•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
😊° ایشان حتی در زمان عصبانیت هم ڪسی را از خود نمیرنجاند.
😇° تمام دوستان و نزدیڪان، از ابوالفضل با اخلاق نیڪویش یاد میڪنند.
🎿° با اینڪه من و ابوالفضل نسبت فامیلی داشتیم، اما اطلاع نداشتم که او ورزشڪار است.
🧗🏻♂° در جلسه خواستگاری گفت که من چترباز و صخرهنورد هستم و راپل ڪار میڪنم.
📚° بعد از مدتی چندین ڪتاب درباره راپل به من داد تا بخوانم و آشنا شوم و حتی یڪبار در پشتبام منزل پدری ابوالفضل راپل را هم تجربه ڪردم.
🌷شـهـیـد مدافع حرم #ابوالفضل_راهچمنی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal1
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
「♥️」 یکبار به او گفتم:
دلم برایت تنگ شده است،
او در جواب گفت:
「🌸」 "در هر قدمی که من اینجا
برمیدارم تو هم شریک هستی".
「🙂」 دوست نداشت که
بعد از شهادتش گریه کنم،
یکبار که گریه میکردم، گفت:
「🌺」 گریههایت را به امامحسین(ع)
وصل کن تا ثواب آن بیشتر شود.
🌷شـهـیـد مدافع حرم #ابوالفضل_راهچمنی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal1
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
😅_° همیشه با او شوخی میکردم و میگفتم: «اگه شربت شهادت آوردند نخوری، بریز دور!»
😋_° یادمه یکبار به من گفت: «اینجا شربت شهادت پیدا نمیشود، چه کار کنم؟»
گفتم: «کاری ندارد، خودت درست کن، بده بقیه هم بخورند.»
😁_° خندید و گفت:
«اینطوری خودم شهید نمیشوم، بقیه شهید میشوند.»
🍹_° «شربت شهادت» یک جوری رمز بین من و آقا ابوالفضل بود.
📩_° یکبار دیدم در تلگرام یک پیام از یک مخاطب آمد که من نمیشناختم! متنش این بود:
«م.لازم، م.دافع هس.تم. اگر کاری داشتی به این خط پیام بده. هنوز هم شربت نخوردم.»
📞_° هنوز چند دقیقه نگذشته بود که دیدم گوشی خانه مادرم زنگ زد. ''آقا ابوالفضل بود'' بعد از احوالپرسی گفت:
«این، خط دوستم است، کاری داشتی پیام بده.»
❤️🩹_° دو روز قبل از شهادت آخرین تماسش بود، خیلی با هم صحبت کردیم. مثل همیشه!
🌷شـهـیـد مدافع حرم #ابوالفضل_راهچمنی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal1
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
/♥️🍃/ روزی که قرار بود صیغه محرمیت بخوانیم، بعد از محرم شدن به اتفاق خانوادههایمان رفتیم یک امامزاده زیارت و بعد هم بیرون امامزاده نشستیم با هم صحبت کنیم.
من که کنارش نشسته بودم، انگار کر بودم. اصلاً هیچی نمیشنیدم، اما یادم هست خیلی از رهبر صحبت کردند.
بعد از عقد از اعتقاداتش گفت و از صحبت کردنش مشخص بود که خیلی طرفدار سرسخت آقاست.
شدیداً نسبت به حضرت آقا غیرتی بود. همه میگفتند: «آقا ابوالفضل اصلاً ناراحت نمیشود.»
واقعاً کسی ناراحتی آقا ابوالفضل را ندیده بود، اما روی مسائل رهبری خیلی حساس بود و ناراحت میشد. درباره مسائل دیگر خیلی آرام بود و اصلاً ناراحت و عصبانی نمیشد. /♥️🍃/
🌷شـهـیـد مدافع حرم #ابوالفضل_راهچمنی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal1
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
《🧗🏻♂》 آقا ابوالفضل خیلی دوست داشت آن رشتههایی که خودش تجربه کرده بود، من هم تجربه کنم مثل کوهنوردی.
《🎿》 برایم کفش مخصوص خریده بود، باهم دربند میرفتیم. خودش "راپل" کار میکرد.
《🤸🏻》 یک روز خانه پدرشوهرم بنایی بود. آقا ابوالفضل به من گفت: «بیا بریم بالا پشت بام.» گفتم: «برا چی؟» گفت: «توبیا.»
《🧗🏻♀》 با هم رفتیم بالا. دیدم یک طناب از آن جا وصل کرده و به من یاد داد تا با طناب پایین بیام.
《🪂》 خودش، غریق نجات، شنا، راپل، صخره نوردی، چتر بازی، جودو... ولی از بین اینها، شنا را به من توصیه میکرد.
《🏊🏻》 حتی در خانه روی فرش به من مراحل شنا را یاد داد که بعداً همه تعجب میکردند که من چطور یاد گرفتم.
🌷شـهـیـد مدافع حرم #ابوالفضل_راهچمنی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal1