eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.9هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ شهرزاد میخواهد چیزی از آیه بپرسد که زنگ گوشی آیه مانعش میشود. تصویر ابوذر روی گوشی نقش بسته و آیه با ببخشیدی گوشی را جواب میدهد: _جانم داداش برخالف انتظار صدای زن ناشناسی را میشنود:الو شما آیه خانم هستید؟ آیه نگران میگوید:بله خودم هستم ...گوشی برادر من دست شما چیکار میکنه؟ زن نفسی میکشد و نام محل کار آیه را می آورد و میگوید:برادرتون تصادف کردند.حال چندان مصاعدی هم ندارند ...خودتونو زودتر برسونید... آیه مات به ظرف دسر رو به رویش نگاه میکند و زیر لب زمزمه میکند:یا جده ی سادات حورا نگران از نگرانی آیه میپرسد:چی شده آیه کی بود؟ آیه تنها با همان بهت میگوید:ابوذر..... _________________ [از زبان آیہ] مثل دیوانه ها اورژانس را بالا و پایین میکردم دنبال ابوذر.دکتر والا طاقت نیاورد و به صندلی آبی رنگ اورژانس اشاره کرد و گفت:آیه شما برو بشین من میدونم چیکار کنم. خسته و مستاصل روی صندلی نشستم...شهرزاد و آیین با نگرانی نگاهم میکردند و مامان حورا در آغوشم گرفت و نوازش کنان گفت:چه بلایی داری سر خودت میاری دخترم؟ آرووم باش هیچی نیست ان شاءالله بغضم میترکد و اشکهایم از کاسه ی چشمانم سر ریز میشوند:مامان حورا ابوذرمه....چطور آرووم باشم... دکتر والا همراه دکتر سهرابی می آیند. از آغوشش بیرون می آیم و هول و دستپاچه سمتشان میروم:دکتر سهرابی چی شده؟ داداشم کجاست؟ چه بلایی سرش اومده؟ بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
🌙•| #آقامونه |•🌙 °⊙° ایـنـ شاخِ خشـ😔ـڪ °⊙° زنــ🌿ـده بـه °⊙° بـوےِ بهــ🌺ــارِ توستـ #هوشنگ_ابتهاج ✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے #نگاره(334)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🌺•° @Asheghaneh_Halal
💚🍃 🍃 #صبحونه جهان بےما بسے بودست و باشد✋ برادر جز نڪونامے ميندوز😎😇 🍃 @asheghaneh_halal 💚🍃
🍃💐🍃 #پابوس #حسن‌جانم |توڪریم‌اهل‌بیتۍ، من‌ #تهۍدست‌ و #فقیر...🌱 اۍ #عصاۍ دست #مادر، دست‌ماراهم ‌بگیر|؛ #دوشنبہ‌هاےامام‌حسنے #السلام‌علیڪ‌یاکریم‌آل‌اللّٰه @asheghaneh_halal
🏡|• وقتی ميومد خونه ، من ديگه حق نداشتم كار كنم. 👶🏻|° بچه رو عوض میكرد ، شير براش درست میكرد. سفره رو مينداخت و جمع میكرد ، پا به پای من می نشست ، لباس ها رو می شست ، پهن می كرد ، خشک می كرد و جمع می كرد.... 💞|• اونقدر محبت به پای زندگی می ريخت كه هميشه بهش میگفتم : درسته كه كم ميای خونه ؛ ولی من نمی تونم محبت های تو رو جبران كنم. 😍|° نگام می كرد و می گفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من حق داری . ☝️🏻|• يکبار هم گفت : من زودتر از جنگ تموم می شم و گرنه ، بعد از جنگ به تو نشون می دادم تمام اين روزها رو چطور جبران می كردم..... 🌷 🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 《🌸》 @asheghaneh_halal
