°🐝| #نےنے_شو|🐝°
وگـــتے لالا مےتُنم😉
آلوزهامو توی عــــاب مےبینم😌
مثلا مےبینم
دڪتول سُدم
دانسگـــاه لفتم
شیاشی شُدم
لفتم دیدال عضلت آقا😍😍😍😍😍
اے جان دلم😍
الهے ڪه به اهداف قشنگت
بــــــــــرسے😍
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_شصت_و_پنج -یه دل درد وقتی بچه ای توی دلته یعنی خیلی چیز، از کی
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_صد_و_شصت_و_هفت
خوبه، دل درد دارید؟
با اینکه اون لحظه داشت از دل درد به خودش میپیچید، اما از ترس سهیل گفت: نه زیاد
سهیل که سکوت کرده بود نگاه ترسناکی به فاطمه کرد که فاطمه فورا حرفش رو اصلاح کرد و آروم گفت: یک کم
سهیل چشم غره ای بهش کرد، اما فاطمه فورا سرش رو پایین انداخت، خانم دکتر ازش خواست روی تخت دراز بکشه، فاطمه هم بلند شد و رفت که سهیل رو کرد به خانم دکتر و گفت: خانم دکتر همسر من سر به دنیا اومدن بچه قبلیمون هم خیلی اذیت شد، این دفعه هم چند روزه که فعالیت زیادی کرده، برخلاف چیزی هم که به شما گفتند دل درد شدیدی دارند، من نگرانشم
خانم دکتر سری تکون داد و برای معاینه فاطمه رفت...
-زیاد نمیشه امیدوار بود، خانمتون خیلی ضعیف هستند.
سهیل دستش رو روی صورتش کشید و با درموندگی گفت: باید چیکار کنیم؟
-از همین امروز خانمتون باید استراحت مطلق باشن، گرچه امید زیادی نیست، اما به هر حال میتونید دعا کنید
بعد از نوشتن نسخه دفترچه رو به سمت سهیل گرفت و سهیل و فاطمه با هم از مطب خارج شدند، فاطمه از دل درد نمیتونست راه بره، سهیل دستش رو گرفته بود و آروم به سمت در بیمارستان حرکت میکردند، هیچ حرفی بینشون رد و بدل نمیشد...
-سلام مادرجون، حال شما خوبه ... ممنون ... شما چطورین؟ ... بله، فاطمه و ریحانه هم خوبن ... شکر سلام میرسونن
.. غرض از مزاحمت اینه که میخواستم یک خبر خوب بهتون بدم ... بله خیره ... فاطمه بارداره...
فاطمه که توی ماشین در حال حرکت، کنار سهیل نشسته بود، به مکالمه سهیل با مادرش گوش میداد، آروم اشک میریخت، دل درد زیادی داشت، از طرفی هم دکتر گفته بود حداقل یک ماه استراحت مطلق داشته باشه و حالا سهیل بر خلاف میل اون قضیه رو به مادرش گفته بود و ازش خواسته بود برای مراقبت از فاطمه بیاد ...
سهیل بعد از حرف زدن گوشی رو به سمت فاطمه گرفت و گفت: مامانت می خواد باهات حرف بزنه
فاطمه اشکهاش رو پاک کرد و گوشی موبایل رو گرفت ، نفسی کشید و سعی کرد آروم بشه و گفت: سلام مامان جون
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_شصت_و_هفت خوبه، دل درد دارید؟ با اینکه اون لحظه داشت از دل
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_صد_و_شصت_و_هشت
سلام عزیزم، خدا رو شکر، خدا رو شکر، دیدی خدا خودش همه چیزو حل میکنه؟ دیدی چه نعمتی بهت داد؟ مبارکت باشه دخترم
فاطمه که دلش نمی خواست یکهو بزنه تو ذوق مادرش فقط گفت: مرسی
-من همین فردا میام اونجا، الان زنگ میزنم و بلیط رزرو میکنم، نگران هیچی نباش، سر ریحانه هم یک ماه آخرش استراحت مطلق بودی، دیدی که هیچی نشد، نگران نباش، تا من میام از جات جم نخور، باشه دخترم
-زحمتتون نشه مامان
-زحمت چیه؟ خودم هم دلم اینجا از تنهایی پوسید، من فردا صبح میام
-باشه، دستتون درد نکنه، رسیدین زنگ بزنین سهیل بیاد دنبالتون
-باشه، مواظب خودت باش، ریحانه رو هم از طرف من ببوس
-چشم، کاری ندارید؟
-نه خدافظ
-خدافظ
دکمه گوشی رو زد و گذاشتش روی داشبورد و به فکر فرو رفت، خوشحال بود که مادرش می اومد و اونو از این احساس پوچ و سردرگم که خودش هم نمیدونست چیه نجاتش میداد... احساسی که یک بار بهش میگفت اون بچه یعنی یک مسئولیت بزرگ دیگه که توانی برای برداشتنش نداری و خوشحال باش که از بین میره و یک بار دیگه بهش میگه خدا بهت یک بچه داد، یک نعمت، یه رحمت، حالا داره ازت میگیره ... ناشکری کرده بودی ... نه ... آره ... اه ... خدا رو شکر که فردا مامان میاد...
