••🕊
#چفیه
شب عاشورا، همهی بچهها را جمع کرد.
گفت:«حُر، وقتےتوبه کرد امام بخشیدش وُ
بهجمع خودشون راهش داد، بیاین ماهم امشب،
حر امام حسین بشیم.»
نصف شب که شد گفت پوتینهاتون رو در بیارین، بندهای پوتینها را به هم گره زد.
بعد تویشان خاڪ ریخت و انداختشان
روی دوشِمان! گفت: حالا بریم!
چند ساعتے توی بیابانهای کوزران
پیاده رفتیم و عزاداری کردیم. آن شب
احمد، زمزمههایے داشت که تا آن موقع
نشنیده بودم...
#شهیداحمدپلارڪ
#معروفبهشهیدعطرۍ
#اللهمالرزقناشهادتفےسبیلالله
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
همراهـ شهدا
خیلی کارها میشود کرد؛
حسرت زدهـ نمانی ( : !
#نگارھ
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
••شهیدےڪهنذرحضرتعباسبود
تو بچگی یه تصادف شدید میکنه و تا مرز مرگ میره مادرش نذر میکنه اگه خوب بشه سرباز حضرت(عباس) بشه تو سوریه فرمانده و موسس لشگر فاطمیون بود یه روز قبل از عملیات میگه ان شاءالله تاسوعا پیش عباسم،صبح تاسوعا رفت پیش عباس
#شهیدمصطفی_صدرزاده
••هدیه به ارواح مطهر شهدا صلوات••
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
•• شهید محمود کاوھ ••
در قسمتی از ارتفاع،
فقط یک راه برای عبور بود.
محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:
" دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را
روی همین نقطه قفل کرده بود،هیچ کس
نتونست از این جا رد بشه".
گفت: " بریم جلوتر ببینیم چه کاری
مےتونیم انجام بدیم".
رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی.
محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد.
آهسته گفتم: " اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط".
جور خاصی پرسید:
" دیگه چه کاری باید بکنیم!".
گفتم:"چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه".
گفت:" یک کار دیگه هم باید انجام داد".
گفتم:" چه کاری؟"
با حال عجیبی جواب داد:"توسل؛
اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم".
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
﴿نمیخواهم عڪسش رو ببینم﴾
چند روز پیش بچه دار شده بود.
دم سنگر ڪه دیدمش،
لبه ی پاکت نامه از جیب کنار
شلوارش زده بود بیرون.
گفتم:"هان،آقا مهدی خبری
رسیده؟"چشم هایش برق زد.
گفت:" خبر ڪه...
راستش عکسش رو فرستادن".
خیلی دوست داشتم
عکس بچه اش را ببینم.
با عجله گفتم:"خب بده، ببینم".
گفت:" خودم هنوز ندیدمش".
خورد توی ذوقم.
قیافه ام را ڪه دید،
گفت:" راستش می ترسم؛
می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات،
اگه عکسش رو ببینم،
محبت پدر و فرزندی کار
دستم بده
و حواسم بره پیشش".
نگاهش کردم.
چه میتوانستم بگویم؟
گفتم:" خیلی خب،پس باشه
هر وقت خودت دیدی،
من هم میبینم..
••شهید محمد رضا عسگرے••
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
"یتیمانه یتیم شده ایم"
بعد از شهادت مجید
دوستانش خبر دادند
که فکر می کنیم
مجید به فلان رستوران
بدهکار بوده
جویاے قضیه شدیم
فهمیدم به آن رستوران
سفارس کرده بود
که هر شب سه غذا
سمت مهرآباد بفرستند
و هر ماه پولش را
حساب می کرد.
یک بار دو تا بچه آمدند
سراغ مجید را گرفتند
گفتند از وقتی مجید
شهید شده
کسے به ما سر نمیزند.
... شهید مجید قربانخانے ...
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
{ مریضے لذتبخش }
شبےتاریک هنگام بازگشت
در میان برف زمستان
فقیري را دیدم که
در سرما مےلرزید،
ولی نمیتوانستم برای او
جایے گرم تهیه کنم.
تصمیم گرفتم که
همه شب را مثل آن فقیر
در سرما بلرزم
و از رختخواب محروم باشم
اینچنین کردم
و تا صبح از سرما لرزیدم
و به سختی مریض شدم
و چه مریضی لذت بخشے بود.
