eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.9هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼◼️ ◼️ #قائمانه •\بیا مهدے ڪہ دلها بی قراره  محرم یڪ مدینہ نالہ داره💔\• •\بیا مهدے ڪہ آمد موسم غم مہ اشڪ و دعا ماه محرم🎴\• •\بیا‌مهدےڪہ دل درشوروشین اسٺ عزاے جد عطشانٺ حسین است💚•\ #السلام‌علیڪ‌یابقیة‌الله‌فے‌ارضہ #اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج #آجرک‌الله‌یا‌صاحب‌الزمان #جمعہ‌هاے‌بے‌قرارے @asheghaneh_halal 🌼◼️ ◼️
▪️🍃 #همسفرانه رفتن به هیئت با شما یعنے ڪه بنده اجر دعاهاے قنوتم را گرفتم••|☺️ #الحمدالله ▪️🍃 @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو|🐝° ☹️] املوز شیل خوالِگان حسینی گمع شده بودن. منم بودم . 😢] گلیه کلدم . فلی مامانم فِکل می کلد من گُلُسنه شدم بهم خولاکی داد من نالاحتم که به حضلت علی اصغلُ آب نَلِسوندن. 😢] الانم خولاکی لو نگهداستم تا بِبلم بلای حضلت علی اصغل. استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
🍃🎀 💚 نماز صبح را در مسجد امین الدوله خواندیم. من دیدم که احمد آقا بعد از نماز به محل بسیج رفت و مشغول استراحت شد. من بارها از خود ایشان شنیده بودم که خوابیدن در بین الطلوعین مکروه است. پس چرا احمدآقا... بعد از نماز مغرب از ایشان همین موضوع را سوال کردم. گفت : من دیشب به خاطر برنامه های بسیج کم خوابیده بودم. ترسیدم به خاطر خستگی و کسالت ، در طی روز دچار لغزش یا برخورد تند با دیگران شوم. برای همین استراحت کردم. کارها و اعمال عرفانی احمداقا برای همه ی شاگردان و دوستان درس عبرت بود. هرکس به فراخور وجود خود از خرمن ویژگی های ایشان بهره میبرد و استفاده میکرد. ایشان هیچ گاه گِرد گناه نچرخید. یک بار در نامه ای نوشته بود : ((مؤمن سنگینی معصیت را چون کوه اُحد بر روی شانه های خود حس میکند.)) همیشه توصیه میکرد گناه را کوچک نشمارید و از انجام کار های نیک نهراسید. در نامه ای که از جبهه برای یکی از دوستانش نوشته بود آورده : امام صادق (ع) فرمودند : در توصیه های شیطان به یارانش آمده است که سه خصلت در بنی آدم بگذارید تا من خیالم راحت شود. 1_ کارهای پُرمعصیت را نزد آن ها کوچک جلوه دهید. 2_ کارهای پسندیده و خوب را نزد آن ها سخت( و بزرگ)جلوه دهید(تا انجام ندهند.) 3_ تکبر وخود پسندی را نزد آن ها به وجود آورید. برداران محترم ؛ نکند خدای نکرده در این سه دام شیطان که در آن غوطه ور هستیم بیشتر آلوده شویم. مؤمن واقعی اگر یک معصیتی انجام دهد،سنگینی آن را مانند کوه احد بر شانه اش حس میکند. اما منافق اگر معصیتی انجام دهد،مانندکسی است که مگسی را از روی صورتش بلند کند. «دیدار یار» [جمعی از دوستان شهید] بزرگان دین ما بر این عقیده اند که راه دیدار با مولا و صاحب و امام عصر(عج) باز است. حتی برخی از بزرگان راه وصول و ملاقات با حضرت را برای مخاطبان خود بیان می دارند. اما همین علما می گویند : اگر کسی مدعی دیدار با چهره ی دلربای حضرت شد و این را وسیله ای برای کسب شهرت و...