🍃🌼 #مجردانه ملاڪ ایمان فقط این نیست ڪہ شخص نماز بخونہ و روزه بگیره باید راستگو بودن و امانتدارے اون رو هم در نظر بگیرید... #دقت_ڪنید_بہ_مسائل_ریز😉 پ.ن: لیڪ تو آب حیاتے همہ خلقان ماهے جناب‌مولوے [مخاطب‌دردسترس‌نیستــ😐] @asheghaneh_halal 🍃🌼
•• 🍹 •• همسرانے ڪه بتوانند در مشاجراتـ❌ خشم خود را فرو ببرند و عصبانیت خود را در تصمیمشانـ🍃دخیل نڪنند، بشدت محبوب و عزیز میشوند... فرو بردن خشم، بالاترین و اوجـ💗 تاثیرگذارے را بر طرف مقابل دارد.... تغییر حالتـ☺️ ترڪـ✋🏻مڪان وضو گرفتن آب سـ🍸ـرد نوشیدن به عاقبت ڪار اندیشیدن و خدا و ائمـ💚ـه (ع) را ناظر دانستن از فرمولهاے موفقیت در اینڪار است... 😌 لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇 ••🍊•• @asheghaneh_halal
#ریحانه "تـرس دشـمن" از حجـاب زیـنبــ💚 است "حفظ چـادر" انقـــلاب زیـنبــــ🌷 است #تو_هم_باچادرت_سرباز_زیـنبے ✊ ┅═══🍃🌸🍃═══┅ @asheghaneh_halal
😎•| #خندیشه |•😎 الان ڪه این پیامو مےخونید من خیلے ازتون دورم😉 گفتم برم یهـ حال و هوایے عوض ڪنم اونـــم ڪجا⁉️ قشـــم پـــس از جـــزیره تصرف شده تــوسط #حسن_جان با #پــــــــــــَڪ_خنـــده😃 همـراهتونم، همـراهم باشید😜 نـــگم براتون😱 ڪه همچیـــن پــای مــــا رسید قشـم خـبـــرگزاری میزان اعلام ڪرد: فـــردا شاهد یڪے از هولناڪتــرین طوفانهای دریایے🌊🌊🌊 در محــدود بنادر، سواحل و غـرب هرمــزگان خــواهیم بود.😱😱😱 طوفان جــان باور ڪن من اومدم حــسن جــان و راهے ڪنم گلستان 😄 وگــــرنهـ مــا ضغیف ضُعفـــا😢 بهـ قشــــم چےڪار داریم😢😢 لطفــاااااا حسن و #دریاب دور مـــا رو خط قــــرمز بڪش🙏 ڪاش،قبل از عید حــواسمون بود از مجـــلس خواهش مےڪــردیم یهـ قانون تصــویب ڪنه ڪه بهـ جای یڪساعت، دوساعت بـــریم جلووووو😀 تــــا بیشتـــر در این روزهای باقےمانده تا 1400# احـــساس شادی و خوشحالے ڪنیــــم خوشبختے یعنے داشتن دولت #تدبیر_و_امید☺️ فڪـــر مےڪنم جناب #مطهری خــارج تشریف دارن ڪه روز و شب و ساعت و ماه و اتفاقات و قاطے ڪــردن و بهـ جای اظهار نظر درباره #سیل_‌گلستان راجع بهـ #برڪناری_فردوسے_پور نــظر مےده😂😂😂 داداش بیدار شـــوووو😆 فردوسےپـــور تمـــوم شد😌 شمــاره ڪارت جــور ڪنه برای ڪمڪ😁 ایـــنم از #اسنتداپ_ڪمدی_مجازیِ امـــشب😎😌 خـــداروشڪر که دوسال و چند ماه از مـــدیریت #تدبیر_و_امید گذشتهـ و مـــا زنده ایم☺️ جــای تقـــدیر داره😉 بفــرمایید👆 یــهـ گــوشه از #قشـــم👆😀 شــاید بعضےا رو دیدین😅😅 بــا مــا بهـ روز باشید •|😎|• @asheghaneh_halal
•[ #سین_مثل_سپاه💚💪]• . . ✨پاسدار✌️ ـیعنۍ⇩ اگہ🌍|ـدُنیارۅبرۅٺ‌ۅاسـٺہ،نباید✋🚫ڪمـ‌بیارۍ هَرڪُجا🗺ـظلمہ‌بجنگۍ[🗡⚔]ـحقِّ‌مظلۅمـُ‌بگیرۍ..☝️ ـبدۅن‌اینڪہ بہ‌ابرۅٺ‌خمـ‌بیارۍ...😊🌱 . . . ــمرداݩ ݕے ادݞــا😌👇 •[🇮🇷]• @asheghaneh_halal
