eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
#قرار_عاشقی ●🔆•دلم دوباره‌مریض‌است•ُ😔● ●⚜•منم محتاج طبیبــــ •😊● ●🔆•همان طبیب عزیزیـــ•😍● ●⚜• که بودرضایــِ غریبـــ•☺️● #امام_رضاجانم💛 {✨} @khadem_majazi
💚🌙 🌙 #همسفرانه 🌸°¶ تـــُـــ ✍°¶ خلاصـه اےهستے 🍃°¶ از تمـام آنچـه 👌°¶ براےيڪ عمر ✨°¶ آرام زيستنـ 😍°¶ نيــاز استـــ #همسفرتابهشتــ😘 🌙 @asheghaneh_halal 💚🌙
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😇] خــداجونمـ امسال ماہ لَمَضـونـ خیلےگرمـ تُـده🔆 لدفن🙏 حواست بہ آبجے چـادُلیا باتِہ😍 هواشونو عَیلے داشتہ باش✋ [😊] گُلِ سَرِتـون رو عشق است بانــووو😅 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 •🍼• @Asheghaneh_halal
تحدیر_تندخوانی_جز_سیزدهم_قرآن_کر.mp3
4.24M
🌙: ✨:تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖بھ صورت تحدیر(تندخوانے) 🍃جزء سیزدهم🍃 [🎤] @asheghaneh_halal
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜 ✍ سید مهدے بنے هاشمے 🌹 یعنی میدونست دوستش دارم و بازیم میداد؟😭 یه مدت از خونه🏡 بیرون نرفتم... حتی چادرم رو میدیدم یاد حرفاش میوفتادم درباره چادر...😔😭 درباره اینکه با چادر با وقارترم خواستم چادرموبردارم😓 ولی نه...❌ اصلا مگه من به خاطر اون چادری شدم که کناربزارم؟؟😕 من به خاطر خدام چادری شدم. به خاطر اینکه پیش خدا قشنگ باشم نه پیش مردم...😇 حالا اگه به خاطر لج با اون چادرمو بزارم کنار جواب خدارو چی بدم؟! ولی... ولی خدایا این رسمش بود...😔 منو عاشق♥️ کنی و بکشونی سمت خودت و وقتی دیدی خدایی شدم ولم کنی؟! خدایا رسمش نبود...😭😭 من که داشتم یه گوشه زندگیمومیکردم!!😔 منو چیکار به بسیج؟! اصلا چرا کاری کردی ببینمش؟!👀 اصلا چرا اون اطلاعیه مشهد رو دیدم؟! چرا از اتوبوس🚌 جا موندم که باهاش همسفر بشم؟! با ما دیگه چرا!؟!؟!؟ ولی خیلی سخت بود.....😞 من اصلا نمیتونم فراموشش کنم هرجامیرم هرکاری میکنم همش یاداونم💔 یاد لا اله الا الله گفتناش یادحرفاش یاد اون گریه ی😭 توی سجده نمازش میخوام فراموشش کنم ولی... هیچی. یه مدت از تابستون🏕 گذشت و من از بچه های دانشگاه دیگه خبری نداشتم... حتی جواب سمانه هم نمیدادم و شماره همشونو بلاک کرده بودم📱 چون هر کدوم از بچه های بسیج من رو یاد اون پسره مینداخت😔 تا اینکه یه روز دیدم از یه شماره ناشناس برام پیام اومد...📩 -سلام...ریحانه جان حتما بیا دفتر بسیج کارت دارم...حتما بیا...(زهرا ) گوشی📱 رو پرت کردم یه گوشه و پیش خودم نذاشتم فردا صبح🌤 دوباره یه پیامک📩 دیگه اومد . (ریحانه حتما بیا...ماجرا مرگ و زندگیه...اگه نیای به خدا میسپارمت👋) نمیدونستم برم یانه... مرگ و زندگی؟؟؟!😳 چی شده یعنی؟! اخه برم چی بگم؟! برم که باز داغ دلم تازه بشه؟!😭 ولی آخه من که کاری نکردم که بترسم ازش... کسی که باید شرمنده بشه اون فرمانده ی زشتشونه😤 نه من... اصلا برم که چی؟! باز داغ دلم تازه بشه؟! نمیدونم... ادامه دارد...