عاشقانه های حلال C᭄
🕊🍃 🍃 #شهید_زنده •• سردار قاسم سلیمانے •• نشان ذوالفقار را از رهبر انقلاب دریافت ڪرد.. 🌼| نماینده
🕊🍃
🍃
#شهید_زنده
۲۰ اسفند..
سالروز تولد ذوالفقار سیدعلے😍✋🏻
✍•• سردار سلیمانے
💚نماد مبـارزه حق علیه باطلـ💚
🌸}• تولدت مبارڪ اے دلیـرمرد عرصه جهـاد؛
ان شاالله برایمان بمانے و در رڪاب مهـدی
موعود بر پیڪره ظلم طاغوتے بتـازے💪
☺️}• بهترینـ هدیه تولـد را از امامجامعه گرفتے
و شدی ذوالفقار سیدعلے..
شاید آغـازی باشد برای تولـدی دوباره در
#گام_دوم_انقلاب
#تولدتمبارڪجـانـا😍🍃
🍃 @asheghaneh_halal
🕊🍃
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
لالا لالا گل لالـہ😴
ببین مامانـے خوشحالـہ 😅
میخونـہ سـوره قرآن😌
میخونـہ هے دعا مامان 😊
لالا لالا گل پیچڪ😴
بخواب اے ڪودڪ ڪوچڪ👶
همہ میگن :) میاد آقا😍
امام مهـربون ما💖
لالا لالا لالایے😴
میشـہ دنیاے ما عالے😍
پر لبخند و خوشحالے😄
گل ریحـون و نعنایے🍃
لالا لالا گل شبنـم😴
به یاد مڪہ و زمـزم😌
لالا لالا گل آلو😴
به بیاد ضامن آهو😍
همیشه باشے با وضـو😇
ـ👇👇👇ـ
یـہ لالایے اوجمـل😍
💌 ارسالے از یہ نےنے اِیلــے اوجمـل😇
بلاے مامانےهاے اِیلـــے اِیلـــے اوجمـل☺️
پ.ن :) منتظر متن هاے ارسالے مامانےها
و نےنےهاشون هستیم😅✋
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
👶👶
🎯°| #غربالگرے |°🎯
بچـهـ ها خیلے شیرینـنن
درست مثل یه توت فـــ🍓ـرنگے
یا شایدم یهـ انگـور🍇🍇 تازه☺️
خانواده تو ایران با وجود همه ی
افڪاری که از اون ور وارد میشه
بازم #رڪنِ_اولِ😍
بازم پـــدرا با دیدن یهـ نےنے دختر
ذوق مےڪنند😍
ڪلے براش برنامهـ مےریزن
کلی براش لباس #صورتے
مےخرن😌
یـهـ عالمـهـ آرزو برای آینده گوگولےخانم
تو ذهنشون ردیف مےڪنند😁
و ایـن یهـ برگ برنده برای
خانواده های ایرانے😌
اما در #غــرب
چیزی به عنوان خانواده اصلا معنا نداره.
معظمـه له در این باره
مےفرمایند:
در دنیای غــرب، بنیان خانواده
متزلزل شده است، خانواده ها دیر
تشڪیل مےشوند،
زود هم #منهدم مےشوند😱
پےنوشت😁👇
آقایونے ڪه برادر یهـ دختر خانم
هستین لطفا زودتر خواهرتونو
تبدیل به #عمه_خانم ڪنید
ڪه بهترین حس دنیا اینڪه
عمــهـ باشے😍
پــویش📱 عمـهـ های مهــربون☺️
•|🎯|• @asheghaneh_halal
👶👦
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هشتاد_ودو ♡﷽♡ طاهره خانم چشم گرد میکند: شما با هم فرق دارید؟امیرح
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_هشتاد_وسه
♡﷽♡
با لبحند میگوید:علیک سلام.ماشاءالله همه جا هم هستی!کی راهت داده؟
_با بابا اومدم دیگه.بند پ
_سرعتت برای یادگرفتن چم و خم و اصطلاحات زبون فارسی ستودنیه....
اینها سعی آیه برای عادی بودن بود.
شهرزاد دست هایش را بر کمرش گذاشت و با اخم گفت:اینا رو ولش کن تو بگو چرا یک هفته
است من درست و حسابی نمیتونم با تو تماس بگیرم؟
آیه خسته لبخند میزند:ببخش یکم سرم شلوغه...
سرش شلوغ بود!دروغ نبود!واقعا سرش شلوغ بود کار شاقی بود با اینهمه افکار ضد و نقیض افتاده
در مغزش کلنجار رفتن و سعی برای مثل همیشه بودن.