+++
فردای اون روز طبق قولی که زهرا خانم داده بود، غروب بود که رسید
سهیل بعد از رسوندن زهرا خانم به خونه، دوباره سوار ماشین شد، دلیل کلافگی خودش رو نمیدونست، احساس میکرد اون بچه رو از همین حالا که حتی جون نگرفته بود دوست داشت ... اون بچه میتونست اوضاع روحی فاطمه رو رو به راه کنه، مطمئن بود ... اما اگر زنده میموند ... دکتر ناامیدشون کرده بود ... حتی فاطمه هم با مرگ اون بچه
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
🍃💕
{ #پابوس 💌 }
امــامسجادعلیهالسلام:)
🤲 خـــدایا تو نیـــڪوڪارے و ما
بدڪارانـــیم، به زیبــایےآنچه نـــزد توست
از زشتــــے آنچــه پـــیش ماست درگـذر.
#فرازےازدعایابوحمزهثمالے
#آخرینسهشنبهنابمون
#حالِناب
الحمدلله که در پناه حضراتآلاللههستیم💕👇
🍃🌙|@Asheghaneh_halal
ڪاربرایامامزمانمخستگــےنداره😍👆
#همسفرانه
😊|• مـن
👊|• اگــہ
💉|• آزمايـش اعتيـاد بـدم
📜|• جوابـش
✅|• ميشـہ
😍|• تو
#عاشقونههای_مذهبی❤️🍃
@Asheghaneh_halal •💕•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #ویتامینه ღ •]
•🎥 • مهمترین نکته برای داشتن یک خانواده خوب
❣چرا خوب شوهرداری کردن برای خانمها حکم جهاد دارد؟
❣زن و مرد باید ادب را مهمتر از محبّت بدانند!
#استادپناهیان
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•ღ•] @asheghaneh_halal
[• #مجردانه♡•]
🍃سن مناسب ازدواج🍃
آیا ازدواج در سنین بالا و تأخیر در ازدواج ممکن است پیامدهای منفی داشته باشد؟!
💐همانگونه که طبیعت چهار فصل دارد، طبیعت زندگی انسان هم بهار، تابستان، پاییز و زمستان دارد و بهترین فصل برای ازدواج، بهار زندگی یعنی ابتدای جوانی است.
💐تأخیر در ازدواج و کشیده شدن به فصلهای بعدی زندگی، مشکلاتی را پدید میآورد:
🌱۱. از بین رفتن شادابی دختر و پسر؛
🌱۲. از دست رفتن فرصتهای ازدواج بهویژه برای دختران؛
🌱۳. فاصله سنی زیاد با فرزندان و ایجاد ضعف یا عدم درک متقابل در آینده؛
🌱۴. مشکلات مربوط به فرزنددار شدن.
منبع کتاب #گلبرگ_زندگے
پرسش و پاسخهای #آقای_دهنوے
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
🌼🍃
🍃
#طلبگی
✨آنها که راه می افتند تازه به خطرها می رسند و آنها که شتاب بر میدارند، باید حتی لرزش ها را کنترل کنند؛
✨چون در سرعت های زیاد یک دهم ثانیه انحراف، سی هزار کیلومتر انحراف است و این است که یک کبر، یک حرص، یک بخل و یک حسد و یک شتاب، شیطان و آدم و پسر آدم و یونس را از عظمت های زیاد به تبعید ها و زندان ها گرفتار نمود.
✨اما ما با این که جامع الشرایط هستیم و تمام اینها را با هم داریم، هنوز زندانی شکم ماهی ها نگشته ایم.
تفاوت در همان سرعت و شتاب است.
✨در سرعت های زیاد، انحراف ها ضریب برمیدارند و کوچک ها بزرگ می شوند و این است که با ایمان و عشق، با حرکت و سرعت، تازه مانعها و خطرها و مشکلها سبز می شوند.
#استادعلےصفائیحائرے
🌼🍃
🍃 @asheghanah_halal
🎈🍃
💕{ #ویتانژے } 💕
دلتــڪونـے🤗
روزهای پایانے سال یڪم بیشتر از همیشه
به روح خودمون سر بزنیم و ببینیم توی سالے
ڪه گذشت چقد به خدا و حضرات آل الله نزدیکتر
شـــــدیم، خدا را ڪه همه چیز ببینے خودت مےشوے
#محــــــور.
