای مدافع وارد حرم شده بودند.. و باورم نمیشد.. حلقه محاصره شکسته شده باشد.. که دیدم مصطفی به سمتم میدود. آینه چشمانش از شادی برق افتاده بود، صورتش مثل ماه میدرخشید.. و تمام طول حرم را دویده بود که مقابلم به نفس نفس افتاد _زینب حاج قاسم اومده! یک لحظه فقط نگاهش کردم،.. تازه فهمیدم سردار سلیمانی را میگوید.. و او از اینهمه شجاعت به هیجان آمده بود... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕊 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5