"شهید مصطفے چمران"
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
{عاشق مخلص}
روز ســـوم عمليات بود .
حاجے هم مے رفت
خط و برمے گشت .
آن روز ، نمازظهر را
به او اقتدا كرديم .
سر نمازعصر ، يک
حاج آقاے روحانے آمد .
به اصرار حاج همت ،
نماز عصــر را ايشان خواند .
مسئله ي دوم حاج آقا
تمام نشده ، حاج همت
غـــش كرد و افتاد زمين .
ضعف كرده بود
و نمی توانست روي
پــا بايستد .
سرم به دستش بود
و مجبوري ، گوشه ي
ســــنگر نشسته بود .
با دست ديگر بے سيم را
گرفته بود و با بچـــه ها
صحبت ميكرد ؛
خبر مي گرفت
و راهنـــمائے مي كرد .
اينجا هم دست
از کـــار برنداشتـــــ ....
"شهید حاج ابراهیم همتـــــ"
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
روحمانــ از بین رفتهـ😞
سرگرم بازیچـ🍂ـه دنیایـیم
"الَّذِینَ هُمْ فِے خَوْضٍ یَلْعَبُونَ،"
ما هستیمــ💔
مردهام، تو مرا دوباره حیات ببخش،
خوابم، تو بیدارم ڪنــ🍃
خدایــا!✋
بهحرمت پاے خستهے رقیه(س)،
بهحرمت نگاه خستهے زینب(س)،
بهحرمت چشمان نگرانــ
حضرت ولے عصر(عج)؛💗
به ما #حرڪت بده.
{•شهےد عباس دانشگــر♥️•}
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
"تدبیر حکمتـــــانه"
اوایل جنگ بود و
مرز ها دست عراق بود؛
در ارتـــــفاعات گیلان
غرب بودیم؛
با حسرت به ابراهیم
گفتم :یعنےمیشه مردم
ما با امنیت از جاده
عبور کنند و به شهـــــر
خودشان برن؟
ابراهیم هادے گفت:
روزے می آيد که
مردم ما ازهمین
جاده دسته دسته
به کربلا سفر مے کنند!
...شهیـد ابراهیم هادے...
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
شهادتـــــ ، يکـــــ لباس تکـــــ سایز استـــــ ....
صادق به آقا مرتضے گفت:
باب شهادتــــــ هم دیگر
بسته شد.....
جنگ تمام شده بود
آقاے آوینے ولے جواب
دادند :این طور نیستـــــ
شهادتـــــ یک لباس
تکـــــ سایز است .
هر وقتـــــ و هر زمان
اندازه ات را به
لباس شهادتـــــ رساندي
هر جا که باشے
با شهادتـــــ از دنیا مے روی
صادق گنجے را چند ماه
بعد وهابیون در لاهور
ترور کردند .
رایزن فرهنگے ایران بودند .
یکـــــ سال بعد هم
آقا مرتضے رفتـــ
خودشان را اندازه لباس
شهادتـــــ كرده بودند...
"شهید مرتضے آوینے"
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
" گذرگاه و عبور شیرینـــــ"
کسے مے تواند شب عملیاتـــــ
از سیم هاي خاردار دشمن
عبور کند که از سیم هاے
خاردار نفس خود گذشته باشد.
...شهید علے چیتـــــ سازان ...
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
"حواسش به همه چیز بود "
بعد از ظهر عاشوراے امسال
پشتـــــ ترک موتورش بودم
در اصفهان رسيدیم به یك
چهارراه خلوتـــــ
پشتـــــ چراغ قرمز ایستاد
بهش گفتم امید چرا نمیری
ماشينے که اطرافت نیست
به من گفت رد کردن چراغ
خلاف قانونه!
امام گفتن که رعایت نکردن
قوانین راهنمایے و رانندگے
خلاف شرع هست پس اگه
رد بشم گناهه داداش ،
من شب تو هیئت اشک
چشمم کم میشه........
...شهید اميد اکبرے...
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
چند بار ساواک دستگیرش
کرد. یک بار، بد جورے
شکنجه اش داده بودند.
