eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
239 ویدیو
37 فایل
💚 #به‌دماءشهدائنااللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🥹🤲 . . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون🫠 https://harfeto.timefriend.net/17350393203337 . ‌. ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف🫡 . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۵♡ درحال‌بارگذاری😍...
مشاهده در ایتا
دانلود
چند وقت پیش که تهران زلزله〰 اومده بود بعضی از مردم از ترس😰 جونشون، با لباس‌ راحتی اومده بودن بیرون.😐 حتی بعضی هاشون بدون کفش...👉 رفتم به چندتاشون گفتم😎👇 ۲۰میلیون میدم بهتون 👈برید توخونه هاتون.. گفتن مگه دیوونه ایم. 😧 برا ۲۰ میلیون جونمون رو به خطر بندازیم...😰 یادم اومد بعضی از همین مردم میگفتن: مدافعان حرم برای پول میرن..😶😭 !!!! https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
18.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽کلیپ 🌷شهید مدافع حرم خلیل تختی نژاد🌷 وقتی ما‌ راحت داشتیم جوشن میخوندیم یه جوونمرد جونشو کرد 🌙 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
ان شاءالله برای همه آرزومندان🙏
شما تاج سرید👑😓
✌️🌹
اللهم صلی علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
💚کُلُّنا' عَباسَکَ یا' زِیْنَب✌️💚 تا #قبل_از_۹_شب وقت هست هر کی دوست داره تعداد صلوات رو بگه ثواب
تا اینجا ۷۸۷۶ هدیه صلوات تا قبل از ۹شب بفرسین. بعدش شرمندتون میشم😊 راستی👻 رمان بعدی رو دارم آماده میکنم از فردا میذارم به امید خدا😍✌️
🍃جمع صلوات بچه های باصفای کانال ۹۳۷۶ گل محمدی🍃 🌷جهت نثار روح و علو درجات شهید مدافع حرم 👣 خلیل تختی نژاد 👣 تا قبل ازظهر فردا صلوات ها بفرسین😊 از همگی قبول باشه☺️🙏 🌷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ رمان شماره هشت 😍 ❤️ 💜اسم رمان؛ 💚نویسنده؛ ح. سادات کاظمی 💙چند قسمت؛ ۸۰ قسمت با ما همـــراه باشیـــــن 😊👇 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌺 رمان 🌺قسمت ۱ دوباره روسریمو آوردم جلو و چند تار مویی که بیرون ریخته بود رو بردم زیر روسریم. اه. حجاب چیه آخه. من_ مامان حالا اگه دو تا تار مو بیرون باشه قرآن خدا غلط میشه ؟ مامان _ عههه . همیشه موهات بیرونه حالا یه بارم به خاطر امام رضا (علیه‌السلام) بکنی تو که چیزیت نمیشه. _هوووووووف. نمیشه.نمیشه. نمیشه. موهای من لخته خوب هی میریزه بیرون. اوه اوه من موندم چادر چجوری میخوام سرم کنم. گفتم نیاما نذاشتید. بابا_ دخترم انقدر غر نزن حالا الان هنوز مونده تا برسیم. با این ترافیک به نماز که نمیرسیم. بزار هروقت رسیدیم دم حرم درست کن. من_ خوب بابا جان. کلا نمیشه. مامان خداییش تو چجوری این چادرتو نگه میداری. امیرعلی _ خواهر من یه هد میگرفتی راحت میشدی. چادر لبنانی که نگه داشتنش کاری نداره. بعدشم چادر سر کردن عشق میخواد که بشه نگهش داشت. _ خوب خوب. دوباره شیخمون شروع کرد . باشه داداشی سری بعد چشم. الانو چیکار کنم امیر علی _ بابا جان لطفا تو خیابون امام رضا یه جا وایسید. اینجوری نمیشه کاریش کرد. بابا_ باشه . _ تنکس ددی . میسی داداشی . . . ببخشید من خودم رو معرفی نکردم.