#خدایاشڪرت 💚
دریــاب 👇 ڪه بسے انرژی زاست☺️
•|💕|• @asheghaneh_halal
ڪـاربرایامامزمـانمخستگــــےنداره❣👆
🍒🍃 #دردونه 🍃🍒
😍محبت😍
اغلب والدین تمایل دارند محبتشان را نسبت به پسرها محدود کنند اما در عوض، دخترشان را با عشق و محبت در آغوش میگیرند.
این والدین معتقدند ابراز محبت و مهربانی به پسران باعث میشود از ویژگیهای رفتاری مردانه دور شوند.
آغوش مادر پناهگاهی امن برای پسران است و اعتماد به نفس یک پسر با گرمای وجودی مادر شکل میگیرد.
پسران به فضای بیشتر و منبع ثابت محبت در طول سالهای نوجوانی نیاز دارند؛ در آغوش گرفتن پسر نوجوان به او ثابت میکند یک پشتیبان همیشگی وجود دارد که از او سخت مراقبت میکند.
#نڪاتریزوتربیتےفرزندپرورے☺️👇
🧒🍃°| @asheghaneh_halal
💚🍃
🍃
#قائمانه
و سه شنبــہ (•☝️•)
همان استیصـآل از زندگی ست
با مفاتیــح الجنـآن (•📖•)
در دست و روحـت
معلـق در مسیر جمڪران ...(•🌼•)
#ویدااحسان
#السلامعلیالمهدیوعلیآبائه
#اللهمعجللولیکالفرج
#سهشنبههایجمکرانی
🍃 @asheghaneh_halal
💚🍃
|°•🕗•°|
#قرار_عاشقی
✨به وقت هـشـت
چـهارشنبه سورے و دل آتش گرفته از
هتڪ حرمت هایے که به ساحت مقدستان شد.
| °•🕗•° | @asheghaneh_halal
💍❣
#همسفرانه 🌸🍃
بـــاشتاصبح،مراباتوتماشابڪند🤩
بـــــاش تــــا #عشــق، مــرا پیش تو پیـــدا بڪند💜
#نگــاهامامزمانسایهسار
#زندگےمتاهلامونباشه❣🍃
#قسمتپسرامونبانوےفاطمے
#قسمتدخترامونآقاپسرعلوے🌸🍃
@asheghaneh_halal
ڪاربرایامامزمانم
خستگــےنداره💚👆
💍❣
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_شصت_و_هشت سلام عزیزم، خدا رو شکر، خدا رو شکر، دیدی خدا خودش همه
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_صد_و_شصت_و_نه
دوباره بچه دیگه ای رو از دست بده ... آسمون گرگ و میش بود، پشت چراغ قرمز ایستاده بود که صدای اذان بلند شد: الله اکبر، الله اکبر...
نگاهی به اون ور خیابون کرد، با دیدن مسجد فورا حرکت کرد و ماشین رو پارک کرد، از ماشین پیاده شد و خواست وارد بشه که چشمش خورد به نام مسجد: مسجد حسین بن علی)ع(
لبخندی زد و وارد وضو خونه شد...
+++
نماز که تموم شد، دلش با این نماز آروم شده بود، ناگهان چشمش به پرچم یا حسین افتاد ... یاد آخرین عاشورایی افتاد که با علی توی دسته های عزاداری میرفتند، علی شیفته تر از اون بود، وقتی به دسته ها نگاه میکرد با گروه ها هم خوانی میکرد: کربلا عشقت منو دیوونه کرد...
سهیل همیشه از این حال و هوای پسرش تعجب میکرد، این فقط مختص اون عاشورا نبود، هر سال سهیل رو مجبور میکرد که ببرتش مسجد تا دسته ببینه، گاهی هم بی اختیار گریه میکرد ...و سهیل فکر میکرد علی می خواد ادای مادرش رو در بیاره، اما هر سال توی عاشورا علی خاص تر میشد ... و سهیل متعجب تر ...گرچه خودش هم میدونست چرا... آروم گفت: مگه میشه کسی حتی از وقتی که توی شکم مادرشه روضه حسین رو گوش بده و مجنون حسین نباشه؟ مگه میشه کسی از بچگی هفته ای چند روز برای انتقام از خون حسین دعای هم عهدی با صاحب الزمانش رو بخونه اسم حسین براش متفاوت نباشه؟ مگه میشه داستانهای دوران کودکی کسی داستان شجاعت و سخاوت حسین و آل حسین باشه و مجنون حسین نباشه؟ ... گریش گرفته بود ... دلش به حال خودش سوخت ... آروم زیر لب گفت: خوش به حالت علی ... توی نه ساله از من 35 ساله خیلی بیشتر می فهمیدی ...
