ابتدای کوچه از اسب پیاده شد افسار اسب در یک دستش و با دست دیگرش بر دیوارهای کاهگلی کوچه میکشید و همانطور که اشکش جاری بود با خود زمزمه میکرد:
_این کوچه شاهد غربت علی و زهرا بود و بارها و بارها فاطمه در اینجا زمین خورد و دست به این دیوار گرفت و با کمک دیوار خود را به در نیم سوخته رساند و چه بسا خون سینهٔ حضرت زهرا شاهدی بر مظلومیت زهرا بود که بر دیوار گلی کوچه برجای ماند.
بالاخره به جلوی در خانهٔ امام سجاد رسید، جلوی در، زیر نور آفتاب کنیزی را دید که مدام گریه میکند و ناله میزند،
مرد جلو رفت و دلش به حال زن سوخت و با خود فکر میکرد حتما خطایی کرده که اینچنین نادم است
و با خود گفت:
باید شفاعتش را نزد امام کنم
و بعد رو به زن کرد و گفت:
_آیا خانهٔ حسین همین جاست؟!
زن نقابش را بالا زد چهرهٔ زیبا اما آفتاب سوخته و گریان او بیشتر دل مرد را به درد آورد،زن سری تکان داد و گفت:
_خانهٔ حسین بود و اینک خانهٔ فرزند اوست، مگر نمیدانی که حسین ساکن کربلا شده
و با این حرف گریه اش شدیدتر شد.
مرد سرش را پایین انداخت ، درب خانه امام همیشه به روی ارادتمندان درگاهش باز بود، مرد یالله یاالله گویان وارد خانه شد و به محضر امام رسید، سلام کرد و جواب شنید
و رو به امام گفت:
_یا امام سجاد، قبل از اینکه عرض اصلی ام را از این سفر بگویم، خواسته ای دارم..
امام نگاه مهربانی به او انداخت و فرمود:
_بگو ای برادر..
مرد سرش را پایین انداخت و گفت:
_میدانم که شما اهلبیت به دور از هر خشم و غضب و ظلم هستید و کسانی را که اشتباه کنند به راحتی میبخشید، کنیزی را جلوی در دیدم که از شدت گریه رو به موت بود و آفتاب بی رحم ظهر، چهره اش را سوزانده بود، حتما خطایی کرده و نادم است، اگر امکان دارد او را ببخشاید تا وارد خانه پر از نورتان شود.
امام اشک از چشمانش جاری شد و یکی از خویشان امام با هق هق گفت:
_ای مرد! او کنیز نیست و بانوی این خانه است، یکی از همسران امام حسین است که بعد از شهادت ایشان، سایه سار هیچ سقفی بر سرش نیافتاده، او چون پیکر بی سر حجت خدا را در زیر اشعه داغ خورشید کربلا دیده، نیت کرده تا پایان عمر مانند امامش در زیر آفتاب باشد و در عزای او گریه و زاری کند.😭
مرد که تازه متوجه مطلب شده بود، بر سر زنان از جا بلند شد و گفت:
_خاک بر دهانم، باید بروم و از او عذرخواهی کنم.
ناگاه صدای سکینه از بیرون خانه بلند شد: _مادرجان، تو هم پرواز کردی و رفتی؟!خوشا به حالت که به دیدار پدرم حسین رسیدی، الهی به قربان این چهره زیبای آفتاب سوخته ات شوم، چرا رفتی و مرا تنها گذاشتی ای«ماه آفتاب سوخته» ؟!😭😭
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدوال محمد و آخر تابع له علی ذالک، اللهم العنهم جمیعا😭🤲
«یارب الحسین بحق الحسین اشف صدرالحسین بالظهورالحجة»😭🤲
برای شادی روح تمام رفتگان از اهل اسلام علی الخصوص پدر و مادر بنده حقیر، صلوات
🖤پایان💚
💚نویسنده؛ طاهرهسادات حسینی
🖤 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🖤💚🖤💚🏴🏴💚🖤💚🖤
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
⭕️پاسخ به شبهه⭕️ شبهه در مورد #محرم👇
🚩پاسخ به شبهه
شبهه در مورد #محرم👇
🖤سوالات و شبهات🖤
❌آیا یزید پسرعموی امام حسین بود؟
❌آیا شمر دایی حضرت عباس بود ؟
❌آیا دعوا، دعوای خانوادگی بود؟
✅پاسخ همه این شبهات 👆👆
#شبهات_محرم