eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
239 ویدیو
37 فایل
💚 #به‌دماءشهدائنااللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🥹🤲 . . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون🫠 https://harfeto.timefriend.net/17350393203337 . ‌. ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف🫡 . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۵♡ درحال‌بارگذاری😍...
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات عجیب شهید مدافع حرم؛ محمد حسین مرادی http://navideshahed.com/fa/news/397664/ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
گفتگو با خانواده شهید محمدحسین مرادی: پسرم نامش را از یک شهید گرفت و با عشق و یاد شهدا زندگی کرد و عاقبت خودش نیز به شهادت رسید. - زندگی عاشقانه به سبک شهدا https://velayat1400.blogsky.com/1398/11/19/post-168/ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
سپاس فراوان از.. بزرگواری که.. زحمت جمع آوری مطالب رو کشیدن اجرشون با خانوم جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام‌دوستان‌گرانقدر،همراهان‌وهمدلان عزیز🌹 باتوجه‌به‌توصیه ✨جهت‌قࢪائٺ‌دعاےهفتم‌صحیفھ سجادیھ✨ 🍃برای‌رفع‌مشکلات، 🍃وازطرفی تاسالگرد شهادت‌ سرداردلها 🕊به‌نیابت‌از عزیز ♡دعای‌هفتم‌صحیفه‌سجادیه♡را میگیریم.🕊 *ان‌شاءالله‌به‌مقام‌عندربهم‌یرزقون‌ سردار دلها* ✅خداوندمنان‌ را تعجیل‌فرماید ✅با ، اوضاع‌عادی درتمام‌دنیابالاخص‌مملکت‌شیعی‌مابرگردد ✅ مشکلات و... ان شاءالله به‌احسن‌وجه‌رفع‌گردد ✅ شفاءعاجل‌عنایت فرماید. ⚘آمێن‌یآرَبَّ‌العالَمێن⚘ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 ●زمان‌شروع‌چله⇦چھارم‌آذر ●پایان‌چله⇦سیزده‌ دے {روزشهادت قاسم‌سلیمانی} https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
سلام‌دوستان‌گرانقدر،همراهان‌وهمدلان عزیز🌹 باتوجه‌به‌توصیه #حضرٺ‌آقا ✨جهت‌قࢪائٺ‌دعاےهفتم‌صحیفھ سجادی
بفرستید برای همه؛ 🌹 🍃دوستان.. 🍃آشنایان.. 🍃حاجتمندان.. 🍃منتظران به ظهور.. 🍃بیماران.. 🍃گرفتاران.. 🍃شاغلینی که بیکار شدند.. و هرکی که دلش گرفته در این روزها🤲 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
هُۅَاݪمَحبــــــــۆب‌‌➣🌹🌟
💚بنــــامـ خـــــــــداے عݪــــے و فــاطیـــما💜 🕋داســـٺان جذاب و واقعی 🕋نام دیگر رمـــان؛ 💫قسمت ۳۴ 💫با هر بسم الله . . پدرم به سختی حرکت می کرد … روزی که داشتم خونه رو ترک می کردم … روی مبل، کنار شومینه نشسته بود … اولین بار بود که اشک رو توی چشم هاش می دیدم … . . – آنیتا … چند روز قبل از اینکه برگردی خونه … اون روزها که هنوز تهران شلوغ بود … خواب دیدم موجودات سیاهی … جلوی کلیسای بزرگ شهر … تو رو به صلیب کشیدن … . . به زحمت، بغضش رو کنترل کرد … . . – مراقب خودت باش دخترم … . . خودم رو پرت کردم توی بغلش … . . – مطمئن باش پدر … اگر روزی چنین اتفاقی بیوفته … من، اون روز جانم رو با معامله کردم … و شک نکن پیش حضرت مریم، در بهشت خواهم بود … . . خواب پدرم برای من مفهوم داشت … روزی که اون مرد گفت… روی استقامت من شرط می بنده … اینکه تا کی دوام میارم … . . آرتا رو برداشتم و به آپارتمان کوچک اجاره ایم رفتم … . . توی کشوری که به خاطر کمبود نیروی تحصیل کرده و نیروی کارجوان تحصیل کرده وارد می کنه … من بعد از مدت ها دنبال کار گشتن … با مدرک دانشگاهی … توی یه شهر صنعتی … برای گذران زندگی … داشتم … زمین، پنجره و توالت های یه شرکت دولتی رو می شستم …! . . با هر بسم الله، وارد شرکت می شدم … و با هر الحمدلله از شرکت بیرون می اومدم … اما تمام اون یک سال و نیم … ای پشیمون … 💫ادامه دارد.... 🕋نویسنده: شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🕋💜💫💫💫💫💫💚🕋