روزے که آزادش کردند,
وقتے میخواست برود حمام,
دیدم زیر پیراهنش پر از
لکه هاے خشک شده ے
خون است, اثر تازیانه ها.
بعدا فهمیدم بینی اش را
هم شکسته اند. خودش
یک کلام راجع به بلاهایے
که سرش در آورده بودند
چیزے نگفت.هروقت مادر
میگفت این از خدا بے خبرها
چے به روزت آوردن؟
میگفت هیچی مادر....
"شهید احمد کاظمے "
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
"دل بزرگے داشتـــــ"
همان اول انقلابـــــ
دادستان اروميه شده بود.
من و حميد را فرستاد
برويم يکے از ساواکے
ها را بگيريم.پيرمرد عصا
به دستے در را باز کرد.
گفت « پسرم خونه نيست.»
گزارش که مے داديم، چند
بار از حال پيرمرد پرسيد .
مے خواست مطمئن شود
که نترسيده است .....
...شهید مهدی باکري...
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
نوجوان که بود
در یکے از روزها
ساواکــ دستگیرش کرد
رفتم ملاقاتش و دیدم
اوضاع زندان اصلا
خوبـــــ نیستـــــ
اتاق هاے زندان بسیار
کوچکـــــ و قدیمےو
کاملا غیربهداشتے بود.
به سید حسین گفتم:
چه چیزی لازم دارے
تا برایتـــــ بیاورم؟
گفت: فقط یک جلد
قرآن برایم بیاورین....
"شهید سید محمد حسین علم الهدي"
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
{خودم گلوله بارانش کردم}
یکے از رفقا و هم دانشگاهے هایش
تعریفـــــ می کرد که با محمد به
پینت بال مے رفتیم .به شوخے به
شهيد دهقان گفتم : آقا محمد همه
این تیر ها عین این بازي های
کامپیوتری به سر و کله ی من خورد
او گفت : اشکال نداره داداش !
چه چیز بهتر از اینکه بے سر شهید
شوی .خودم گلوله بارانش کرده بودم
به شوخے گفتم چیزے نصیب تو
نمے شود محمد جان ! همه ی تیر هایے
که نثارش کردم به سینه و
پهلوهایش خورد . وقتے که پیکرش
را آوردند و نحوه ی شهادتش را
فهمیدم نابود شدم .با خودم فکر
کردم که اشتباه از من بود که
گمان مے کردم چیزی به تو نمےرسد...
"شهید محمدرضا دهقان امیرے"
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
با دانشجو ها مے رفتند کوه.
من بابک رو مےرسوندم. همین
خیابان چمران . با چهار تا
اتوبوس حرکت مےکردند.
دختر و پسر . همه دانشجو.
بابک با اون ها مے رفت .
فکر مے کنید موقعی که زمان
اذان می شد ، اصلا میذاشت
که دانشجو ها متوجه بشن
که بابڪ مے خواد چہ بکنه.
بر اساس گفته ی خود دانشجوها
دارم عرض مے کنم خدمت شما.
تنها دانشجویے که مے رفت سجاده
را پهن می کرد نمازش را مے خوند
عبادتش رو هم مے کرد. قرآنش رو
هم مے خوند. بعدا مے اومد
و به دانشجویان ملحق مے شد.
یعنے با عملش مے خواست بگه که
آقا این راه راهیست که من
انتخاب کردم .
توی تمامے بخش ها بابڪ چنین
رفتارے را داشت. چنین خصوصیاتے
را داشت. چه در زندگے خصوصیش
چه در زندگے اجتماعیش.
چه در زندگے تحصیلیش .
چه در زندگے ورزشیش.
تمام اعتقاداتش رو داشت و سر
همین اعتقاداتش هم به خدا پیوست.
#شهیدبابڪنورے•♥️•
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
"سجده ی عبادتـــــ منتهے شد به شهادتـــــ"
مے گفت : دوست دارم شهادتم در حالے باشد
که در سجده در حال عبادت هستم
یکے از دوستانش مے گفت:در حال
عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر
به حالت سجده پیشانے به خاک
گذاشته است .فکر مے کردم نماز
مے خواند ؛ اما دیدم هوا کاملا روشن
است و وقت نماز گذشته استـــــ
همه ي تجهیزات نظامے را هم با
خودش داشتـــــ.جلو رفتم تا در این
حالت از او عکس بگیرم . دستم را
روی که روی کتف او گذاشتم ، به
پهلو افتاد . دیدم گلوله ای از پشت
به او اصابت کرده و به قلبش رسیده
آرام بود انگار در این دنیا دیگر کارے
نداشت .صورتش را که دیدم زانوهایم
سستـــــ شد به زمین نشستم.