🍃 💟 @asheghaneh_halal 💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜 سید مهدے بنے هاشمے 🌹 دلمو راضی کردم برم سمت دانشگاه🏤 راستیتش خیلی نگران شده بودم😢 تو این چند مدت اصلا نتونسته بودم فراموشش کنم😩 کم کم اماده شدم که برم سمت دفتر توی مسیر صد بار حرفهای اون روز رو مرور کردم صدبار مرور کردم که اگه زهرا چیزی پرسید چی جواب بدم😑 اخه من که چیزی نگفته بودم اصلا نمیفهمیدم چجوری دارم میرم🚶♀ انگار اختیارم دست خودم نبود و پاهام خودشون راه میرفتن وقتی وارد دفتر شدم دیدم فقط زهرا نشسته تا منو دید سریع اومد جلو دیدم چشمهاش قرمزه به خاطرگریه کردن😭 -حدس زدم قضیه رو فهمیده باشه و از دست سید ناراحت شده😔 به روی خودم نیاوردم و سلام گفتم یهو پرید منو بغل گرفت و شروع کرد به گریه کردن😭 -چی شده زهرا؟! -ریحانه ..ریحانه -چیشده؟؟ -کجایی تو دختر؟! -چی شده مگه حالا؟!😧 -سید... -آقا سید چی؟! اتفاقی براشون افتاده؟! -سید قبل رفتنش خیلی منتظرت موند که باز ببینه تورو و بقیه حرفهاشو بهت بزنه ولی نشد همش ناراحت بود به خاطر تو😔 عذاب وجدان داشت😭 میگفتم که بهت زنگ بزنه ولی دلش راضی نمیشد میگفت شاید دیگه فراموشش کرده باشی و نخواد دوباره مزاحمت بشه -الان مگه نیستن؟!😢 -این نامه📜 رو بخون...محمد مهدی قبل اینکه بره اینو نوشت✍ و داد بهم که بدم بهت...میخواست حلالش کنی💚 -کجا رفتن مگه؟؟ -یه ماه پیش به عنوان داوطلب رفت سوریه و دیروز یکی از رفقاش گفت که چند روز هست برنگشته به مقر بعضیا میگن دیدن که تیرخورده🔫 این نامه📜 رو داد و گفت اگه برنگشتم تو اولین فرصت بهت بدم که حلالش کنی😔 یعنی امکان داره که ایشون ..!!!😯 -هر چیزی ممکنه ریحانه -گریه بهم امان نمیداد😭...اخه زهرا چرا گذاشتی که برن؟! -داداش محمد من اگه شهید شده باشه تازه به عشقش♥️ رسیده داداش محمد ؟!😳 اره...داداش محمد.. ریحانه ای کاش میموندی حرفشو تا آخر گوش میدادی..ریحانه تو بعضی چیزها رو بد متوجه شدی -چیا رو مثلا؟! -اینکه من و محمد مهدی برادر و خواهر رضاعی👫 هستیم و عملا نمیتونستیم با هم ازدواج کنیم. ولی تو فکر کردی ما... از شدت گریه هیچی نمیدیم😭 صدای زهرا رو هم دیگه واضح نمیشنیدم فقط صدا اخرین التماس سید برای موندن و گوش دادن حرفهاش تو گوشم میپیچید صدای لا اله الا الله گفتناش😔😭😭😭😭 ادامه دارد...🍃 💟 @asheghaneh_halal 💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
🍃🎊 🎊 #پابوس 👤[بـرسانيــــــد بہ مسڪيـــــن] 😃[خبـر شاد مرا] 👌[اندڪے مانده] 😍[ڪريم ديده گشايد بہ جہان] #او_ڪریم_بن_ڪریم_استــ😌 🎊 @asheghaneh_halal 🍃🎊
°🌙| #آقامونه |🌙° °| ‌مـا لشگــریانِـ😉 /° حیـــدر ڪـراریمـ😎 °\ بــا خـامنــه‌اے😍 /° قــول و قــرارے داریـمـ👌 °\ تا روــز قــــرارِ☺️ /° دولــتِ دوســتـ، مـدامـ🙏 °\ آتــشـ شـــدهـ🔥 °| بر سرِ ستـمـ مےبـاریـمـ💪:👊 ✍| #اسماعیل_رضایی #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍✌️ #نگاره(42)📸 🌹| @Asheghaneh_Halal
1527623018920.mp3
7.93M
