eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
239 ویدیو
37 فایل
💚 #به‌دماءشهدائنااللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🥹🤲 . . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون🫠 https://harfeto.timefriend.net/17350393203337 . ‌. ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف🫡 . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۵♡ درحال‌بارگذاری😍...
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤رمان شماره👈 هفتـــاد و ســـه🥲🖤 💚اسم رمان؛ 🤍نویسنده؛ طاهره سادات حسینی ❤️چند قسمت؛ ۴۰ قسمت با ما همـــراه باشیـــــن🥰👇 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
🖤رمان شماره👈 هفتـــاد و ســـه🥲🖤 💚اسم رمان؛ #سقیفه 🤍نویسنده؛ طاهره سادات حسینی ❤️چند قسمت؛ ۴۰ قس
سلام همراهان گرامی عزاداری‌هاتون قبول باشه خیلی گشتیم که بخاطر این ایام سوگواری یه رمان دلچسب بذاریم 🌱هم معرفتی باشه هم مناسب این ایام امیدوارم که قدم خیلی کوچیکی برداشته باشم و این رمان رو تا میتونیم پخشش کنیم نذر ظهور کنیم شاید کسی با خوندن این رمان شیعه شد یا شاید تلنگری پیدا کرد😭🤲 ان شااالله اللهم عجل لولیک الفرج. الهی امین🤲🤲
این رمان مثل رمان شاهزاده ای در خدمت هست از اسمش مشخصه که در مورد چیه و کدوم شخصیت از معصومین علیهم‌السلام 🍀این شبها برای هم دعا کنیم🤲🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤 🖤«اللّٰهُمَّ الْعَن اوَّلَ ظاٰلم، ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد» 🖤یا رب الفاطمه بحق الفاطمه إشف صدر الفاطمه بظهور الحُجّة 🌹رمان بصیرتی و معرفتی 🌹قسمت ۱ و ۲ سلام بر بانوی بی نشان، سلام بر مادر شیعیـان ، سلام بر مراد عاشقـان، سلام بر الگوی عارفـان، سلام بر همسر امیرمؤمنان.... «یا حضرت مادر »، سلام مان را که از قلبی مملو از محبت تان نشأت می گیرد بپذیر و قبول فرما تا از سلام گویان ساحت مطهرتان باشیم . «یا حضرت مـادر»؛ دلمان خون است از شنیدن قصه ی آن میخ خونین، جگرمان آتش گرفته از غصه ی آتشی که بر درب خانه‌تان افتاد، و قلبمان شکسته از شکسته شدن پهلو و بازوی شریفتان ، روزها را می شماریم و در انتظاریم تا برسد یوسف گمگشته تان و بستاند ،انتقام این زخم کهنه و این داغ کمر شکن را.....«یا منتقم آل محمد ، العجل العجل العجل» شهر در هول و هراسی مبهم ، دست و پا میزد ، انگار مدینه آبستن حوادثی ست. همگان می دانند که اتفاقی در راه است ، مخلص ترین بندگان خدا ،دل نگرانند از این حادثه و ظاهر بینان و دنیا طلبان ،لحظه ها را می شمارند تا آن زمان موعد فرا رسد. مردم دسته دسته وارد کوچه ی بنی هاشم می شوند و یاالله گویان پا درون خانه ی پیامبر (ص) می گذارند . بستر پیامبر(ص) وسط اتاق پهن است ، و حضرت محمد(ص) با رخساری که از شدت بیماری زردگونه است ،اطراف را از نظر مبارک می گذراند. همهمه ای در بین جمعیت افتاده بود و هر کدام از عیادت کنندگان حرفی میزد. پیامبر(ص) نگران از آینده ی امتش ،در دل از خدا کمک طلبید ، می خواست سخنی بگوید تا دیگران بدانند او از چه پریشان است ، میخواست آخرین اتمام حجتش را بنماید و دوباره امر خداوند را که قبلا به مردم ابلاغ کرده بود ،گوشزد نماید ، که