قرار داد او را تکذیب کنید. کما اینکه در این دوران، مدعیان دروغین ملاقات با حضرت زیاد هستند و دکان این افراد مشتری های زیادی دارد. اما باید گفت انسانی که در اوج بندگی خدا قراردارد. جوانی که با گناه معصیت میانه ای ندارد. وشخصی که به خاطر خدا از لذات دنیا گذشته است ، یقیناً مراتب کمال را یکی پس از دیگری طی خواهد کرد. کسی که صبح هر روز بعد از نماز جماعت دعای عهد را ترک نمی کند. هرجمعه با مشقت بسیار دعای ندبه را برگزار میکند ، کسی که به خاطر جشن نیمه شعبان بسیار تلاش میکند همیشه برای نوجوانان از مولایش وامام زمان می گوید این شخص با بقیه حسابش فرق دارد. او اگر برای ما از باطن عالم و حقیقت اعمالمان می گفت بلافاصله ادامه می داد : این ها را می گویم که شما،هم بالا بیایید. نه اینکه به این دنیای ظلمانی دل خوش کنید وخود را از فیض بزرگ عالم محروم کنید. احمد آقا در سنین جوانی و نوجوانی به جایی رسیده بود که راه های آسمان را بهتر از راه های زمین میشناخت. یکبار خیلی به او اصرار کردیم که احمد آقا شما امام زمان(عج)را دیده اید؟ مثل همیشه خیلی زیرکانه از پاسخ به این سؤال شانه خالی کرد. او با جواب های سطحی و اینکه همه باید مطیع دستورات آقا باشیم و مشاهده ی حضرت نشانه ی کمال نیست و... به ما پاسخ داد. از طرفی شاید سن ما برای شنیدن و چنین مطلبی زود بود. یکبار با احمد آقا و بچه های مسجد امین الدوله به زیارت قم و جمکران رفتیم. در مسجد جمکران پس از اقامه ی نماز به سمت اتوبوس برگشتیم. ایشان هم مثل ما خیلی عادی برگشت. راننده گفت اگر می خواهید سوهان بخرید یا جایی بروید و... یک ساعت وقت دارید. ماهم راه افتادیم به سمت مغازه ها ، یک دفعه دیدم احمد آقا از سمت پشت مسجد به سمت بیابان شروع به حرکت کرد! یکی از رفقایم را صدا کردم. گفتم : به نظرت احمد آقا کجا میره؟! دنبالش راه افتادیم. آهسته شروع به تعقیب او کردیم! بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀
🍃🎀 💚 هیچ سر و صدایی از سمت ما نمی آمد. یڪ دفعہ احمد آقا برگشت و گفت: چرا دنبال من می آیید!؟ جا خوردیم. گفتم: شما پشت سرت رو می بینی؟ چطور متوجہ ما شدے؟ احمد آقا گفت: کار خوبی نکردید. برگردید. گفتیم: نمی شه، ما با شما رفیقیم. هر جا برے ما هم می یایم، در ثانی اینجا تاریک و خطرناکہ، یک وقت کسی، حیوانی، چیزی به شما حمله می کنہ... گفت: خواهش می کنم برگردید. ما هم گفتیم: نه، تا نگی کجا می ری ما برنمی گردیم! دوباره اصرار کرد و ما هم جواب قبلی... سرش را انداخت پایین. با خودم گفتم: حتماً تو دلش داره ما رو دعا می کنه! بعد نگاهش را در آن تاریکی به صورت ما انداخت و گفت: طاقتش رو دارید؟ می تونید با من بیایید؟! ما هم که از همه ی احوالات احمد آقا بی خبر بودیم گفتیم : طاقت چی رو، مگه کجا می خوای بری؟! نَفسی کشید و گفت: دارم میرم، دست بوسی مولا. باور کنید تا این حرف را زد زانوهای ما شُل شد. ترسیده بودیم. من بدنم لرزید. احمد این را گفت و برگشت و به راهش ادامه داد. همین طور که از ما دور می شد گفت: اگه دوست دارید بیاید بسم الله نمی دانید چه حالی بود. شاید الان با خودم می گویم ای کاش می رفتی اما آن لحظه وحشت وجود ما را گرفته بود. با ترس و لرز برگشتیم. ساعتی بعد دیدیم احمد آقا از دور به سمت اتوبوس می آید. چهره اش بر افروخته بود. با کسی حرف نزد و سر جایش نشست. از آن روز سعی می کردم بیشتر مراقب اعمالم باشم. بار دیگر شبیه این ماجرا در حرم حضرت عبدالعظیم پیش آمد. یکی از برنامه های همیشگی و هر هفته ی ما زیارت مزار شهدا در بهشت زهرا( السلام علیها) بود. همراه احمد آقا مےرفتیم و چقدر استفاده می کردیم. خاطرم هست که یکی از هفته ها تعداد بچه ها کم بود. برای ما از ارادت شهدا به معصومین و مقام شهادت و... می گفت. در لا به لای صحبت های احمد آقا به سر مزار شهیدی رسیدیم که او را نمی شناختم. همانجا نشستیم. فاتحه ای خواندیم. اما احمد آقا گویی مزار برادرش را یافته حال عجیبی پیدا کرد! در مسیر برگشت آهسته سؤال کردم: احمد آقا آن شهید را می شناختی؟ پاسخ داد: نه! پرسیدم: پس برای چه سر مزار او آمدیم؟ اما جوابی نداد. فهمیدم حتماً یک ماجرایی دارد! اصرار کردم. وقتی پافشاری من را دید آهسته به من گفت: اینجا بوی امام زمان(عج) را می داد. مولای ما قبلاً به کنار مزار این شهید آمده بودند. البته چند بار برای من گفت: اگر این حرف ها را می زنم فقط برای این است که یقین شما زیاد شود و به برخی مسائل اطمینان پیدا کنی. و تا زنده ام نباید جایی نقل کنی. احمد آقا در دفترچه یادداشت و سررسید آخرین سال خود نیز از این دست ماجراها نقل کرده است. بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀
🍂🕯🍂 🕯 🏴پرسھ بر سالار🏴 ⇦ ⇨ •{السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)‌}• 🍃اما ناگھان صداے شیهه ذوالجناح همه را متوجه خود میڪند و از جا برمی‌خیزند. زانوانشان توان و رمقى دیگر می یابند. نور امید به خیمه ها تابیدن مےگیرد. داغ عزیزان فراموش مےشود. ▪️خدایا شڪر، خدایا شڪر... حسین سالم برگشته است، دوباره مےتوانیم چهره آرام و مهربان او را ببینیم، دوباره زینب را در حال ایستاده مقابل برادر خواهیم دید... ▪️آخر بعد از وداع با برادر، زینب دست به‌زانو راه مےرود، نماز نشسته مےخواند. همه حتے زینب از حرم بیرون مےروند و به‌ طرف ذوالجناح خیز بر مےدارند. 🍃اما...اما خدایا چه مےبینند؟ ذوالجناح بےحسین برگشته است. ذوالجناح تنهاست، ذوالجناح خونین است، ذوالجناح شرمگین است. ذوالجناح...ذوالجناح؟...نڪند؟...نڪند؟...زبانم لال... •°● این تا روز یازدهم محرم ادامه دارد با ما همراه باشید ●°• نویسنده: ✒️ ▪️ @Asheghaneh_halal ▪️ 🕯 🍂🕯🍂
[• #آقامونه😌☝️ •] •| دانی از دولت وصلت👇 |• چه طلب دارم هیچ😌 •| یاد تو مصلحت❤️ |• خویش ببرد از یادم :) ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #سعدی|✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(496)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🔘•° @Asheghaneh_Halal
•••🍃••• #صبحونه دنیاے بےحسین نفسگیرومبهم‌اسٺـ✋ هرصبــح‌بےسلامـ برایم‌جهنم‌اسٺ آدم همیشہ دربدر شاه ‌ڪربلاسٺ وقٺےحسین اشرف اولاد آدم اسٺـ😍☝️ #السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌ @asheghaneh_halal •••🍃•••