🎼🍃 🍃 گناهڪار تر از من ڪسے مگر دارےمــولا😔 🎤 📖 🍃 @asheghaneh_halal 🎼🍃
°| 😌👇|° !❤️ شبی که از اعتکاف اومده بودمـــ😌 خستگی از سر و روم میبارید😓 پاهام کبود شده بودنـــ و وقتی مینشستم درد بدے رو احساس میکردم..😣 اما برام شیرین بود چون به دلیل نمازهای پی در پی و نماز های شب و اعمال بود😎 اون شب فرداش مدرسه هم داشتم!😫 یه نگاه کلی به اتاقم انداختم و آه از نهانم بلند شد!😕 درحال تمیز کردن اتاقم بودم😐 که انگار یکی دم گوشم گفت: "برو وضو بگیر و نماز شب بخون"😶🍃 اینقد که واضح این صدا تو گوشم پیچید برگشتم که بببینم کیه!😅 کسی رو ندیدمــ🙁 میخواستم بیخیال بشم که کاملا بے اختیار ، اول دلم بعد پاهام به سمت وضو گرفتن رفته بودن... همون موقع یه جمله که عطر ڪنجکاوے داشت توی ذهنم رد شد🙈 اینکه👇 " چیه! " به مادرم گفتم🙁 مادرم گفت: + تواونــ سه شب " فرشته ها به نماز شبات عادت کرده بودنــ😉 " الانم تورو به نماز کردن با یه مکث کوتاهـ +انگار نمیخوان این امرو کنے😊 قوت قلب بود حرفهای مادرمــ زمانے که برگشتم خونه "دلم گرفته بود ازاینکه سه روز بندگی تموم شد"😢 لبامو تر کردمـ😛 رو به آسمونِ سیاه پوشٍ " خدا " گفتم حکمتتو یجوری بهم بفهمونــ☺️ وقتے نشستم روبه قبلهــ🍃 چهارتا دورکعتی رو که خوندم نمیدونسم از چی حرف بزنمـ😁 لبهام بازهم بی اختیار حرفایے رو میزدن ڪه انگار وظیفشون لرزوندنِ دلم بود و "من" وظیفمـ اشک ریختن!💔 ڪم ڪم داشتمــ بهـ حکمتٍش پے میبردمــ{💚}ــ خدا شده بود تمام حرفامــ "بس نبود هرچے تو مراقبم بودی؟!"😔 "بس نبود هرچے تو حواستْ بهم بود؟!" حالا منــ میخوام حواسم بهت باشهـ😇 غافل ازت نشم! بسه هرچے بخاطر نداشته هامون اشک و ناله و آه سردادیمــ!!😭 برای یک بارم که شده میخوام برای داشته هام بریزم! اشکے که بوے [حَمــد] بده!🙇♀ اشکهام ازهم سبقت گرفته بودن! گفتم: خدایا میتونسی بهم ندی چشم ندے. امادادے.. " این جاذبــــه خاکِ زمینت مرا غافل از آسمانت کرده " آسمانے که سمبلِ جلالِ توستْ💎🌈 بچهـ ها✋ بیایم براے داده هاشـ اشکی "تـَــر" تر از عرقِ شرم رو مهمونِ چشمامون کنیمــ😔❤️ این روزها اومدن تا بهونهٔ اشک هاے تو از سرِ پشیمونے و سجده هاے طلبِ مغفرتت باشنـــد🌸|• ــخودتون مےدونینـ چـڪاــر ڪنـینـ☺️👇 🍃:🌸| @Asheghaneh_halal
. ✍| بسمهـ تعالے ـباتوجهـ بهـ و استارتـ ـڪانالمونـ در ، و اینڪهـ ـهمچنانـ ڪاربرامونـ در تلگرامـ هستنـ، ـبهـ جهتـ استفادهـ جمعـ ڪثیرے از ڪاربرانـ ـمجازے اـز مطالبـ نابـ و خلاقانهـ ڪانالـ، ـو انرژے مضاعفـ گرفتنـ خادمانـ، ـبعنوانـ 😍 ـرفقاتونـ رو بهـ ڪانالـ خودتونـ💚 ـدعوتـ ڪنید{👇👇👇} ـباـشد ڪهـ رستگاـر شوــید😅✋ ┄┅═══✼🌸✼═══┅┄ ـخودتونـ مےدونینـ چڪاـر ڪنینـ😉👇 🎈| eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
#صبحونه [ چہارده بار مدد ناله‌ے ممتد...آقا🖐 بارها لـطفـ💚ٺو شد شامل این بد، آقـا چہارده مرتبہ هر دفعہ سحـ🌤ـر یاد توامـ😍 چهارده بار سحر گشٺـ نیامد آقـا😔 ] #العجل‌یاصاحب‌الزمان🙏 🍃💐| @asheghaneh_halal