°•| #ویتامینه🍹 |•°
اگر مے خواهیـد
همیشہ شـریڪ زندگے تان
را شاد نگہ دارید در حضور دیگران
از توانایـے هاے او تعـریف و تمـجید ڪنید
همسر خوب یہ پایہ از پایہ هاے آرامش توے زندگیست...
#براےشادےهمدیگہ_تلاش_کنید😌👌
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal
✨🍃
🍃
#طلبگی
از #علامهحسنزاده پرسیدند:
آدرس امام زمان(عج) ڪجاست؟!
ڪجا مےشود حضرت را پیدا ڪرد؟
ایشان فرمودند:
آدرس حضرت در قرآن ڪریم/📖/
[آیه ۵۵ سوره قمر است...]
ڪه مےفرماید:
#فےمقعدصدقعندملیڪمقتدر
⇦هر جا ڪه صدق و درستے باشد/😌/
هر جا ڪه دغل ڪارے و فریب ڪارے نباشد/👌🏻/
هرجا ڪه یاد و ذڪر پروردگار متعال باشد/😇/
حضرت آنجا تشریف دارند.⇨
#اللھمعجللولیڪالفرج
🍃 @Asheghaneh_halal
✨🍃
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍺🍃
🍃
😌•| #ویتانژی |•😌
شنــیدم مـا نبودیم
#سروتونیــن خونــتون شــدیدا
ڪاهش پــیدا ڪرده😱😱
از همــین تـــریبون🎤
شخــصا از ســـروتونیــن
عذرخواهے مےڪنم😉
و امـــا بـــرسیـم به
مــوضوع ایــن هفتــه😊
یــه نووجونه دهــه هشتــادی
ڪه نه امــام و دیده نه انقــلاب57
و دیـــده اینجــوری مــیزنه یه تنــه
#نـــــــاڪ_اوت مےڪنه
حــریف اسرائیلےشو💪👊
فڪــر ڪن طــرف
چقـــد حــس بدی بهش دست
مےده ڪه قهــرمان مــا اونو به
رسمــیت نمےشنــاسه👊
مــا ایرانـــیا ڪلا از بــچه هفت سالمون
تا پـــیرمرد 70 سالمــون😚
مـــدافــع مــردم مظلوم فلسطین
هستـــیم و #جـــوانمــردیم💪
بعــــله مــا اینجــور انســانهایے
هستــیم😉😎
و امــا آقا آریــن غلامے
شمــا 0_7 از حــریفــااات جــلوتری
#جــوانمـــرد_ڪوچڪ💪🇮🇷
#آریــنِ_گــل
ایشــونو ببنید☝️
و تـــا یڪــماه فوووول انــرژی
داشتــه باشید☺️☝️🍺
یڪ فنجان معنویجات همراهِ با انزجے،گـوارایتان☺️
•|💓|• @asheghaneh_halal
🍺🍃
🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💪🇮🇷
☺️•| #خندیشه |•☺️
آمــریڪا و اروپـــا از خیلے قبـــل تر
حتے زمانے ڪه هنوز دوســت
همــیشه باوفــایشان #عربستان
نــبود و حتے زمــانے ڪه هنوز
قــاره آمــریڪا ڪشف نشده بود🔍🔎
بــا ما دشمــن بودند😂😄
حــالا بمــاند ڪه زمــان
#پهـــلوی این ور ڪره زمین 🔦 و
از اون ور اداره مےڪــردن😄
اونــــم با ڪلے خدم و حشم
اینــوری😎
و ڪمے از عُقـــدهاشونو برطرف میڪردن
حــالا چے مےشه ما یڪم
از دشمنےهای دوستــانشون
بـــراتون بگـــیم😋
تــا ڪمے، فقط ڪمے آنها را بشناسیم.