[• #پابوس •] . . . او کہ در شـش ماهگے😭 باب الحوائـــــ💔ـــــج میشود گر رسد سن عمـ🍃ــو حتما قیامــ⚡ـــت میکند...❣ . . . #روز_هفتم_محرم🍂 #علےلاےلاے...! #لالایی‌پسرسربازم😔 #حضرت_علے‌اصغر(ع) . . [•🏴•] @asheghaneh_halal
💍🖤 🖤 خدایــا... یه زیارت کربلا نصیبمون کن، دو نفـ💕ـره هـــوای دو نـفـره یـعـنـی ... پـیـاده روی دو نـفـره ی بـیـن الحـرمـیـن😍 چه خوبه دوتایی دست تو دست هم بین الحرمین ؛ اول سلام به ارباب و🌹 بعدم سلام به علمدار❣ 😊 @Asheghaneh_halal 🖤 💍🖤
[• 💚•] . . این حسین است، سرسلسله تشنگان ڪه دشمن را سیراب میڪند... اما هنوز، گاه آن نرسیده است ڪه غزل تشنه ڪامے ڪربلاییان را بسراییم... •• شاید علے اصغــر... •• . . السلام‌علیڪ‌یااباعـبدالله✋🏻 [•🏴•] @asheghaneh_halal
[• | •] . . . امروز به نیت هفتمین روز محرم، شکستن دل دیگران رو ترڪ میڪنیم ان شاءالله به مدد آقا اباعبدالله همسرے مومن و اهل بیتے نصیب همه مجردها بشه... . . . امروز به نیت هفتمین روز محرم، شکستن دل همسر رو ترڪ میڪنیم ان شاءالله به مدد آقا اباعبدالله زندگیمون زیر بیرق امام حسین{؏} جارے باشه... . . . [•🖤•] @asheghaneh_halal
🕯 | شـهـــداے کــربلا🍂 فرزندان امام حسین علیه السلام‌‌: علی بن الحسین (علی اکبر) :نام مادر: لیلی، شبیه‌ترین مردم در خَلق و خُلق به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، در سن ایشان اختلاف است. هنگام شهادت 18 یا 19 یا 25 ساله بوده‌اند. به صورت گروهی او را به شهادت رساندند. علی بن الحسین (علی اصغر): او فرزند شیرخواره امام بود و حرملة بن کاهل اسدی لعنت الله علیه او را در حالی که بر روی دستان امام بود با تیری که به سمت گلوی او نشانه گرفت، به شهادت رساند. امام دو دست خود را زیر خون گلویش گرفت تا پر شد سپس به جانب آسمان افکند و فرمود: سهل است بر من هر مصیبتی، خدایا شاهد باش. ابراهیم بن الحسین: در برخی از منابع از او در زمره شهدای کربلا نام برده شده است. فرزندان امام حسن علیه السلام‌‌: قاسم بن حسن: او به هنگام شهادت تنها 13 سال سن داشت عبد الله بن حسن: عبدالله کودک بود چون دید دشمنان گرداگرد امام علیه السلام‌‌ را محاصره نموده‌اند، ابجر بن کعب (لعین) چون می‌خواست امام را بکشد ایشان دست خود را سپر نموده، دستش قطع شد و در دامان امام علیه السلام ‌‌افتاد و حرمله با تیری ایشان را به شهادت رسید. ابو بکر بن حسن: روز عاشورا پس از شهادت قاسم بن حسن، خدمت سيدالشهدا آمد و اجازه ميدان طلبيد و به ميدان رفت و پس از نبردى دلاورانه به شهادت رسيد. سنّ او را ۳۵ سال گفته اند …💔 💚 ◼️ @asheghaneh_halal ◼️ 🕯
دوستان گرامی💕☺️ سلام علیکم این هم آشی که به برکت امام حسین(ع) با هزینه ی کلاس آموزشی و کمک های مردمی برای ایستگاه صلواتی مسجد پخته شد میخواستم یه نظر سنجی بزارم در مورد کلاس های آموزش مجازی گلدوزی و ساخت بدلیجات هزینه ی این کلاس ها از مبتدی تا پیشرفته برای هر کس ۲۵۰۰۰تومان میباشد💐 کلاس ها به این صورت هست که با پرداخت هزینه ی کلاس و ارسال فیش واریزی در کانال کارگاه آموزشی اضافه میشوید💕 💜اینم خدمتتون عرض کنم که تمام هزینه ی این کلاس ها صرف امور فرهنگی مساجد میشه💜 بخاطر کمک به مسجد هم شده شرکت کنین چون جاهای دیگه هزینه ی اش خیلی بیشتره😉☺️ لطفا در صورت تمایل به آی دی زیر پیام دهید👇 @norolhoda21