🍃🍎 #بکانه - یادت باشه!:)) +یادم هست.. |گاهی ساده بودن،زیباست..💔| #حال‌دلتون‌شهدایی #شهیدحمید‌سیاهکالی‌مرادی💚 خوشگل ــسازے😌👇 @ASHEGHANEH_HALAL 🍃🍎
📸 }• عکس ویژه | 4 فروردین 98 ✅ }• لبیک نیروهای مسلح به فرمان فزمانده کل قوا در خصوص کمک به سیل زدگان 🔴 }• جلسه کشور با موضوع خدمت رسانی به شمال کشور در محل سپاه نینوا استان گلستان در حال برگزاری است. در این جلسه امیر (جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح)، سردار (جانشین سپاه)، سردار (رئیس سازمان بسیج)، سردار ایوب (جانشین ناجا)، سردار (فرمانده سپاه مازندران) و سردار (فرمانده سپاه گلستان) حضور دارند. 😍✋ 🕊}• @asheghaneh_halal
°•( #آقامونه )•° اگر تولید رونق بگیرد😎... تولید به راه بیوفتد🚙 ، هم مشکلات معیشتی را حل می کند، هم اشتغال و...😍 ✍( @asheghaneh_halal )
💍🍃 🍃 #همسفرانه همه درگیرِ زیبایے بهارند•🌸• نوشِ جانشانـ↯ اَمّـا…نرسند بہ•👇• حالِ خوشِ من ڪه محو تماشاے تُـ∞ـواَمـ •😌• ✍| #مژگان‌بوربـور 🍃 @asheghaneh_halal 💍🍃
°🐝| #نےنے_شو |🐝° 😃] بہ شے نداه مےتونین؟ توے شِشمام تُمبال شے مےجَلدین؟ 😢] نَتُنہ مےحواین دوپّمُ بِتِشین؟ ببین شِہ حوشجِل مےحَندم؟ 😍] غنچہ ناز ڪوچک تو نقاشے بےبدیل خدایے فقط داشتم نگات مےڪردم😘😘 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ دکتر سهرابی عینکش را از چشمش بر میدارد و میگوید:آرووم باشید خانم سعیدی شما خودتون که باید بهتر شرایطو درک کنید. جراحت عمیقی به کلیه سمت راستشون وارد شده که احتمالا مجبور بشیم کلیه رو خارج کنیم.یه شکستگی کوچیکم تو سرشون هست که به قدر کلیشون مهم نیست. نگران نباشید با یه کلیه هم میشه زنده موند. باورم نمیشد...باورم نمیشد. دیوار کنارم را با دست نگه داشتم که نیوفتم. مامان حورا زیر بغلم را گرفت... _چی شد آیه؟ ناباور به دکتر والا و سهرابی نگاه میکنم و مینالم:ای وای من ای وای من.. کلیه سمت چپش کم کاره دکتر...تقریبا از همون کلیه سمت راستی فقط استفاده میکرد.ای وای ای وای رنگ از چهره ی دکتر سهرابی میپرد و میپرسد:شما مطمئنید؟ سری تکان میدهدم .میخواهم سوالی بپرسم که از دور مامان پری و باقی اعضای خانواده را میبینم!وای من...فکر اینجایش را نکرده بودم. اشکهایم دوباره سرازیر شد و پاتند کردم تا آغوش مامان پری... او نیز چون من باریدن گرفت.باران خوب بود اما نه از نوع اسیدی! زهرا گریه میکرد و پرسان نگاهم میکرد.من چه میگفتم وقتی وجودم هنوز پر از مجهوالت بود؟ من چه کسی آرام میکردم وقتی هنوز خودم در طلاطم بودم؟ مامان پری نگاهم کرد و گفت:چی شده؟ چی بلایی سرمون اومده آیه؟ نمیگذاشتند...نمیگذاشتند این اشکها و این بغض لعنتی کز کرده گوشه ی حنجره ام که حرفی بزنم... بابا محمد سراغ دکتر سهرابی رفت و گفت:شما پزشکش هستید؟ چی شده آقای دکتر؟ چه اتفاقی افتاده؟ به ما زنگ زدن و گفتند بیایید که پسرتونو آوردن. دکتر سهرابی داشت برای بابامحمد شرایط را توضیح میداد و نگاه دکتر والا این میان سنگین سرتا پای بابا محمد را میکاوید بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ بابا محمد همراه دکتر سهرابی رفت تا برگه ی رضایت عمل را امضاء کند. اوضاع خراب بود و داغان و خارج از کنترل .مامان حورا اندکی دور تر ایستاده بود و اوضاع را نظاره میکرد و مامان عمه گویی تازه متوجه حضورش شده بود.با تعجب نگاهش میکرد.مامان حورا از دور سلام داد و مامان عمه نیز همانطور دورا دور پاسخش را داد. نگاهم چرخان دنبال زهرا گشت که گوشه ی سالن کز کرده در آغوش نورا اشک میریخت. مامان پری را روی صندلی نشاندم و با پاهایی لرزان سراغش رفتم.پیشانی اش را بوسیدم و روبه رویش زانو زدم. فقط با اشک نگاهم میکرد و زیر لب چیزی زمزمه میکرد.گوش تیز کردم:تطمئن القلوب میگفت... دستهایش را فشردم:عزیز دلم ...آروم باش.من نا آروم بهت میگم آروم باش واسه دل اون مادری که حسابی نا آرومه ...از من و تو عاشق تره و نا آرومیمون بیشتر نا آرومش میکنه...ابوذر عشق هممونه ولی آروم باش. تندتر اشک میریزد . و دستهایم را بیشتر میفشارد و میگوید:عشقمه آیه... شوهرمه...سخته به خدا که سخته آروم بودن.نگاه میکنم نگاه دریایی اش را راست میگفت. کنار اتاق عمل قدم میزنم و عقیق لمس کنان ذکر میگویم مثل زهرا...همان تطمئن القلوب را.همان اسمه دوا و ذکره شفاء را. مامان پری آرامتر شده و کمیل خیره به علامت منحوس ورود ممنوع پشت اتاق سکوت کرده. زیر لبی از مامان عمه میپرسم سامره کجاست؟ که میگوید خانه حاج صادق مانده.نگاهم سمت زهرا میرود که در آغوش نورا آرام گرفته و حاج صادقی که دست روی پیشانی اش گذاشته و کنار بابا محمد نشسته بابا محمد اما همچنان سرو است!با ضربات سخت زمانه در این چند ساعته همچنان سرو است. من اما درگیر اوضاع پیش آمده ام . خدایا من را که میشناسی اهل کفر گفتن نیستم !نگاهی به لیست بنده هایت بکن!نام من آیه است نه ایوب! خیره به آخر سالن منتهی به اتاق عملم که حاج رضا علی و امیرحیدر را میبینم!نگاهم میرود سمت ساعت سه و سی دقیقه ی صبح است! بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ تکیه از دیوار میگیرم و سمتشان میروم.اشکهایم را پاک میکنم و آرام سلام میکنم.بابا محمد هم کنارمان می آید و با امیرحیدر و حاج رضاعلی روبوسی میکند. حاج رضا علی از من جویا میشود:حالش چطوره دخترم. نگاهم میرود سمت اتاق عمل و میگویم: اون تو دارن کلیه اش رو خارج میکنن. امیر حیدر میپرسد:کدوم کلیه؟ _کلیه سمت راست. یاعلی گفتن حیدر مضطرب ترم میکند. حاج رضا علی میخواهد چیزی بپرسد که دکتر سهرابی از اتاق بیرون می آید. هجمه میکنیم سمتش... دستهایش را بالا می آورد به نشانه ی آرامش و میگوید:آروم باشید ...حالش خوبه...