پــس روزای دوشــنبه😌
با #دشمـــن_خارجڪے همــراهمون
بــاشین💪
یــادتون مــیاد آیــا😊
ڪه Rq170 آمــریڪایے و
چنــدسال پــیش چه جوری
بچــه های بـــالا نشوندن زمین
و شبیه سازیش ڪــردن💪💪🇮🇷
حـــالا ڪمــر بستیم به نابودیشون
و تا ڪاخ #سفید و حسینیه نڪنیم
دست بردار نیستیــم💪
#هڪ_ڪردن_پهباد_های_آمریڪایے
تـــوسط #سپــــاه_پاسداران🇮🇷
#تعجـب_افسر_سابق_پنتاگون☝️😎
بــدبخت خوووب شد سڪته
نڪرد😄
قدرت واقعے #جمهــوری_اسلامے_ایران
ایــن است☝️🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سپـــاه_نــبض_تپنــــده_انقلاب🇮🇷
•|☺️|• @asheghaneh_halal
💪🇮🇷
عاشقانه های حلال C᭄
💪🇮🇷 ☺️•| #خندیشه |•☺️ آمــریڪا و اروپـــا از خیلے قبـــل تر حتے زمانے ڪه هنوز دوســت همــیشه باوف
اگـــر مےخواهید
لحــطه های
#گـــریه و #غم_انگیــز
دشمــنانمان را ببنید😎
از امــروز با #دشمــن_خارجڪے
با مـــا همــراه باشید😌
فقط روزهای #دوشنبه
از محـــبوتـــرین ڪانال #خــاورمیانه😍
1_52039566.mp3
2.42M
🍃🌺
🍃
😍•| #ثمینه |•😍
مــوجــیم و سـاحــل تویے😍
اوج مــــ😍ـــراحل تویے
| قــرآن | نـــازل تویے☺️
| انــسان | ڪــامـــ😌ـل تویے
بےشڪ بهتــرین مــادرای
دنــیا، مــادرای ایرانے هستن😎
ولــ🎉ـادت بــا سر سعادت
حضــرت زهــرا سلام الله علیــها🎈
و روز مـــ😍ـادر خیــــلے مبارڪ😉
#حــاج_محــود_ڪریمے🎤
#هنــذفری_لازمے☺️
•|🎉|• @asheghaneh_halal
🍃🌺
🌺
🍃🌺
🌺
#عیدانه | #مادرانه😍
فـــ😍ـاطمــه مےآید🍃🌺
دروازه های آسمــان گــشوده مےشود🌷
و بــــارانے شگــفت زمــین
را فــرا مےگــیرد☺️
مـــڪه، لـــبریز از عــطر یــاس،
بــــا چشمـــ👀ـانے گــشاده تــر
از هـــر روز بیستمـــین روز
جمــادی الثانے🗓 را دیــدار مےڪند😉
شـــب ولادت
حضــرت زهرا سلام الله علیها
خیلے مبــارڪ باشه😍
زنـــدگــیتون و بخت و اقبــالتون
زهــــرایے🍃🌸🍃🌸🍃
روزتـــون پیشــاپیش
مبارڪ مــامانای مهـــربون☺️☺️
•|🌺|• @asheghaneh_halal
🍃🌺
🌺
💛✨
✨
#آقامونه
در دنیایے🌍 که همهے رویدادها و پدیدهها انسان را از رسیدن به یک روزگار لذتبخش😇 و شادیبخش مأیوس میکند انتظار ظهور مهدی(عج)، در انسان امید میدمد😍
#سخن_جانانــــ❤️
✨ @asheghaneh_halal
💛✨
#عیدانه
(🌈)جبریل بھ عرش
(✨)نقش ڪوثر زدھ است
(🌸)طوبے گل تسبیح
(👌)بھ پیڪر زدھ است
(🏡)از خانھ ے ڪوچڪ
(❤️)محمد امشب
(☀️)خورشید زمین و
(🍃)آسمان سر زدھ است
#عیدتون_گل_گلے😍
(🎈) @Asheghaneh_halal
🍃🎉
🍃
🎉•| #خادمانه |•🎉
اول ڪاری لطـــفا با
لبـــخــ☺️ـند وارد شــوید😁
شــب عــیده عبـــوس نـــباشید😎
نـــاراحـــت نــــ⛔️ـباشــید😋
یــه یــاعلے بگــید و
#حـــافظ و #سعــدی
خفتـــه درونتـــونو بیدار ڪنید و
بشتـــــ😉ـابید برای
#مشــاعره امــشب ڪه همــه
خــوبان جمــع انــد☺️
جــااااا نمـــونید😌😎
امــشب راس ساعت 22:15
قـــرارمـــون اینجــااا👇👇
🍃 @heiyat_majazi
🍃🎉
🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_چهل ♡﷽♡ دانای کل هم که باشی باز دانای میزان خیلی چیزها نیستی!یکیش
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صدو_چهل_ویک
♡﷽♡
_حتما اگه کمکی از دستم بر بیاد انجام میدم
مهران هیجان زده به سمتش بر میگردد و میگوید: اتفاقا فقط از دست تو برمیاد!
ابوذر مشکوک نگاهش میکند:میشنوم!
_خب میدونی طرف...شیوا خانمه!
ابوذر چشمهایش گرد میشود:جدی میگی مهران؟
مهران مصمم میگوید: بله جدی میگم ابوذر!
ابوذر متفکر به صندلی تکیه میدهد و میگوید: کارت سخت شد!
_چرا؟
_مهران تو مطمئنی؟
_اه ابوذر داری حوصلمو سر میبری معلومه که مطمئنم! چرا کارم سخت شده؟
_مهران اون دختر پاکیه! ایدآل ایشون شدن واقعا سخته!من میترسم حست یه حس زودگذر باشه!
_نیست! نیست! میفهمم فرق داره!میفهمم هوس نیست!
ابوذر لبخند میزند و میگوید:باهاش صحبت میکنم!
مهران لبخند میزند و خواست چیزی بگوید که استاد وارد کلاس شد.