مبادا فراموش شان شود و حکم خداوند زمین بماند . پیامبر (ص) دستش را به علامت سکوت بالا آورد ، تمام حضار خیره به چهره ی پیامبر ،ساکت شدند. و محمد (ص) با لحنی آرام و بریده بریده ، شروع به سخن گفتن نمود : _سلام یاران و پیروان دین خدا ، خوش آمدید، حال که جمع تان جمع است و بیشتر بزرگان را می بینم ، میخواهم سخنی بگویم که اگر بدان عمل کنید ، هرگز گمراه نخواهید شد ، لطفاً کسی کاغذ و قلم بیاورد، این سخنان آنچنان مهم است که باید نوشته شوند تا بعد از من شاهدی باشند برای اجرای حکم خدا.... زمانی که این سخن از پیامبر(ص) صادر شد ، همهمه ای در بین جمعیت درگرفت ، ناگهان از آن بین دو نفر که رفیق همیشگی هم بودند و گوشه ای نشسته بودند ،سر در گوش یکدیگر داشتند ، اولی به دیگری گفت : _یعنی محمد(ص) می خواهد از چه سخن بگوید؟ این چه موضوعی ست که ذهن او را درگیر کرده و میگوید ،مطلبی ست که اگر بدانید و عمل کنید تا ابد گمراه نخواهید شد و آنقدر مهم است که امر میکند تا قلم و کاغذ برای او بیاورند؟ دومی که برق شیطنت در چشمانش می درخشید گفت : _این که واضح است ، تعجب میکنم که تا حالا نفهمیدی منظور محمد(ص) چیست!!! او هر وقت که میخواهد سفارشی کند ، بی شک یک طرف سفارشش به پسرعمو و دامادش علی(ع) برمیگردد، کاملا مشهود است که می خواهد واقعه ای را که در ابلاغ کرد ، دوباره گوشزد کند ، اگر بگذاریم حرف بزند ،تمام رشته هایمان پنبه می شود.... نفر اول در حالیکه جمعیت را می پایید،سری تکان داد و گفت : _به خدا که تو راست می گویی، بدنم مور مور میشود اگر دوباره مجبور شوم به ولایت علی(ع) اقرار کنم و دوباره با او بیعت نمایم ، کاش کاری میکردی که محمد (ص)، نتواند به مقصودش برسد‌. نفر دوم ، چشمکی به او زد و گفت: _انگار مرا دست کم گرفته ای ،صبر کن ببین چه میکنم و با زدن این حرف از جا بلند شد و همانطور که اشاره به پیامبر(ص) می کرد ،گفت : _آهای مردم ، مگر نمیدانید که پیامبر(ص) حالش مساعد نیست و باید اطراف بیمار را خلوت کرد تا استراحت نماید.... ناگاه همهمه ی جمعیت بیشتر شد و رو به او گفتند : _ساکت باش، پیامبر قلم و کاغذ میخواهد، او اراده کرده چیزی بگوید تا ما هرگز به بیراهه نرویم و گمراه نشویم... آن مرد نیشخندی زد و همانطور که نگاهش را از جمع می گرفت ، خیره در صورت نورانی پیامبر(ص) با صدای خشک و بلند گفت : _این مرد بیمار است ، مگر نمیدانید بیماران وقتی ،مریضی بر بدنشان می افتد، دچار هذیان گویی می شوند ، بی شک او در عالمی دیگر است و دارد هذیان می گوید .... بعد از محمد(ص)، قرآن برای ما کافی ست ، مگر کتاب خدا را در بینمان نداریم؟! قرآن هست پس چه نیاز به قلم و دوات.... تا این حرف از دهان آن فرد خارج شد ،ناگهان.... 🖤 هدیه به پیشگاه مادر سادات، ام ابیها حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و هدیه به پیشگاه سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه‌السلام✨صلوات✨ 🌹ادامه دارد.... 🌹نویسنده؛ طاهره سادات حسینی https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤 🖤«اللّٰهُمَّ الْعَن اوَّلَ ظاٰلم، ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد» 🖤یا رب الفاطمه بحق الفاطمه إشف صدر الفاطمه بظهور الحُجّة 🌹رمان بصیرتی و معرفتی 🌹قسمت ۳ و ۴ ناگهان مردی دیگر که سیمای نیکوکاران را داشت از جا برخاست و رو به آن شخص گفت : _چه میگویی مردک؟ آیا خود آگاهی که چه حرفی زدی؟ مگر تو‌ مسلمان نیستی؟ مگر تو قرآن نخواندی ؟ تو که میگویی قرآن بعد از شما برای ما کافی ست، مگر خداوند در آیات قرآن بارها و بارها متذکر نشده که کلام رسول الله جز وحی ، چیز دیگری نیست؟ مگر خدا در قرآنش نفرموده که : بیهوده گویی در ذات پیامبر(ص) نیست ؟ مگر نمیدانی حرف از روی هوی و هوس ،از دهان پیامبر(ص) بیرون نمی آید؟ اگر ادعای مسلمانی داری و قرآن را نیز خوانده‌ای، پس باید بدانی آنچه که گفتم جز حقیقت محض نیست، چرا با این کلامت به پیامبر(ص) توهین میکنی؟ در این هنگام ، فرد اول که دید رفیقش در بد مخمصه ای گرفتار شده و دانست اگر کاری نکند ،بی شک آنها رسوا خواهند شد و حرف پیامبر (ص) به کرسی مینشیند و می گویید آنچه را که به او حکم شده و می نویسد آن مطلبی را که نقشه های آنان را نقش بر آب می کند ، پس با اشاره به هوادارانی که در جمع داشت ، همهمه ای به پا کرد که دیگر صدا به صدا نمی رسید. صدای محزون رسول الله (ص) در صدای یارانی نادان گم شد ، آنها را نگه نداشتند و جمع صحابه هرکس نظر خودش را میداد و شروع به نزاع با یکدیگر نمودند. پیامبر که از این جمع دنیا طلب دلزده شده بود ، با اشاره ی دستش به علی (ع)، این تنها یار صدیقش، فهماند که جمعیت را از اتاق متفرق کنند. پیامبر از آن جمع ، خصوصا آن شخص روی برگردانید و امر کرد تا آنجا را ترک کنند و رو به صحابه فرمودند: _از نزد من برخیزید و دور شوید که سزاوار نیست در محضر من نزاع و کشمکش کنید. به امر پیامبر(ص) ، همه ی حضار آنجا را ترک کردند بدون آنکه بدانند که عقوبت بی توجهی به امر پیامبر (ص) و حکم خداوند ، برایشان چه گران تمام می شود و این دین سراسر نور را به چندین فرقه که همه جز یکی شان ،اهل جهنم هستند ، تقسیم می کند. حال پیامبر(ص) ماند و بهترین یارانش ، پیامبر(ص ) بود و علی (ع) و فاطمه(س) و فرزندانش.... به امر پیامبر(ص)، صحابه و کسانی که ادعای مسلمانی می کردند ،متفرق شدند ، فقط سلمان فارسی(ره) و حضرت علی(ع) در کنار پیامبر(ص) بودند. با خلوت شدن اتاق ، حضرت زهرا (س) داخل شد و چون حال پدر بزرگوارشان را آنچنان دید، بغض راه گلویش را گرفت ،به طوریکه اشک از گونه اش جاری شد. تمام جان و عشق پیامبر (ص) در پیش چشمش میگریست و این درد ، بسی کشنده تر از بیماریی بود که بر جان رسول الله(ص) افتاده بود. همگان می دانستند که پیامبر روی دخترش حساس است ، به شادیش شاد و به غمش غمگین می شود. پیامبر که حال دخترش را چنین دید، آغوشش را گشود و فرمودند : _پاره ی تنم ، میوه ی وجودم ،ای ام ابیهای من ، بیا در کنارم بنشین و بگو چرا گریه میکنی؟ حضرت زهرا (س) کنار پدر قرار گرفت،بوسه ای بر دستان پیامبر زد و فرمود : _نسبت به خود و بچه هایم بعد از شما ترس دارم. رسول الله (ص) درحالیکه اشک از چشمان مبارکش جاری می شد فرمود: _فاطمه ام، آیا نمی دانی ما خانواده ای هستیم که خداوند برای ما آخرت را بر دنیا ترجیح داده و فنا را بر همه ی آفریدگان حتمی کرده است؟ بگذار سرّی از اسرار غیب را برایت بازگو کنم تا دلت آرام گیرد. حضرت زهرا (س) در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود،لبخندی به روی پدر پاشید و آماده ی شنیدن ،چشم به دهان مبارک پدر دوختند. پیامبر (ص) که لبخند فاطمه(س) ، او را آرام نموده بود ادامه داد:
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤 🖤«اللّٰهُمَّ الْعَن اوَّلَ ظاٰلم، ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد» 🖤یا رب الفاطمه
پیامبر (ص) که لبخند فاطمه(س) ، او را آرام نموده بود ادامه داد: _همانا خداوند تبارک و تعالی، توجهی به زمین نمود و از میان اهل زمین انتخاب کرد و به پیامبری برگزید. بار دیگر توجهی بر زمین کرد و تو را انتخاب کرد و به من دستور داد تا تو را به ازدواج او درآورم و او را برادر و وصی و وزیر و جانشین خود ،میان امت قرار دهم. دخترم ،ای پاره ی تنم؛ بدان که پدر تو بهترین پیامبران خدا و شوهرت بهترین اوصیا و وزرا است و اولین کسی از خانواده من هستی که به من ملحق خواهی شد. پس خداوند برای سومین بار به زمین توجهی کرد و تو و یازده تن از فرزندانت و فرزندان برادرم و شوهرت را انتخاب نمود. پس مژده باد که تو رئیس و سرور زن های اهل بهشت هستی و فرزندانت (حسن و حسین) سید و آقای اهل بهشتند، بدان که من و برادرم و آن یازده نفر (ع) پیشوایان و جانشینان من تا روز قیامت همه هدایت کننده و هدایت شده ایم. فاطمه با شنیدن این سخنان چشمانش ازشوق می درخشید و پیامبر(ص) که با دیدن حال میوه ی دلش ،انگار دردی در این عالم ندارد.... 🖤 هدیه به پیشگاه مادر سادات، ام ابیها حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و هدیه به پیشگاه سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه‌السلام✨صلوات✨ 🌹ادامه دارد.... 🌹نویسنده؛ طاهره سادات حسینی https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤 🖤«اللّٰهُمَّ الْعَن اوَّلَ ظاٰلم، ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد» 🖤یا رب الفاطمه بحق الفاطمه إشف صدر الفاطمه بظهور الحُجّة 🌹رمان بصیرتی و معرفتی 🌹قسمت ۵ و ۶ پیامبر با نوای روحانی اش ادامه داد: _ای پاره ی تنم؛ نخستین اوصیا پس از برادرم علی(ع)، حسن، بعد از او حسین، سپس نه تن از فرزندان حسین اند که همه در بهشت ،دریک مقام هستند و منزل و مقامی از منزل من به خدا نزدیک تر نیست. بعد از من مقام ابراهیم و آل ابراهیم به خدا نزدیک تر است‌‌. دخترم ، مگر نمی دانی که یکی از هدیه های خداوند نسبت به تو آن است که شوهر تو بهترین فرد امت و بهترین شخص اهل بیت من است. از حیث اسلام از همه پیش تر،حلمش عظیم تر،علمش بیشتر، شخصیتش بزرگوارتر، زبانش راستگوتر،قلبش شجاع تر، دستش بخشنده تر، به دنیا بی میل تر و از لحاظ جدیت و فعالیت کوشاترین مردم است. حضرت فاطمه زهرا(س) با شنیدن این سخنان ،مسرور گشت. پیامبر(ص) لبخندی زد و نگاهی به سیمای مبارک علی (ع) انداخت و رو به فاطمه (س) گفت : _این علی، شوهر تو ، برادر و داماد من ، هشت امتیاز بُرنده و شکننده دارد، برتری هایی که هیچکس جزء علی ندارد... و شروع به شمردن آن امتیازها نمود: علی اولین کسی بود که به خدا و فرستاده اش ایمان آورد و هیچ کس در این امر بر او پیشی نگرفت. جز علی کسی به تمام کتاب خدا و سنت من علم ندارد و غیر از شوهرت کسی تمام علم مرا نمی داند. چون خدا به من علمی داد که به هیچ کس یاد نداده و خداوند به من دستور داد تا تمام علم را به علی بیاموزم و من هم اطاعت کردم ، پس غیر از او هیچ کس از امتم تمام علم و فهم و فقه مرا نمی داند. سومین امتیاز آنکه ،تو، دختر و پاره ی تن من، همسر او هستی.