#ریحانه بانــوی چــادریــــ{🌹} تو خــود حرم زینبیــ{💚}(س) و چــادر سیــاهتــــ{} مدافــع حـــــرمـــ{} #مدافع_میراث_فاطمــه‌ام🌸🍃 •[🏴]• @Asheghaneh_halal
🍃🏴🍃 #چفیه | #خادمانه |ختم صلوات امروز 🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓ ❣| علےاصغــــر(ع) دسٺ‌هاےڪوچڪےڪه‌ گره‌هاے‌بزرگے‌باز‌مےڪند💔 ارسال تعـداد #صلوات به آے دے👇 •🌷• @F_Delaram_313 تعداد صلواٺ ها •• ۶۵۳۰ •• هر روز میزبان یڪ فرشته👇 |🏴| @asheghaneh_halal 🍃🏴🍃
Majid Banifatemeh - Lala Lala Golam Lala Lala Baharam.mp3
23.98M
- - - - - - #ثمینه عمو برا جشنت آب میاره💧•• پسر عموت هم گلاب میاره🌸•• اما همش خواب و خیاله😭•• #لالالالا‌گلم‌لالالالا💔 #سید_مجید_بنےفاطمہ 🎤 - - - @asheghaneh_halal - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• #قرار_عاشقی⏰ •] بر درِ دوسٺ بہ امیدِ پناه آمدهایم همره خیلِ غم وحسرٺ و آه آمدهایم ندیدیم پناهے بہ همہ مُلڪ جهان لاجرم سوےرضا بهر پناه آمده‌ایم ❣یا امام رئوف❣ هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇 [•💛•] @asheghaneh_halal
▪️🍃 #همسفرانه در طوافِ روےِ تـــو مُحرِمـ شومـ روزے چنيـن ••|😌 پيرهنتــ لباس احـرامـ، ذڪرِ لبـــــ ••|☺️ حـُبُّڪـــ،همين...👌 #عاشقےفقط_باتوخوبہ💚 ▪️🍃 @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو|🐝° 🙂] من مسهول زدن ای طبل خوچولوام اینام للاسای خادمی منه. 😔] حیلی این للاسای خِمّت لو دوس دالم اما الان حیلی حیلی نالاحتم 😢] ببشید باید بلم باسه عزادالی آماده بشم. 😞] التماس دعا خادم امام حسین(ع) استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
🍃🎀 💚 |محرم| «استاد محمد شاهی» شبِ‌اولِ‌محرم که می رسید؛همہ‌یِ‌مسجدِ امین‌الدولہ سیاه پوش می شد همہ‌ی‌مسجد‌ عزادار می شد.این سنٺ حسنہ‌ از گذشٺه‌ میانِ‌ما ایرانی ها بود.حتی در روایاتی هسٺ‌که‌امام رضا (ع)در اولِ‌محرم خانہ‌خود را سیاهـ پوش می کردند. ایشان‌سفارش‌می کردند: اگر می خواهید بر چیزی گریہ کنید بر حسین(ع)گریہ کنید. احمدآقا در این کار پیشقدمـ بود.حتی اگر دیگران‌می خواستند‌ این‌کار را انجام دهند،خودَش‌را بہ آنها می رساند و با تمام وجود مشغولِ‌سیاهی زدن‌می شد. یک سال‌را یادَم هست که احمدآقا نتوانسٺ‌برایِ‌اولِ‌محرم بہ‌مسجد بیایَد بچہ‌هایِ‌بسیج‌ومسجد مشغول‌بہ‌کار شدند و خیلی خوب همہ شبستان را سیاه پوش‌ڪردند. ظُهر بود که احمد آقا بہ‌مسجد آمد.جمع‌بچہ‌ها‌دورهمـ جمع‌بودَند. احمدآقا بی مقدمہ‌نگاهی بہ‌در و دیوار کرد و جلو آمد،بعد گفٺ:بچہ‌ها‌دسٺِ‌شما‌دردنکنه. امـّا بغضْ گلویَش را گرفٺه‌بود.او ادامہ‌داد:شُما افتخارِ بزرگی پیدا کردید.