من تانیا هستم. ۱۹سالمه و سال اول پزشکی. البته اسمم تو شناسنامه حانیه هستش ولی من کلا با دین و مذهب کاری ندارم. به خاطر همین با این اسمم راحت ترم. من تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدم که خوشبختانه توش چیزی به اسم اجبار وجود نداره و هرکس خودش راه خودشو انتخاب میکنه . منم راهم رو کلا جدا از خانوادم و دین انتخاب کردم. البته نه اینکه اصلا خدا رو قبول نداشته باشم چرا دارم. ولی خوب کلا معتقدم که انسان باید آزادی داشته باشه و دین دست و پای آدمو میبنده. خوب بگذریم. یه برادر هم دارم که قوربونش بر خیییلی مهربونه و از من 6 سال بزرگتره. علاقش بیشتر به طلبگی بود که خوشبختانه با مخالفت بابا رو به رو شد. همین مونده فقط که یه داداش آخوند داشته باشم.الان هم که در خدمت شمام تشریف آوردیم با خانواده مشهد که من بعد از 8 سال اومدم. مامان و بابا و امیرعلی سالی دو سه بار میان ولی من میرم خونه عموم اینا چون اونجا خیلی بیشتر خوش میگذره.البته بچگیام مشهدو دوست داشتم ولی خوب اون بچگی بود البته من این تفکراتم رو هم مدیون عموی گرامم هستم که از هشت سالگیم که از ترکیه برگشت دیگه همش پیش اون بودم چون خودش دختر نداشت منو خیلی دوست داشتن ولی کلا آبش با امیرعلی و بابا تو یه جوب نمیرفت چون عقایدش کاملا مخالفه اون و بابا بود ولی اونا باهاش مشکلی نداشتن.خلاصه که این توضیحی کوتاه و مختصر و مفید از زندگی من بود حالا بقیش بماند برای بعد . . . برگشتم سمت امیرعلی که بهش بگم بیاد تا حرم مشاعره کنیم. که دیدم به رو به رو خیره شده و دستشو گذاشته رو سینشو داره زیر لب یه چیزی رو زمزمه میکنه. جلو رو نگاه کردم که چشمم که به گنبد طلا افتاد یه لحظه دلم لرزید ناخوداگاه زیر لب گفتم سلام. بد جوری محوش شده بودم اصلا یه حس و حالی داشت که منو مسخ کرده بود.انگار یه حس خوب و دوست داشتنی. برام عجیب بود منی که این سری فقط به اصرار اومده بودم چرا برام لذت بخش بود. یه دفعه صدای ضبط بلند شد. سرمو به شیشه تکیه دادم و حواسمو دادم به آهنگ . ,,,کبوترم هوایی شدم ببین عجب گدایی شدم دعای مادرم بوده که منم امام رضایی شدم کبوترم هوایی شدم ببین عجب گدایی شدم دعای مادرم بوده که منم امام رضایی شدم پنجره فولاد تو دوای هر چی درده کسی ندیدم اینجا که نا امید برگرده پنجره فولاد تو دوای هر چی درده کسی ندیدم اینجا که نا امید برگرده چجوری از تو دست بکشم بدون تو نفس بکشم تویی که تنها دل سوز منی آرزومه دوباره بیام تو حرمت بدم یه سلام بهونه ی اشکای هر روز منی بی تو می میرم آقام یه فقیرم آقام که تو حج فقرایی ای کس و کارم آقا جون تو رو دارم، ندارم من دستای گدایی ای سلطان کرم سایه ات روی سرم باز آقا بطلب که بیام به حرم ای سلطان کرم سایه ات روی سرم باز آقا بطلب که بیام به حرم شور و حال منی پر بال منی تو خیال منی دادی تو منو راه اگه یه نگاه که تو ماه منی چجوری از تو دست بکشم بدون تو نفس بکشم تویی که تنها دل سوز منی آرزومه دوباره بیام تو حرمت بدم یه سلام بهونه ی اشکای هر روز منی بی تو می میرم آقام یه فقیرم آقام که تو حج فقرایی ای کس و کارم آقا جون تو رو دارم، ندارم من دستای گدایی میبینم عاشقای تو رو اشکای زائرای تو رو آرزومه منم بپوشم لباس خادمای تو روهمه ی داراییم و به تو بدهکارم من جون جواد آقا خیلی دوست دارم من همه ی داراییم و به تو بدهکارم من جون جوادت آقا خیلی دوست دارم من,,, ادامه دارد.... نویسنده؛ ح سادات کاظمی یه کانال پر از رمان های عاشقانه، عارفانه، شهدایی😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5