شهرزاد دستهای آیه را گرفت و گفت:امروز دیگه هیچ بهونه ای قبول نیست. من اینجا فقط یه
دوست دارم و اونم تویی باید قبول کنی و امروز با من و مامان بریم برای گردش!
پشت آیه لرزید. چه میگفت شهرزاد؟
_ولی شهرزاد جان...
_ولی نداریم آیه تو قبول میکنی
آیه کمی دست و پا گم کرده گفت:گوش کن شهرزاد جان....
نه نمیگذاشت... شهرزاد نمیگذاشت که او حرف بزند لب برچید و گفت:آیه ازت خواهش میکنم
میدونم کار داری ولی خواهش میکنم قبول کن.
آیه با درماندگی نگاهش کرد! دلش از ترس عقلش با صدای ظریفی دم گوشش گفت:یک بار
دیگه میتونی مادرتو ببینی!
و عقلش فریاد کشید:دیدار هرچی کمتر بهتر!
و خب این یک قانون است که لطافت را آدمها بیشتر دوست دارند و با منطق چندان میانه خوبی
ندارند!مثل آیه... به حرف لطیف دلش گوش کرد و گفت:
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هشتاد_وسه ♡﷽♡ با لبحند میگوید:علیک سلام.ماشاءالله همه جا هم هستی!
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_هشتاد_وچهار
♡﷽♡
_از دست تو شهرزاد ...باشه...
شهرزاد لبخند عمیقی زد و با ذوق دست به هم کوبید:اینه!
با خستگی لباسهایش را عوض کرد و جلوی آینه ایستاد تا مقنعه اش را مرتب کند. لحظه ای بی
حرکت به خودش خیره شد. یک تصویر شفاف از یک دختر که نام آیه را تداعی میکرد.
کمی زیر چشمهایش گود رفته بود و خوب میدانست این گودی ها اهدایی بی خوابی های این چند
شب است. چهره اش را از نظر گذراند و خودش را با عکسهای دوران نوزادی اش قیاس
کرد!خیلی فرق کرده بود و خب مادرش حق داشت که او را نشناسد! ولی این حس مادرانه ای که
میگویند چیست؟ کجا رفته!
بی حوصله در کمدش را بست و ترجیح داد فکر نکند!با خود زمزمه کرد: خودم جان بس کن! حالا
که نشناخته! تا آخر عمر که نمیتونی غصه بخوری!
لبخندی روی لب نشاند و به طرف درب خروجی بیمارستان حرکت کرد. شماره مامان عمه را گرفت
و و عقیله با صدای خسته ای پاسخش را داد:جانم؟
_سلام مامان عمه خوبی؟کجایی؟
_سلام.خونه ام چطور؟
_راستش من امشب یکم دیرتر میام حول و حوش 9
عقیله کمی نگران شد!خاطره ی خوبی نداشت از این یکم دیر آمدنها!
_کجا ان شاءالله؟
_میخوام برم بیرون
_با کی؟
آیه با کمی تعلل گفت:با شهرزاد و مادرش؟
دل عقیله به شور افتاد!داشت میشد آنچه نباید میشد با سرزنش گفت:آیه!
_جان دل آیه؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هشتاد_وچهار ♡﷽♡ _از دست تو شهرزاد ...باشه... شهرزاد لبخند عمیقی ز
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_هشتاد_وپنج
♡﷽♡
_نکن آیه
_حواسم هست مامان عمه...
_نکن آیه
_مامان عمه به کسی نگو باشه؟
_به حرفم گوش نمیدی؟
آیه نفسی کشید و گفت:مادرمه مامان عمه!دشمنم که نیست!
و عقیله حس کرد آیه هیچ وقت نه او را نه خان جون را و نه پریناز را با این لحن و غلظت مادر
نخوانده!
کوتاه آمد. آیه حق داشت گاهی عاقل نباشد!مثل باقی آدمها.کوتاه آمد و تنها گفت:
_مواظب خودت باش! زودتر برگرد.
و آیه با لبخند گفت: چشم عزیزدلم.
گوشی را که قطع کرد از بیمارستان خارج شده بود.قرارشان همانجا بود جلوی در خروجی
بیمارستان.یک اضطراب شیرین و خاص به دلش راه پیدا کرده بود!با خود اندیشید خنده دار است
او میخواست مادرش را ببیند و قلبش اینطور میکرد!