بچہ هاآقا امام حسین(ع)خودَش‌از‌ شما تشکر کردند. برخی از بچہ‌هابہ‌راحتی از ک نارِ این جملہ‌گذشتند، اما مَن‌که‌حالاتِ‌ایشان‌رامی دانستَم خیلی به این جملہ‌فکر کردم. احمد آقا توسل‌بہ‌اهل‌بیٺ(علیهمُ‌اسلامـ)خصوصا ڪشتی نجاتِ‌آقا اباعبدالله(ع) را بہ‌بهترین‌وسیلہ‌برایِ‌تقرب‌بہ پروردگار و محوِ گناهـان‌می دانسٺ.برایِ‌همین‌بہ‌بنده امر می کرد که برایِ بچہ ها مداحی کنم. هربار که به زیارَت حضرٺ عبدالعظیم حسنے(ع)می رفتیم..؛بہ‌من‌مےگفٺ:همین‌جاروبہ‌رویِ‌حرم بنشین و برایِ‌بچہ‌ها بخوانْ. در دسٺ‌نوشته‌هایِ‌احمد آقا بہ این امر مهم بسیار سفارش شده. حتی توصیہ‌می کرد که‌ برایِ‌ ازبین رفتنِ‌تاریکی قلب و روح، متوسل‌بہ‌شهید کربلا شوید. در یکی‌از‌متن‌هایِ‌بہ‌جا مانده در دفٺرِ خاطراتِ احمد آقا درمورد امام حسین(ع)آمده: " در روز اربعین وقٺی به هیئت رفتم در خودم تاریکی می دیدم .مشاهده کردم قفسی در اطراف من ایجاد شده و زندانی شده‌ام! امـا وقٺی‌سینہ‌زنی وعزاداری آغاز شد مشاهده کردم که قفس از بین رفت این همـ از کراماتِ مجلسِ سیدالشهداء(ع)اسٺ." بار ها شنیده بودم که می گفت: در مجلسِ‌عزای سیدالشهدا(ع)نوری وجود دارد که منشأ آن حرم مطهرِ آقاسٺ. در این مجالِس گویی خود حضرٺ در کنار می ایستد و میهمانانِ خود پذیرایی‌می کند. بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀
🍃🎀 💚 《سپاه پاسداران》 خانواده و دوستان شهید اواخر سال۱۳۶۱بود. احمد در مدرسه ای مروی مشغول به تحصیل در رشته ی ریاضی بود. یک روز از مدرسه تماس گرفتند و گفتند: احمد چند روز است به مدرسه نیامده؟ آن شب، بعد از نماز که به خانه آمد با سوالات متعدد ما مواجه شد: احمد، چرا مدرسه نمیری؟ احمد این چند روز کجا بودی؟ اوهم خیلی قاطع و با صراحت پاسخ داد: من دنبال علم هستم، اما مدرسه دیگر نمی تواند نیاز من را برطرف کند. تاحالا مدرسه برای من خوب بود اما آنجا الان برای من چیزی ندارد! من چند روز است که در کنار طلبه ها از جلسات و کلاس های حاج آقا حق شناس استفاده میکنم. به این ترتیب احمد دوران تحصیل رسمی را در دبیرستان رها کرد و به جمع شاگردان مکتب امام صادق(علیه السلام) و طلاب علوم دینی پیوست. احمد آقا طی دورانی که رشته ریاضی را در دبیرستان می خواند نیز در کنار درس مشغول مطالعه ی کتب حوزوی بود، اما حالا تمام وقت مطالعه خود را به این امر اختصاص داده. او طلبه رسمی، به این صورت که همه ی کتاب های رسمی حوزه را بخواند نبود بلکه در محضر استاد بزرگوار خودش شاگردی می کرد. برای همین آیت الله حق شناس و دیگر بزرگان حوزه های علمیه امین الدوله کتاب های مختلفی را به او معرفی می کرد تا بخواند. او سیر مطالعاتی خاصی داشت. در کنار آن بارها دیده بودم که کتاب های علمی می خواند. هیچ وقت اورا بیکار نمی دیدیم. برای وقت خودش برنامه داشت. مقدار معینی استراحت می کرد. بعد از آن مطالعه و کارهای مسجد و رسیدگی به کارهای فرهنگی و پذیرش بسیج و... چندبار در همان سنین شانزده سالگی تصمیم به حضور در جبهه گرفت. اما به دلیل اینکه یکی از برادرانش شهید شده بود و...