دو نوه ام حسن و حسین فرزندان من اند و بزرگواران امت اند. امتیاز دیگر علی آن است که او آمر به معروف و ناهی از منکر است. برتری دیگرش این است که خداوند به علی ،حکمت آموخت و بدان ،علی فصل الخطاب است ، یعنی خداوند علم فیصله دادن به خصومت ها ، علم شناختن حق و باطل را نیز به علی آموخت. در این هنگام حضرت زهرا(س) با نگاهی سرشار از مهربانی به سیمای مبارک شوهرش نظر افکند... اما دنیای بعد از رسول الله (ص)، نشان داد که امت بعد از پیامبر (ص) لیاقت این گوهر هستی را نداشتند. رسول الله که خوب میدانست چند روزی دیگر میهمان این جمع پر از دلدادگی نیست، شروع به سخن گفتن از فضائل اهل بیت ع ،نمود . نفسی تازه کردند و فرمودند: _دخترم، خداوند به ما اهل بیت هفت خصلت عطا کرده که به هیچ کس از پیشینیان و آیندگان غیر از ما عنایت نفرمود. اول اینکه من رئیس پیامبران و فرستادگان خدا و بهترین آنهایم دوم اینکه جانشین من ،بهترین خلفاست سوم اینکه وزیر من ،شوهر توست. چهارم اینکه شهید ما بهترین شهداست. در این هنگام حضرت زهرا (س) به سخن درآمد و پرسید : _بهترین شهدایی که با شما شهید شده اند؟ پیامبر (ص) فرمود : _نه،بلکه سرور شهدا از اولین و آخرین ،غیر از پیامبران و جانشینان آنها. و جعفر بن ابی طالب که دوبار هجرت کرد(یکی به حبشه و یکی به مدینه) او دو بال دارد که با آنها در بهشت و با ملائکه پرواز می کند ،او از ماست. فرزندانت حسن وحسین دو سبط این امت اند و آقای اهل بهشتند. و قسم به آنکه جانم در دست اوست، امت از ماست که خداوند به وسیله ی او زمین را پر از عدل و داد می کند ،پس از آنکه ظلم و زورگویی آن را فرا گرفته باشد. پیامبر(ص) تا واپسین لحظات عمر با برکتش از برتری علی (ع) و اولاد او ،سخن ها گفت ، در هر واقعه و رخدادی به این مهم تلنگری زد و باز هم این امر را تکرار کرد و تکرار کرد ، تا مبادا یارانش فراموش کنند و علی و اولادش در مظلومیت بماند که نتیجه اش بی شک مظلومیت و غربت اسلام خواهد بود. در همین حین پیامبر (ص) نگاهی سرشار از مهر به سوی فاطمه و شوهر و فرزندانش نمود و فرمود : _ای سلمان ! خدا را شاهد میگیرم با کسانی که با اینان بجنگند، روی جنگ دارم و با آنکس که تسلیم آنان است،روی مسالمت دارم . بدانید که اینان در بهشت با من خواهند بود. سپس پیامبر(ص) روی خود را به علی(ع) نمود ، می خواست پرده از رازی بردارد که همگان بعدها به چشم خود دیدند.... پیامبر(ص) می خواست اتمام حجتش را با مسلمانان بنماید که نامردانی نگذاشتند اما حال که در بین بهترین یارانش بود ،چنین فرمود:.... 🖤 هدیه به پیشگاه مادر سادات، ام ابیها حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و هدیه به پیشگاه سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه‌السلام✨صلوات✨ 🌹ادامه دارد.... 