چشم چرخاند و آنطرف خیابان شهرزاد را تکیه داده به ماشین آیین پیدا کرد.بسم اللهی گفت و از
خیابان رد شد. شهرزاد و مادرش توی ماشین تنها بودند.
دستهایش عرق کرده بود امابا این حال لبخندش را حفظ کرده بود. در ماشین را باز کرد و سوار
شد.
_سلام
با سلامش هم شهرزاد و هم حورا به سمتش برگشتند و با خوشرویی جوابش را دادند. حورا
سرش را برگرداند و با لبخندی دختر زیبا و نجیب پشت سرش را نگاه کرد. دستهایش را به
سمتش دراز کرد و دستهای آیه را فشرد و گفت:ببخش شهرزاد همیشه زحمتت میده.
آیه اما مست گرمای این دستها بود.تنها لبخندی زد و گفت:خواهش میکنم این چه حرفیه.
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #دورهمے (36) 97/12/19 یکشنبـــــه #چگونه_یک_نمازخوب_بخونیم 😍 🍃🍒
🍃🍒
#دورهمے (37) 97/12/20
دوشنبـــــه
#چگونه_یک_نمازخوب_بخونیم 😍
🍃🍒
🍃🍒
سلام علیڪم☺️🖐
حالتون خوبه دوستان 😍
اماده اید بریم سراغ دورهمے
راستے اواخــر بحثمون هستیمــا 😬
براهمین پارتایی که میذارم ڪمه
امشب هم همینطوره😁
وضو گرفتـــه بریم سراغ پاتوقمون
بسمڪ یاالله
🍃🍒
🍃🍒
بیشتـــر مطالبو گفتیـــم
داریم میرسیـــم به ته دیگ😋
حالا این ته دیگ رو کی باید بخوریم
الان ؟؟
الان نه این موقع شب
منظــورم ماه رجبــه😍
🍃🍒
🍃🍒
دوســتان الان ماه رجبـــه
تواین ماه نمــازمون درست نشه
معلوم نیست ماه شعبــان و ماه رمضان درست بشه
حالا چرامیگـــم ماه رجبـــ⁉️
چون ماه رجب زورش زیاده😎💪
🍃🍒
🍃🍒
خیلی خوبه أین الرجبیــون
رو با درست نماز خوندن پاسخ بدیم😊
ماه رجب ماه خصوصیـــاس😁
ماه رجبــ هرکی رفت درخونه خدا
چیز گیـــرش اومد
نمازتو تو ماه رجبــ درست کن
روزه ماه رجب هم تورو به عرش میرسونه😉
🍃🍒
🍃🍒
توجلســات قبل درمورد عظمت خدا
صحبت کردیم
یادتونه گفتم توماه رجب که میگیم
یاعلی یاعظیم یاغفور یارحیم اول باید
عظمت رو تودلمون ایجاد کنیم؟
سعی کن این یاعلی یاعظیم به دلت بچسبــه
که یاغفور یارحیــمش به دل خدا بچسبه
🍃🍒
🍃🍒
یکاری کن مشکلاتت تواین ماه
حل بشه
یادتونه گفتم نماز مودبانه مستقل
بودنو یادمون میده؟؟☺️
یه مثال یادم اومد که براتون بگم
خیلی ازخانما هستن که قبلا چادری بودن
بعد یمدت چادرو میذارن کنار😐
ازش میپرسی چرا گذاشتی کنار
میگه چون حرف مردم اذیتم میکرد
خب مردم همه چی میگن😬
تو چکار به بقیه داری
این یعنی استقلالش ضعیفه👌
🍃🍒
🍃🍒
حالا مستقل بودنو کجا تجربه میکنی؟
اونجا که برات مهمون اومده همه گرم
صحبتن یدفعه اذان میگه تو پامیشی
برانماز
نمیخوادم مهموناتو دعوت به نماز کنی
براشون میوه بذار
بگو الان میام کاردارم
میگن چه کاری میگی خب نماز بخونم
همین کارت کم کم روشون تاثیـــر میذاره
🍃🍒
🍃🍒
دوستان ازهمین الان به فکر باشیم
حیفه هااا
بیاین بایه تیر دونشون بزنیم
بسم الله
🍃🍒
🍃🍒
اینم از دورهمی امشبـــ
ان شالله که مهرتایید امام زمان رو سربرگ این دورهمی خورده باشه😊
فراموش نشه (پ. ن. ا)😊👇
@fb_313
التماس دعای خیر
شبتون مهدوی پسند
یاعلی✋
🍃🍒