با خودم گفتم : این که یوسف شریف است ...
...شهید یوسف شریفـــــ ...
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
[غریب های آشنا]
پرسید :
"ناهار چے داریم مادر؟"
مادر گفت :
"باقالے پلو باماهے."
باخنده روکردبه مادروگفت :
"ماامروزاین ماهےها را مےخوریم ویک روزے این ماهے ها ما را .. "
چندوقت بعد در عملیات والفجر ۸ درون اروندرود گم شد .. مادر تا آخر عمرلب به ماهے نزد ....
...شهیـــــد گمنام ...
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
غواص به فرمانده اش گفتـــــ:
اگر رمز را اعلام کردے و تو آب
نپريدم ،من رو هول بده تو آب!
فرمانده گفتـــ اگه مطمئن نيستے
ميتونےبرگردے.
غواص جواب داد: نه ، پاے حرف
امام ايستادم . فقطـ مے ترســـــم
دلم گير خواهر کوچولوم باشه.آخه
تو يک حادثه اقوامم رو از دست
دادم و الان هم خواهرم راسپردم
به همسايه ها تا درعمليات شرکت کنم.
والفجر8،اروند رود وحشے،فرمانده
تا داد زد يا زهرا ،غواص قصه ي
ما اولين نفرے بود که توے آب پريد !
و اولين نفرے بود که به شهادت رسيد!
من و شما چقدر پاي حرف امام ايستاده ايم؟
...شهید گمنام ...
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
"بندگی خالصانه"
در استان اصفهان حسینیهاے
وجود دارد که ۴۰ شب روضه
برگزار مےکرد، شهید حججے
به مدت دو سال جزو خادمان
این حسینیه بود. او از نجفآباد
حدود ۵۰ کیلومتر را طی مےکرد
تا به اینجا بیاید، وقتے براے
پذیرش آمد دو نکته گفت،
یکے اینکه من را پشت قضایا
بگذارید که جلوے چشم نباشم
و دوم هر چه کار سختـــــ در
این حسنیه هست را به من
بگویید انجام دهم. بعضے از
شبها آنقدر خسته مےشد که
وقتے عذرخواهے مےکردیم،
مےگفتـــــ برای امام حسین
باید فقط سر داد.»
و همان گونه هم شد که
عاقبت سرش را داد.....
...شهید محسن حججے...
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
- كتابهايش را جلد كرده بود،
با روزنامه. نمےخواست بقيه
بفهمند او فقط يك محصل
استــــــــــ
بچهها و محصلها را سخت
راه مےدادند خط مقدم...
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
"خدمتـــــ خالصانه"
شهید محمد بلباسے در
شلمچه بود به ایشان
گفتند: در یک جمله
خدمتت را تعریف کن
ایشان در جواب گفتند:
براے خدا بودن و خودش
را ندیدن قشنگ ترین
خدمتـــــــ استـــــ
و این روزها سردار به قولش
عمل کردپیکر شهید بلباسے
و همرزمانش به وطن بازگشت
...شهید محمد بلباسے...
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊
••🕊
#چفیه
"قربانے در راه حق"
راوے همسر شهیـــــد
بعد از مراسم تشیع شهدای غواص
که ایشان ساعت ها در کنار آنها
بودند گفت : اول شهادتـــــ و
بعد سلامتے خانواده را از شهداي
غواص خواستارم و به هر دو
خواسته نیز خواهم رسیـــــد
ایشان همیشه می گفت : آرزو
دارم با گلوله ي مستقیم دشمن
شهیـــــد شوم و به من نیز تایید
کرد اگر دیدے سر بر تن من نیست
گلوگاهم را ببوس و بگو خدایا
این قربانے را از ما بپذیر........
[شهیـــــد مسلم خیزاب]
#آےشھدا...💚
[ @asheghaneh_halal ]
••🕊