🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌴توضیح درمورد این کتاب؛ 🌴
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
این کتاب ✨آفتاب در حجاب✨؛
#روایتی است از زندگی حضرت #زینب.س
از کودکی تا عاشورا
تا اسارت و تا وفات.
اثری که ماندگاری اش از حال پیداست.
رمانی که به 👈پشتوانه #تحقیقات #دقیق و #عالمانه #تاریخی و #روایی،
به همه زوایای #پنهان و #آشکار...
👈زندگی و
👈 رفتار و
👈 درونیات حضرت زینب
پرداخته است.
سید مهدی شجاعی...
#زبان_روایتش را توی #مخاطب انتخاب کرده،
#راوی #دانای_کلی است #نامحدود که در تمام روایت 👈حضرت زینب. س👉را مخاطب قرار داده،...
و روایتش را پیش میبرد.
فرمی که در #ادبیات_داستانی_ایران نمونهاش #کمتر دیده شده.
داستان از #کابوس حضرت زینب در #کودکی آغاز میشود...
و در اخر کلام؛
#نویسنده در این کتاب با استفاده از #منابع_معتبرتاریخی
و با #قلمی_زیبا
#حضرت_زینب.س را از #همه_جوانب به خواننده #معرفی می کند.
#هدف روضه نیست که ما در مراسمها میشنویم گاه معتبر و گاه غیرمعتبر
👈شناخت ابعاد وجودی حضرت زینب.س
👈چگونگی صبر بر مصیبت
👈چگونگی ارام کردن خیام درنبود محارم
👈چگونگی روشنگری و داشتن بصیرت و تنها نگذاشتن امام
👈همه اینها #هدف کتاب بوده...👉
#تقدیم_به_ساحت_مقدس_عقیله_بنی_هاشم_صدیقه_صغری_حضرت_زینب_س
✅ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.سلاماللهعلیها.
🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور
🌴 رمان واقعی ، مفهومی و بصیرتی
🐎 #آفتاب_درحجاب
🌴قسمت ۵۱
زن مى گریزد و خود را میان زنان دیگر، #پنهان مى سازد...
#حال_و_روزکاروان، رقت همگان را بر مى انگیزد....
آنچنانکه زنى پیش مى آید...
و به بچه هاى کوچکتر کاروان، به #تصدق، نان و خرما مى بخشد.
تو زخم خورده و خشمگین ، خود را به بچه ها مى رسانى، نان و خرما را از دستشان مى ستانى و بر مى گردانى و فریاد مى زنى :
_✨صدقه حرام است بر ما.
پیرمردى زمینگیر با دیدن این صحنه ، اشک در چشمهایش حلقه مى زند،... بغض، راه گلویش را مى بندد و به کنار دستى اش مى گوید:
_✨عالم و آدم از صدقه سر این خاندان ، روزى مى خورند. ببین به کجا رسیده کار عالم که مردم به اینها صدقه مى دهند.
همین #معرفی هاى کوتاه و ناخواسته تو،
کم کم ولوله در میان خلق مى اندازد:...
یعنى اینان خاندان پیامبرند؟!
از روم و زنگ نیستند!؟
این زن ، همان بانوى بزرگ کوفه است !؟
اینها بچه هاى محمد مصطفایند!؟
این زن، دختر على است !؟
پچ پچ و ولوله اندك اندك به #بغض بدل مى شود...
و بغض به گریه مى نشیند...
و گریه، رنگ مویه مى گیرد...
و مویه ها به هم مى پیچد و تبدیل به ضجه مى گردد...
آنچنانکه #سجاد، #متعجب و #حیرتزده مى پرسد:
_✨براى ما گریه و شیون مى کنید؟پس چه کسى ما را کشته است ؟
بهت و حیرت تو نیز کم از سجاد نیست.
رو مى کنى به مردان و زنان گریان و فریاد مى زنى :
_✨خاموش !اهل کوفه ! #مردانتان ما را #مى_کشند و #زنانتان بر ما #گریه مى کنند؟ خدا میان ما و شما #قضاوت کند در روز جزا و فصل قضاء.
این کلام تو آتش پدید آمده را، نه خاموش که شعله ورتر مى کند،...
گریه ها شدت مى گیرد و ضجه ها به صیحه بدل مى شود.
دست فرا مى آرى و فریاد مى زنى :
_✨ساکت!
نفسها در سینه حبس مى شود....
خجالت و حسرت و ندامت چون کلافى سردرگم ، در هم مى پیچد و به #دلهاى_مهرخورده مجال تپیدن نمى دهد....
سکوتى سرشار از وحشت و انفعال و عجز، همه را فرا مى گیرد....
نه فقط زنان و مردان که حتى زنگ شتران از نوا فرو مى افتد.
سکوت محض.
و تو آغاز مى کنى:...
🌴ادامه دارد....
🐎اثری از؛ سیدمهدی شجاعی
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🐎🐎🐎🌴🌴🐎🌴🌴🌴