☆✼★━━━━━💠━━━━━━★✼☆。
🍃رمان واقعی تلنگری و آموزنده #سه_دقیقه_در_قیامت
🍃روایت یکی از جانبازان مدافع حرم
🍃قسمت ۷ و ۸
زمان، اصلا مانند اينجا نبود. من در یک لحظه صدها موضوع را ميفهميدم و صدها نفر را ميديدم!آن زمان كاملا متوجه بودم كه مرگ به سراغم آمده. اما احساس خيلی خوبی داشتم. از آن درد شديد چشم راحت شده بودم.
پسر عمه و عمويم در كنارم حضور داشتند و شرايط خيلی عالی بود.من شنيده بودم كه دو ملک از سوی خداوند هميشه با ما هستند،حالا داشتم اين دو ملك را ميديدم.چقدر چهره آنها زيبا و دوست داشتنی بود. دوست داشتم هميشه با آنها باشم.
ما با هم در وسط يك بيابان كويری و خشك و بيآب و علف حركت ميكرديم. كمی جلوتر چيزی را ديدم! روبروی ما يك ميز قرار داشت كه يك نفر پشت آن نشسته بود. آهسته آهسته به ميز نزديك شديم!
به اطراف نگاه كردم.سمت چپ من در دور دستها، چيزي شبيه سراب ديده ميشد. اما آنچه ميديدم سراب نبود، شعلههای آتش بود! حرارتش را از راه دور حس ميكردم.به سمت راست خيره شدم. در دوردستها يك باغ بزرگ و زيبا،يا چيزي شبيه جنگلهای شمال ايران پيدا بود.نسيم خنكی از آنسو احساس ميكردم.
به شخص پشت ميز سلام كردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم.ميخواستم ببينم چهكاردارد. اين دو جوان كه در كنار من بودند،هيچ عكسالعملی نشان ندادند.حالا من بودم و همان دو جوان كه در كنارم قرار داشتند. جوان پشت ميز يك كتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد!
🍃حسابرسی
جوان پشت ميز، به آن كتاب بزرگ اشاره كرد. وقتي تعجب من را ديد، گفت:
_كتاب خودت هست، بخوان. امروز برای حسابرسی،همينكه خودت آن را ببينی كافي است.
چقدر اين جمله آشنا بود. در يكی از جلسات قرآن، استاد ما اين آيه را اشاره كرده بود:«اقرا كتابك، كفي بنفسك اليوم عليك حسیبا.(آیه ۱۴سوره اسرا)»اين جوان درست ترجمه همين آيه را به من گفت. نگاهی به اطرافيانم كردم. كمی مكث كردم و كتاب را باز كردم. سمت چپ بالای صفحه اول، با خطی درشت نوشته شده بود: "۱۳ سال و ۶ ماه و ۴ روز" از آقايي كه پشت ميز بود پرسيدم:
_اين عدد چيه؟
گفت: _سن بلوغ شماست. شما دقيقاً در اين تاريخ به بلوغ رسيدی.
به ذهنم آمد كه اين تاريخ، يكسال از پانزده سال قمری كمتر است.اما آن جوان كه متوجه ذهن من شده بود گفت:
_نشانههای بلوغ فقط اين نيست كه شما در ذهن داری.
من هم قبول كردم.قبل از آن و در صفحه سمت راست، اعمال خوب زيادی نوشته شده بود.از سفر زيارتی مشهد تا نمازهای اول وقت و هيئت و احترام به والدين و... پرسيدم:
_اينها چيست؟
گفت:_اينها اعمال خوبی است كه قبل از بلوغ انجام دادی همه اين كارهای خوب برايت حفظ شده.
قبل از اينكه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شويم، جوان پشت ميز نگاهی كلی به كتاب من كرد و گفت:
_ #نمازهايت خوب و مورد قبول است. برای همين وارد بقيه اعمال ميشويم.(۱)
من قبل از بلوغ، نمازم را شروع كرده بودم و با تشويقهای پدر و مادرم، هميشه در مسجد حضور داشتم.كمتر روزی پيش ميآمد كه نماز صبحم قضا شود.اگر يك روز خدای ناكرده نماز صبحم قضا ميشد، تا شب خيلی ناراحت و افسرده بودم. اين اهميت به نماز را از بچگي آموخته بودم و خدا را شكر هميشه اهميت ميدادم. خوشحال شدم.به صفحه اول كتابم نگاه كردم.
از همان روز بلوغ،تمام كارهای من با جزئيات نوشته شده بود. كوچكترين كارها. حتی ذرهای كار خوب و بد را دقيق نوشته بودند و صرف نظر نكرده بودند.تازه فهميدم كه «فمن يعمل مثقال ذره خيراً يره» يعني چه.
كه ما اينجا شوخي حساب كرده بوديم، آنها جدي جدي نوشته بودند!در داخل اين كتاب، در كنار هر كدام از كارهای روزانه من، چيزی شبيه يك تصوير كوچك وجود داشت كه وقتی به آن خيره ميشديم، مثل فيلم به نمايش درميآمد. درست مثل قسمت ويدئو در موبايلهاي جديد، فيلم آن ماجرا را مشاهده ميكرديم.آن هم فيلم سه بعدي با تمام جزئيات!
يعني در مواجه با ديگران،حتي فكر افراد را هم ميديديم. لذا نميشد هيچكدام از آن كارها را انكار كرد. غير از كارها، حتي نيتهای ما ثبت شده بود.آنها همه چيز را دقيق نوشته بودند. جاي هيچگونه اعتراضی نبود.تمام اعمال ثبت بود. هيچ حرفی هم....
__________
۱. پيامبر(صلیاللهعلیهوآله)فرمودند: نخستين چيزي كه خدای متعال بر امتم واجب كرد، نمازهای پنجگانه است و اولين چيزیكه از كارهای آنان به سوي خدا بالاميرود، نمازهاي پنجگانه است و نخستين چيزی كه درباره آن از امتم حسابرسی ميشود، نمازهاي پنجگانه ميباشد.(كنز العمال،جلد هفتم، ص۲۷۶)
وقتي آن ملك، اينگونه به نماز اهميت داد و بعد به سراغ بقيه اعمال رفت، ياد حديثی افتادم كه فرمودند: "اولين چيزي كه مورد محاسبه قرار ميگيرد، نماز است. اگر نماز قبول شود، بقيه اعمال قبول ميشود و اگر نماز رد شود..."
💠ادامه دارد....
🍃کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🍃https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
。☆✼★━━━━━━ - ━━━━━━★✼☆。