و ابوذر به این فکر کرد حالا شیوا را چطور مجاب کند؟
_______________________
[از زبان آیہ]
قدم زنان به در خانه میرسم. چه روز خسته کننده ای بود امروز.کلید در را پیدا میکنم و میخواهم در
را باز کنم که زودتر از من باز میشود و چند جعبه کارتونی نزدیک بود روی سرم بیوفتد که کنار
میکشم. با تعجب سرم را بالا میگیرم و مرد تقریبا چاق و با ریش های پر پشت و صورت مردانه
ای را میبینم بی آنکه چیزی بگویم نگاهم بین کارتونها و مرد در گردش است که مرد میگوید:
همشیره شرمنده ببخشید تو رو خدا
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صدو_چهل_ویک ♡﷽♡ _حتما اگه کمکی از دستم بر بیاد انجام میدم مهران هیجان ز
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صدو_چهل_ودو
♡﷽♡
با تعجب خواهش میکنمی میگویم مرد شروع به جمع کردن کارتونها میکند. واقعا برایم سوال بود
که او کیست و اینجا چه خبر است که صدای آشنایی پاسخم را میدهد:
_حواست کجاست قاسم؟
صدا صدای امیرحیدر بود. از راهرو بیرون آمد و دم در من را که دید سرش را پایین انداخت و
گفت:سلام خانم سعیدی شرمنده ببخشید.
همیشه همینطور بوده ! از وقتی یادم می آید پیش غریبه ها نه ابوذر اسمم را می آورد نه این مرد
گوش شکسته!
سلامی میگویم و بعد خیره به کارتونها میگویم: خواهش میکنم اشکالی نداره!اینجا چه خبره؟
لبخندی میزند و میگوید: اسباب زحمت شدیم!داریم اسباب کشی میکنیم!
گنگ میپرسم: اسباب کشی؟
_بله سوییت پایینو اجاره کردیم!
_آهان خسته نباشید.
و بعد با اجازه ای میگویم و از در کنار میرود تا بروم داخل!چشمهایم گرد میشود از این سرعت
عمل! مامان عمه تو رو خدا ببین چه بساطی برایمان درست کردی!
دیوار ها به قدر پوست پیاز کلفتی دارند و اینها تا خود صبح میخواهند اسباب کشی کنند و سرو
صدا! و من وقتی خسته بودم نیاز به یک سکوت مفرط داشتم تا بخوابم!
پشیمان شدم و از خانه بیرون زدم به مامان عمه خبر دادم شب را میروم خانه بابا او هم بیاید
آنجا!
شماره خانه را گرفتم و بعد از چند لحظه پریناز گوشی را برداشت: سلام آیه خانم چه اعجب...
_سلام پری جان خوبی؟ یه لطفی میکنی؟
_جانم؟
_خونه رو از هر سر و صدایی برام خالی میکنی میخوام بیام بخوابم!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صدو_چهل_ودو ♡﷽♡ با تعجب خواهش میکنمی میگویم مرد شروع به جمع کردن کارتون
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_وچهل_وسه
♡﷽♡
میخندد و میگوید: چی شده مگه؟
_ماشاءالله این آقای جابری چه سرعت عملی داره! سوییت پایینو اجاره کردند دارند اسباب کشی
میکنن نمیتونم بخوابم!
بلند تر میخندد: ای جانم باشه بیا عزیزم خیالت راحت
_خدا خیرت بده فعلا خداحافط
_خداحافظ عزیزم.
گوشی را قطع میکنم و با پای پیاده سمت خانمان راه می افتم.
صدای بابا محمد بود که داشت صدایم میکرد:
_آیه بابا پاشو ...پاشو نمازت قضا شد!
آرام چشمهایم را باز میکنم و نگاهی به دور و برم می اندازم. بابا محمد را بالای سرم
میبینم.نگاهم میرود به ساعت که پنج صبح را نشان میداد.گیج نگاهی به دور و برم انداختم.یعنی
واقعا پنج صبح بود؟ کمیل را دیدم که سر سجاده نشسته بود و با لبخند نگاهم میکرد. با صدای
خش داری گفتم: پنج صبحه؟
بابا محمد خندان از اتاق خارج میشود و میگوید:بله تنبل خانم! پاشو نمازتو بخون....
دستی به موهای آشفته ام میکشم و نگاهم میرود سمت تخت کمیل که دیشب اشغالش کرده بودم
و لحاف تشکی که برای خودش انداخته بود شرمنده میگویم:
_وای ببخشید داداشی جای تو رو هم گرفتم.
سجده ای میکند و مهر را میبوسد و بعد جانمازش را جمع میکند و بعد بوسه ای به پیشانیم
مینشاند و میگوید: دیگه از این حرفا نزنیا آبجی!
لبخند میزنم. کمی سردم شده. از جا بلند میشوم و وضو ام را میگیرم.مامان عمه و پریناز هم
بیدارند و با لبخند سلامشان میدهم.مامان عمه سرش را از کتابچه ی دعای عهدش بالا می آورد و
میگوید:صبحت بخیر لوس عمه!😐
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