موافقت نشد. تااینکه سال ۱۳۶۲ تصمیم خود را گرفت. برای کمک به اهداف انقلاب و اینکه بتواند حداقل کاری انجام داده باشد وارد سپاه پاسداران شد. احمد آقا بلافاصلہ جذب واحد سیاسی وابسته به دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه شد. به یاد دارم که می گفت: ما در مجموعه ای قرار داریم که زیر نظر آیت الله محلاتی است و از ایشان برای ما هم تعریف می کرد. احمد آقا در دفتر آقای محمدی عراقی مشغول فعالیت شد. شنیده بودم در واحد سیاسی سپاه مشغول فعالیت است شماره تلفن محل کار ایشان را داشتم. تماس گرفتم و شروع کردم سر به سر احمد آقا گذاشتن. وقتی فهمید من هستم خندید و گفت: اینجا وقت من در اختیار سپاه است. اگر کاری داشتی شب توی مسجد صحبت می کنیم. شب هم توی مسجد به سراغ احمد آقا رفتم. می دانستم نیروهای واحد سیاسی اطلاعات مهمی در اختیار دارند. گفتم: احمد آقا چندتا از خبرهای دست اول را به من بگو! نگاهی به من کرد و برای اینکه دل من را نرنجاند چند خبر مهم همان روز که همه ی مردم از اخبار شنیده بودند را بیان کرد! احمد آقا دو سال در واحد سیاسی سپاه حضور داشت. دراین مدت به او اجازه حضور در جبهه را نمی دادند. تا اینکه توانست موافقت مسئولان را برای حضور در جبهه بگیر و به صورت بسیجی راهی شد. بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀
🍂🕯🍂 🕯 🏴پرسھ بر سالار🏴 🌴بازخوانی دقایقى از ظهر روز عاشورا🌴 ⇦ ⇨ •{السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)}• 🍃اضطراب و نگرانے و دل‌شوره همه اهل حرم را فراگرفته است. براى اطلاع از سرنوشت سالار شهیدان به بالاے تل زینبیه مےروند. آن مکان به‌ خوبے بر قتلگاه مشرف است. فاصله تل تا قتلگاه به حدے است که همه‌ے حوادث قابل‌مشاهده و غالب سخنان قابل‌شنیدن است. ▪️آنچه در برابر دیدگانشان در حال وقوع هست، باورکردنے نیست. زاده رسول خدا(ص)، نیم‌خیز در گودالے نشسته است. کتفش براثر ضربت شمشیر زرعه بن شریک، شکافته شده و دهان بازکرده است. ▪️بیش از سیصد زخم عمیق بر بدنش واردشده است تمام لباس عین شیله سرخ سرخ است. تعداد بےشمارے نیزه و تیر در بدن مبارکش فرورفته است. ▪️عبداللّه، این کودک امام حسن(ع) که روے تل ایستاده است تاب دیدن حال عمو را ندارد. به ‌طرف قتلگاه خیز بر مےدارد. زینب تلاش مےکند مانع رفتن او به میدان شود. حسین(ع) از خواهر مےخواهد جلو عبداللّه را بگیرد. اما او خود را از دست عمه مےرهاند و خود را به عمو مےرساند. دست در گردن مجروح و خونین عمو مےاندازد. ▪️مےبیند ابجز بن کعب شمشیر به دست به‌ قصد وارد کردن ضربھاے دیگر به حسین(ع) نزدیک می شود. به هنگام فرود آمدن ضربه، دست خود را حائل مےکند. دست کوچکش از شدت ضربه قطع مےشود و از پوست آویزان مےگردد. 🍃حسین(ع) برادرزاده را در آغوش میگیرد. خون از دست قلم شده اش فوران مےکند. تیرها پشت سر هم بر بدن عمو و برادرزاده اصابت مےکند و عبداللّه پس از لختے در آغوش عمو آرام میگیرد. حسین(ع) او را بر روے خاک‌ پا به قبله مےخواباند... •°● این تا روز یازدهم محرم ادامه دارد با ما همراه باشید ●°• نویسنده: ✒️ ▪️ @Asheghaneh_halal ▪️ 🕯 🍂🕯🍂