عمل خوبی بود... اندکی خیالم راحت میشود. _اما ..چطور بگم با توجه به کلیه ی کم کارشون ... امکان دیالیزی شدنشون زیاده. مگه اینکه به فکر یه کلیه پیوندی باشید. زهرا یازهرا گویان در آغوش نورا سست میشود و کمیل میشکند بغضش.... همه وا رفته اند. نه آیه حالا نه...وقت برای آبغوره گرفتن و این لوس بازی ها زیاد است!اما حالا نه ... نگاه دکتر سهرابی میکنم و میگویم: دکتر من با ابوذر هم خونم یعنی شرایط اهدا رو دارم... باید چیکار کنم... چهره اش بشاش میشود و میگوید:واقعا؟ خب اینکه خیلی خوبه بایـــ.... سکوت مامان حورا شکسته میشود و یک نه مسخره را تلفظ میکند. همه نگاهش میکنیم.با تعجب...بابا محمد پوزخندی میزند و خیره ی زمین میشود.از نگاها شرمنده میشود مامان حورا.سرش را پایین می اندازد و میگوید:نه آیه...تو نه... با بهت نگاهش میکنم و ناباور تک خندی میزنم!حالا وقت شوخی نبود! بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
🌙•| #آقامونه |•🌙 °⊙° اے شــاخِ گل ببـال |🌿 ڪه امـــروز روزگــار |🌍 °⊙° بر مطلبے ڪه دســت‌ندارد |😎 شڪســـت تـــوسـت |💪 #صیدے_تهرانے ✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے #نگاره(335)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🌺•° @Asheghaneh_Halal
🌳🍃 🍃 #صبحونه صبح زود است🌤 در آن کوش که شادان باشی😌 🍃 @asheghaneh_halal 🌳🍃
🌱🌷 #پابوس ان اعجل الطاعة ثوابا لصلة الرحم نزديكترين و سريعترين طاعت در ثواب ، ارتباط با خويشان است. #امام‌محمدباقر_ع_ #سہ‌شنبہ‌اےباامام‌باقر #السلامـ‌علیڪ‌یاباقرالعلومـ @asheghaneh_halal 🌱🌷
°|🌹🍃🌹|° 😐|° گونی های‌ نان ‌خشک راچيده بوديم كنار انبار ، حاجی وقتی فهميد خیلی عصبانی شد ، پريد بما كه ديگه چی؟ نون خشک معنی نداره ! ☝️🏻|• از همان موقع دستور داد تا اين گونی ها خالی نشده کسی حق ندارد نان بپزد و بدهد به بچه ها !! 😢|° تا مدتها موقع ناهار وشام گونی ها را خالی ميكرديم وسط سفره و نان های سالم تر را جدا ميكرديم و ميخورديم.... 🌷 🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 💗°• @asheghaneh_halal
🍃💚 پیامبر خدا[ﷺ]فرمود: بیشترین اهل جہنم انسان‌هاے بےهمسر هستند... [📚]من لا یحضره الفقیہ، ج. ۳، ص. ۲۵۱ ☺️ پ.ن: وین صبر ڪہ میڪنیم تا چند؟ [جناب‌سعدے] @ASHEGHANEH_HALAL 💚🍃
°•| 🍹 |•° امام صادق علیہ السلام: ♢مرد در خانہ و نسبت بہ خانواده اش ♢نيازمند رعايت سہ صفت است ♢هر چند در طبيعت او نباشد: 1⃣خوشرفتارے☺️ 2⃣گشاده دستے به اندازه💰 3⃣غيرتے همراه با خويشتن دارے💪 😬 لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇 °•|🍊|•° @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°||👳||° (🍃)اگر توی این سـه جـا خودتون رو زدید زمین، رشد معنوی میڪنید.. ... @asheghaneh_halal ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°||👳||°