🌹نویسنده؛ طاهره سادات حسینی https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤 🖤«اللّٰهُمَّ الْعَن اوَّلَ ظاٰلم، ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد» 🖤یا رب الفاطمه بحق الفاطمه إشف صدر الفاطمه بظهور الحُجّة 🌹رمان بصیرتی و معرفتی 🌹قسمت ۷ و ۸ پیامبر (ص) رخسار مبارکشان را به سمت علی (ع) نمود و فرمود : _یاعلی ، تو به زودی از قریش و از تظاهراتی که علیه تو می کنند و ظلم هایی که نسبت به تو انجام می دهند ، سختی خواهی دید. یارانی پیدا کردی ،به کمکشان جهاد کن و به کمک یارانت با دشمنانت و اگر یاری پیدا نکردی کن و دست نگهدار و با دست خویش ، خود را در معرض قرار مده! علی جان ، تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی هستی، به این صفت پسندیدهٔ هارون عمل کن که به برادرش موسی گفت :«این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا از پای در آورند و بکشند» یا علی ، تو همانند هارون و موسی و تابعانش هستی و قریش همچون گوساله ی سامری و پرستندگان او هستند. موسی (ع) هنگامی که هارون(ع) را جانشین خود بر قونش قرار داد ، امر کرد: اگر گمراه شدند و هارون یارانی داشت با آنها جهاد کند وگرنه دست نگهداشته و جان خویش را حفظ کند و میان آنان جدایی نیندازد. یاعلی؛ خداوند پیامبری را مبعوث نکرد مگر اینکه گروهی بدخواه و دسته ای تسلیم وی شدند. پس خداوند کسانی را که به اجبار تسلیم شدند برآنهایی که بدلخواه تسلیم شدند ، مسلط کرده و آنان را کشته اند تا اجر آنان که بدلخواه تسلیم شدند فزون تر گردد(منظور اجر شهداست) یاعلی؛ هر امتی که بعد از پیامبرش با یکدیگر اختلاف کنند، اهل باطل بر اهل حق غلبه می کند. این مقدر خداست او اختلاف و جدایی را برای امت مقرر کرده است درحالیکه اگر می خواست همه را هدایت میکرد به طوریکه دو نفر از مردم هم اختلاف نمی کردند و در هیچ کاری به منازعه نمی پرداختند و هیچ مفضولی،برتری صاحب فضلی را بر خود انکار نمی کرد. اگر خدا می خواست بلایی زود رس می فرستاد و تغییری حاصل می شد که ظالم را تکذیب می کردند و حق جاری میشد، همانا دنیا جای عمل و آخرت جای قرار و استراحت است تا بدکاران مطابق عملشان و نیکوکاران جزای نیک داده شوند. همان مَثَل امام و ولی ، مَثَل کعبه است ، مسلمانان به دور کعبه باید بگردند نه امام و ولی به دور یاران بگردد. علی (ع) فرمود: _چون این کلمات را از پیامبر (ص) شنیدم، گفتم خدای را برای شکر نعمت هایش، به خاطر صبر بر بلایش ، تسلیم و رضا به قضایش سپاسگزارم. و براستی که این سرا ،سرای امتحان است و کل امت اسلام با آزمایشی بزرگ ابتلا شدند ، آنها با «ولایت علی بن ابی طالب» امتحان شدند و خدا را هزاران سپاس که ما در جرگه ی آنانی هستیم که دل در گرو مهر علی (ع) و اولاد علی (ع) سپردیم.... آسمان و زمین شهر ،غمزده بود ، هوهوی بادی بدشگون در کوچه ها می‌پیچید و خبری ناگوار گوش به گوش و دهان به دهان می رسید. شهر آبستن حوادثی بود و نقطه ی آغازش به وقوع پیوسته بود ، پیامبری آسمانی، آسمانی شده بود . محمد امین ، این اسطوره ی زمین ، آخرین رسول دین پرواز کرده بود و زمین را بیش از این سعادت حضور این وجود نازنین ،نبود. مردم با شنیدن این خبر غمبار ،به سوی منزل پیامبر(ص) روان شدند . هر چه به خانه ی رسول الله نزدیک تر میشدند ، جمعیت کمتری به چشم می خورد و این خود جای سؤال داشت: مگر خبر صحت ندارد؟ شاید پیامبر هنوز زنده است و نه شاید رسم عرب برای کفن و دفن و مراسم تغییر کرده؟ و شاید پیکر پیامبر(ص) را برای انجام مراسم خاکسپاری به جای دیگر منتقل کرده اند؟ اما غیر ممکن است ، آخر چگونه ؟ تا بوده رسم عرب بر آن است که میّت را در خانه اش غسل می دهند و کفن می کنند و مطمئنا برای پیامبر (ص) نیز چنین است . پس اگر رسم عرب تغییر نکرده و به راستی پیامبر به لقاء الله پیوسته، چرا درب خانه ی رسول الله خالی از جمعیت است؟! چرا کسی نیست که مجلس پیامبر (ص) را ، پیامبری که کل عمرش را به پای این امت ریخت ، رونق دهد....یعنی محمد(ص) اینقدر در بین یاران مدعی اش ،غریب بود ؟ یعنی تمام عرض ارادتها به محضر او همه دروغ و نیرنگ بود؟ خدای من ؛ آخر به کجا چنین شتابان؟! مگر این دنیای دون چه دارد که برای رسیدن به او پیامبرت را، راهنما و مرادت را ، روشنگر دنیایت را ، فراموش کنی ؟ آخر زمانی که محمد(ص) زنده بود این کوچه و این خانه غلغله بود و مملو از کسانی که سنگ ارادت و مهر و شاگردی او را به سینه میزدند، پس کجایند آن عاشقان مدعی؟ کجایند آن شاگردان دنیا طلب؟ کجایند آن مهرورزان ظاهر بین؟ یعنی همه به دنبال دنیایشان رفته اند؟! و علیِ تنها و به سوگ نشسته را ،یكّه و تنها رها کردند، علی به تنهایی مشغول غسل پیامبر بود .
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤 🖤«اللّٰهُمَّ الْعَن اوَّلَ ظاٰلم، ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد» 🖤یا رب الفاطمه
آنها، مردمانی که ادعای مسلمانی و دوستی رسول الله را داشتند ،رفته بودند تا بتوانند برای خود تکه ای از گوشت این دنیای فریبکار ، این مرداب بدبو و این لاشه ی متعفن را به نیش کشند تا از قافله ی دنیا طلبان عقب نماند ، تا آنها هم صله ای از این دنیای فریبنده داشته باشند ، آنها با یک تلنگر و هوس نفسانی ،از استاد و مربی و رسولشان غافل شدند و به سمت کسی رفتند تا دین خدا را به باد دهد.... هر کس پشت درب خانه ی رسول الله میرسید ، قبل از اینکه دست به کوبه ی درب ببرد ، خبری در گوشش می پیچید که انگار برایشان مهم تر از خبر عروج پیامبر بود : شتاب کنید....یاران پیامبر ،شتاب کنید که همه ی انصار در 🔥سقیفه ی بنی ساعده🔥 جمع شدند، آهای مسلمانان مدینه ، آهای مهاجرین اسلام ،بشتابید تا شما هم از این قافله ی دنیا پرست عقب نمانید... بشتابید تا از حق خود دفاع کنید به سمت سقیفه بروید که امری مهم در حال وقوع است. و اینان غافل بودند و شاید خود را به غفلت زده بودند و نمی دانستند ، با پیوستن به شورای سقیفه پا روی حق خدا می گذارند، مزد رسالت پیامبرشان را فراموش میکنند و در حق محمد(ص) می کنند و از همه مهم تر با ظلم بر علی(ع) و نادیده گرفتن حقی که از سوی خدا به علی (ع) داده شده بود، را در حق خود و بشریت بعد از خود می کنند... آنان نه تنها خود به بیراهه رفتند بلکه امتی را گمراه نمودند و این خطایی ست بس عظیم...... 🖤 هدیه به پیشگاه مادر سادات، ام ابیها حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و هدیه به پیشگاه سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه‌السلام✨صلوات✨ 🌹ادامه دارد.... 🌹نویسنده؛ طاهره سادات حسینی https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