اشکهاش امونش رو بریده بودند. با خودش گفت: من عمری نفهمیدم حسین کیه، به خاطر عشق تو به حسین میبردمت مسجد و دسته های عزاداری ... اما تو می فهمیدی حسین کیه و به عشق حسین من رو هم عاشقش کردی ... علی ... علی ... میدونم این بچه اومده که جای تو رو برامون پر کنه ... تو که پاکی از خدا بخواه که نگهش داره ،بهت قول میدم من به جات برم کربلا و از طرف تو امام حسین رو زیارت کنم...
سرش رو روی مهر گذاشت و گفت: خدایا به حسینت قسمت میدم منو ببخش ... یک خط روی گذشته سیاهم بکش ... میدونی که توبه کردم و پای عهدم ایستادم ... خدایا تو رو به حسینت یک علی دیگه به من بده...
وقتی از مسجد بیرون می اومد مطمئن بود، دیگه نه خبری از کلافگیش بود و نه حتی ذره ای دلشوره و نگرانی .
سنتهای خدا تغییر ناپذیرند: الا بذکر الله تطمئن القلوب...
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_شصت_و_نه دوباره بچه دیگه ای رو از دست بده ... آسمون گرگ و میش ب
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_صد_و_هفتاد
دو ماه گذشته بود، با مراقبتهای زهرا خانم و درمان پزشک بچه اوضاع خوبی داشت و حالا فاطمه توی اتاق سونوگرافی دراز کشیده بود و دکتر صدای دستگاه رو بلند کرد، فاطمه و سهیل هر دو به صدای تند تند قلبی که انگار مثل قلب یک گنجشک میزد گوش میدادند.
خانم دکتر با لبخند گفت: یه پسر سالم و سرحال
فاطمه چشمهاش رو بست و به این صدای زندگی گوش داد، توی دلش گفت: تو علی منی که خدا دوباره بهم داد ،مهم نیست چه شکلی باشی یا قدت چقدر باشه، یا حتی مهم نیست خصوصیات اخلاقیت مثل علی پرپرشده من باشه ،چیزی که مهمه اینه که تو هدیه کادوپیچ شده خدایی که مطمئنا بهتر از علی هستی ... ببخشید که یک روزی میخواستم نباشی ... حالا که توی وجود من جون گرفتی، میخوام از صمیم قلب بهت بگم خوش اومدی پسرم...
کار دکتر که تموم شد، فاطمه تشکر کرد و بعد از چند دقیقه با سهیل از اتاق خارج شدند، زهرا خانم و ریحانه که توی اتاق انتظار نشسته بودند، فورا بلند شدند، زهرا خانم گفت: چی شد دخترم؟ سالمه؟
سهیل با خوشحالی گفت: بله، از منم سالم تره، نگران نباشید.
زهرا خانم دستاش رو بالا برد و بلند گفت: خدایا شکرت.
فاطمه دست ریحانه رو گرفت و چهارتایی با هم از در مطب خارج شدند و سوار ماشین شدند. سهیل گفت: مادرجون نمیشد یه مدت دیگه پیش ما میموندیدن؟
-دلم میخواد، اما الان دو ماهه اینجام، خدا رو شکر که همه چیز رو به راهه و به کمک من نیازی نیست، دیگه رفع زحمت کنم
سهیل فورا گفت: زحمت نه، بگین رفع رحمت کنم.شما رحمتید واسه ما
زهرا خانم با خوشحالی گفت: الهی خیر ببینی پسرم، مواظب این دختر یکی یه دونه مام باشیا
دیگه به ترمینال رسیده بوندن که سهیل ماشین رو پارک کرد و دستش رو پشت صندلی فاطمه گذاشت و به عقب برگشت و گفت: چشم، اما کاش نمیرفتین، نگاه کنید هنوز نرفتین، دختر یکی یه دونتون داره آبغوره میگیره
فاطمه فورا اشکهاش رو پاک کرد و برای اینکه مادرش ناراحت نشه گفت:ا! سهیل! چرا الکی میگی؟ آبغوره چیه؟
سهیل با مهربونی نگاش کرد که فاطمه از ماشین پیاده شد، زهرا خانم هم پیاده شد و رو به فاطمه گفت: دل تنگی نکن مادر، من دوباره میام. تو الان دیگه خیلی باید حواست جمع باشه، حرفهام یادت نره، اون بچه از وقتی که جون
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••