[• #عشقینه💍 •]
#ٺـاپـروانگے↯
#قسمت_اول🦋🌱
دلشوره داشت.نگاهش مدام از روی ساعت مچی به سمت ساعت دیواری در حرکت بود .
انگار به همزمان بودنشان شک کرده باشد!
ارشیا ،دیر کرده بود ...
یاعلی گفت و از صندلی پرسرو صدا کنده شد،نگاه خسته اش روی صندلی رنگ و رو رفته ی آنتیک کش آمد، سنگین شده بود انگار،یا نه صندلیه مورد علاقه ی عرشیا زیادی پیر و فرتوت بود که اینچنین ناله می کرد.
لبش به کجخندی کش آمد،چه شباهت غمناکی داشتند باهم!
کلافه نفس عمیقی کشید و به سمت پنجره رفت.
آسمان ابری بیشتر نگرانش کرد.همزمان با چکیدن قطره های باران قطره اشک او هم بیرون جهید و نگاهش به عابرین گنگ کوچه خیره ماند.
چشمش خورد به دختر کوچکی که لی لی کنان عرض کوچه را طی می کرد
نفس عمیقی کشید و فکر کرد که "خدا عالمه چه بلایی سر یه بار مصرف غذایی که تو دستته اومده خانوم کوچولو.."
یاد خودش افتاد وقتی ده یازده ساله بود و پای ثابت نذری های هیئت عمو مصطفی...تمام غذاهای نذری یک طرف و قیمه ی امام حسین هم یک طرف.هنوز هم عطر و بوی عجیبش را در شامه اش حفظ کرده داشت...دستش مشت شد و پلک فشرد "آخ که یکهو چقدر هوس کرده بود"
وزوز گوشی که بلند شد بالاجبار دل کند از خاطرات...دیدن تصویر لبخند خواهرش آرامشی عجیب تزریق کرد به حس و حالش.می خواست صفحه را لمس کند که صدای تک بوق ماشین ارشیا را شنید.
خودش را پشت در رساند و منتظر ماند.گوشی همینطور خاموش و روشن می شد.قدم های او را حتی از دور هم می توانست بشمرد.
درست با آخرین شماره،ایستاد.از پشت شیشه های رنگی هیبت مردانه اش مشخص شد ...و چند لحظه بعد مقابل هم ایستاده بودند.
یکی دلخور و دیگری بی تفاوت ...مثل همیشه!
نگاهی ممتد و سکوتی عمیق در مقابل سلام گرمی که داده بود گرفت!
سنگینی کت چرم را روی دستش حس کرد و هوای ریه اش پر شد از عطر گس و بوی تند چرم اصل ... ترکیب خوبی بود!
نفسش را فوت کرد بیرون،ارشیا هنوز بعد از این همه سال نفهمیده بود که مراسم استقبال هر روزه فقط پرت کردن کیف و کت نیست!؟
شرشر آب سرویس بهداشتی به خود آوردش ... آه عمیقی کشید ،نم اشک تازه به چشم آمده اش را با سر آستین پاک کرد و به سمت تنها سنگرش رفت.
راستی اگر این آشپزخانه دوست داشتنی را نداشت،کجا غرق می شد؟!
حالا که او آمده بود ،هر چند پر از غرور و سردی،اما خوب تر بود .
توی شیشه بخار گرفته ی فر،خودش را دید ... این خط های روی پیشانی ،موج شیشه بود یا رد این سال های پر از بغض؟!
•
•
ادامھ دارد...😉💕
•
•
نـویسندھ:
الهـام تیمورے
#مذهبےهاعاشقترنـد😎🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌸
🌿
🍃@asheghaneh_halal
💐🍃🌿🌸🍃🌼
عاشقانه های حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_اول🦋🌱 دلشوره داشت.نگاهش مدام از روی ساعت مچی به سمت ساعت دیواری
[• #عشقینه💍 •]
#ٺـاپـروانگے↯
#قسمت_دوم🦋🌱
کیک اسفنجی پخته بود،هر چند شخصا هوس شیرینی گردویی کرده بود،اما ارشیا کیک های ساده ی خانگی دوست داشت.گور بابای دل خودش ...
مهم او بود و همه ی علایقش!
پودر قند را که برداشت،حضورش را حس کرد.می دانست حالا چه می کند حتی با اینکه پشت سرش را نمی دید!او پر از تکرار بود.
در یخچال باز شد،بعد از هزاران بار تذکر باز هم آب را با پارچ سر کشید.در را محکم بهم کوبید،طوری که عکسشان از زیر آهن ربای چسبیده به یخچال سُر خورد و افتاد ...حتی دست خودش هم لرزید و خاک قندها کمی روی میز ریخت.
برگشت و کوبنده گفت:
_ارشیا!
شانه ای بالا انداخت و از جلوی چشمش دور شد.این همه وسواس و تمییزی کجا دیده می شد؟
کیک برش زده را در سینی چایِ تازه ریخته گذاشت .طبق عادت کاسه ی کوچک سفالی را پر کرد از توت خشک و کشمش و هر چیزی جز قند ...
ارشیا قند نمی خورد!
صندل نپوشیده بود و پایش تازگی ها روی کفپوش یخ می کرد .باید جوراب زمستانی می بافت،شاید هم نه ...می خرید اصلا!از این گل و منگوله دارهای خوش رنگ و رو که بدجور دلش را می برد...
خجالت کشید از ذوق بچه گانه اش و لبش را گزید...
مردش از شنیدن صدای قژ قژ دمپایی روی کفپوش و حتی ذوق زدگی های بچگانه خوشش نمی آمد!
چقدر تمام زندگی ،پر از خواسته های او بود ...
سینی را جلوی رویش نگه داشت .با اخم فقط چای را برداشت.
همیشه تلخ بود و تلخ می خورد.تازگی نداشت...
سینی را روی عسلی گذاشت .دوباره وزوز گوشی ... هنوز خیلی سر و صدا نکرده بود که ارشیا با صدای خش دارش گفت :
_خیلی رو اعصابه!
همین یک جمله اعلان جنگ نامحسوس بود...سریع حمله کرد سمت گوشی و با دیدن دوباره ی عکس پر از مهر خواهرش لبخند زد.
چند دقیقه صحبت کردن با ترانه،عوض تمام سکوت امروز کفایت می کرد.
_الو سلام ریحانه
_سلام عزیزدلم خوبی؟
_من آره،تو چطوری؟
_خوبم
_ده بار میس انداختم چرا جواب نمیدی؟
_دستم بند بود شرمنده
_نیومدی دیگه جات خالی بود
_کجا؟
_به!!تازه میگی لیلی زن بود یا مرد
_باور کن مغزم ارور داده
_وقتی سه چهار روز از محرم گذشته و هنوز یه چای روضه نخوردی معلومه که اینجوری میشی خب خواهر جانم!
_ای وای،امشب بود نذری مادرشوهرت؟
_بله،انقدرم منتظرت شدم که نگو...نوید میگفت در
دیگ رو وا نکنید خواهرزنم تو راهه..یعنی رسما آبرومو بردیا
_شرمندتم،بخدا...
_قسم نخور ریحان،دیگه من که از همه چی باخبرم.حالا غصه هم نخورا برات گذاشتم کنار فردا میارم
_مهربونه من
_یاد بگیر شما
_به زری خانوم سلام برسون،بگو قبول باشه
_چشم کاری نداری فعلا؟
_نه خدانگهدارت
_یاعلی
انقدر انرژی مثبت و خوب نصیبش شد از این دقایق همکلامی شان که کیک دست نخورده ناراحتش نکرد که هیچ، خوشحال هم شد!و زیرلب گفت:
_بهتر،بمونه برای مهمون فردام
•
•
ادامھ دارد...😉💕
•
•
نـویسندھ:
الهـام تیمورے
#مذهبےهاعاشقترنـد😎🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌸
🌿
🍃@asheghaneh_halal
💐🍃🌿🌸🍃🌼
[• #آقامونه😌☝️ •]
•|° در رمضان خواندهایم
یا علے و یا عظیم🍃
°|• ای همهی امید ما
یا صمد و یا ڪریم📿
•|° مهدی فاطمه(عج)
ڪجاست؟😔
°|• یــار به مـا
بـاز رســان☺️
•|° بعد از امام زمان(عج)
فدایے رهبــریم💚
۱۴ ثانیه به عڪس☝️🥰 بنگرید!
••چه تفاهم نابے داریم😉••
#سلامتے_امامخامنــهاے_صلوات📿
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے😍
#نگاره(730)📸
#ڪپے⛔️🙏
°•🦋•° Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
﴾☔️﴿
﴿ #سلامحضرتباران ﴾
.
.
《 السلام علیڪ
ایها الولۍ الناصح🌷》
#ڪسب_فضیلت
[ #عڪسبازشود ‼️]
《😇》اولینجمعھٔ ماهرمضان همخواندم
من دعاۍفرجش را بھ لب عطشانم《💙》
.
.
﴿😓﴾ اگرڪھخیسھچشمتو،
گنــاه از منھ👇
﴾☔️﴿ @Asheghaneh_halal
فووووووری🗣🗣🗣🗣 فوووووووری🗣🗣🗣🗣
بعد از صد و خورده ای
روز از شهادت حاج قاسم😔😔😔
اینجا ببین چه اتفاقی توی تشیع و تلقین
سردار افتاده😭😭😭👇👇👇👇👇👇💔
اینو خود مدیر کانال گذاشته👇👇👇
.https://eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d
.https://eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d
تا برش نداشتم سریع ببیننننن شو!🔴
#رصدنما✨
عاشقانه های حلال C᭄
°💓|💌° #انسیھ •🎴•وسحربخوانایندعارا… •💙•بسماللهالرحمنالرحیم •💫•وَ يُسْرِعُنِي إلَي التَّوَثُّ
°💓|💌°
#انسیھ
وسحربخوانایندعارا ::🌠::
بسماللهالرحمنالرحیم ::✨::
يَا حَبِيبَ مَنْ تَحَبَّبَ إلَيْكَ وَ
يَا قُرَّهَ عَيْنِ مَنْ لاَذَ بِكَ وَ
انْقَطَعَ إلَيْكَ
اي محبوب آن كه به تو
دوستي ورزيد، اي نور
چشم كسي كه به تو پناه
آورد و براي رسيدن به
تو از ديگران گسست ::🌸::
أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ نَحْنُ الْمُسِيئُونَ
فَتَجَاوَزْ يَا رَبِّ عَنْ قَبِيحِ
مَا عِنْدَنَا بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ
تو نيكوكاري، و ما بدكارانيم،
به زيبايي آنچه نزد توست،از
زشتي آنچهپيش ماستدرگذر ::🍃::
وَ أَيُّ جَهْلٍ يَا رَبِّ لاَ يَسَعُهُ
جُودُكَ أَوْ أَيُّ زَمَانٍأَطْوَلُمِنْأَنَاتِكَ
پروردگارا كدام جهلي است
كه جود تو گنجايش آن را
نداشته باشد، و كدام زمان
طولانيترازمهلت دادن توست ::☔️::
وَ مَا قَدْرُ أَعْمَالِنَا فِي جَنْبِ
نِعَمِكَ وَ كَيْفَ نَسْتَكْثِرُ أَعْمَالاً
نُقَابِلُ بِهَا كَرَمَك
در كنار نعمتهايت ارزش
اعمال ما چيست، چگونه
اعمال خود را بسيار انگاريم،
تا با آنها باكرمتبرابري كنيم ::♥️::
بَلْ كَيْفَ يَضِيقُ عَلَي الْمُذْنِبِينَ
مَا وَسِعَهُمْ مِنْ رَحْمَتِكَ
بلكه چگونه بر گنهكاران تنگ شود
آنچه ازرحمتتشاملشان شده؟ ::🌦::
يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَهِ يَا بَاسِطَ
الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَهِ
اي گسترده آمرزش، اي
گشاده دست به رحمت ::🌈::
فَوَ عِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي لَوْ نَهَرْتَنِي
مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابِكَ وَ لاَ
كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ
اي آقاي من به عزّتت سوگند،
اگر مرا براني از درگاهت دور
نخواهم شد، و از چاپلوسي
و تملق نسبت به تو دست
نخواهم كشيد ::✋::
لِمَا انْتَهَي إلَيَّ مِنَ الْمَعْرِفَهِ
بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ
به خاطر شناختي كه به
جودوكرمت پيدا كردهام ::🌙::
وَ أَنْتَ الْفَاعِلُ لِمَا تَشَاءُ تُعَذِّبُ
مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ كَيْفَ تَشَاءُ
وَ تَرْحَمُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ
كَيْفَ تَشَاءُ
تو انجام دهي آنچه را كه
خواهي، هركه را بخواهي
عذاب مي كني به هرچه كه
بخواهي و به هر صورتي كه
بخواهي، و رحم مي كني هرکه
را بخواهي، به هرچه كه بخواهی
و به هر كيفيت كه بخواهي ::🌾::
لاَ تُسْأَلُ عَنْ فِعْلِكَ وَ لاَ تُنَازَعُ
فِي مُلْكِكَ وَ لاَ تُشَارَكُ فِي
أَمْرِكَ وَ لاَ تُضَادُّ فِي حُكْمِكَ
از آنچه كني بازخواست نشوي،
و در فرمانروايي ات نزاع در
نگيرد، و كسي در كارت شريكت
نگردد، و در داوري ات با تو
هماورد نشود ::🔹::
#دعایابوحمزهثمالی
#اللهماجعلعاقبةامورناخیرا
#بهحقامامسجادع💚
دلبرےڪنبراےدلـ💕•ــدار☺️👇
@asheghaneh_halal
°💓|💌°
○●○
🍃🌸
#پابوس
.
.
﴿8⃣﴾ هشت روز است
﴿🌌﴾ سحر منتظر این هستند،
﴿✍﴾ روز هشتم بنویسند، ز تو شاعــــرها
﴿💔﴾ چه غریبانہ شدھ
﴿😔﴾ صحن شما ، این ایام
﴿😢﴾ زائرۍ نیست براۍ تو بہجز خادمها
#دلـمتنگمشهداست😭
#السلامعلیکیاعلیابنموسیالرضا🍃
.
.
∫💞∫ جانےدوبارھ بردار،
با ما بیا بھ پابوسـ👇
🍃🌸 @asheghaneh_halal
○●○
عاشقانه های حلال C᭄
○●○ 🍃🌸 #پابوس . . ﴿8⃣﴾ هشت روز است ﴿🌌﴾ سحر منتظر این هستند، ﴿✍﴾ روز هشتم بنویسند، ز تو شاعــــرها
3ea00d3241953199c119d96e201e333913513432-144p_convert.mp3
2.72M
﴾🌤﴿
#ثمینه
من گداۍ مشهدم😭💔
همیشه با دست پر از در خونت اومدم🙏
#فوقالعادست👌
﴾🌤﴿
|•✨•|
#فانوس
روز هشتـ۸ـمِ
ماه رمضان
دلـِ💚 ما
در بہ درِ
ڪوے
"رضـاستــ"..😍
••سلامآقـ♡ـادلتنگم
واسہصحنوسرات••
•🍃دعاےروز #هشتم ماه خــدا🍃•
#عکسبازشود😉
#التماس_دعا
#رمضان
دلتـ|💓|ــو؛وصلکنبہخــدآ
|•✨•| @asheghaneh_halal
#صبحونه [•🌈•]
•• الهی لا تکلنی
الی نفسی طرفة عین ابدا ••
خُـدایا مرا
یڪ چشم بهم زدنــ
به خودم وآ مگــذار"🌼"
"🦋" هر |صُبح| پیامبر(ص)
این دعا را میخواندند...
-صبح الخیر؛
صباح النّور..
صباح الحنان.. :))
#صُبحتونمنوربهنگاهآلالله😍🍃
#السلامعلیڪیآبقیهاللهِعآشق🤩🍃
Γ🌤• Eitaa.Com/AsheghaneH_halal . .
•~•
💕
•[ #همسفرانه ]•
.
.
🌸• همیشه طلبش را داشتم؛ طلب مسیر زندگی مهدوی را. مرتب سر نماز دعا میکردم و از خداوند میخواستم کسی را در زندگی من قرار بدهد که حضرت زهرا(س) تاییدش کرده باشد.
💚• عجیب روی این دعا اصرار خاصی داشتم و همیشه هم از خدا آن را میخواستم.
🦋• هرچند برای این طلب زمان تعیین نکرده بودم ولی خدا لطف کرد و خیلی زود مرا به خواسته و آرزویم رساند.
💍• و جالب اینجاست زمانی که آقا محسن به خواستگاری من آمد، عنوان کرد که او نیز همیشه از خدا همسری را طلب میکرده که نامش هم نام حضرت زهرا(س)، از خانواده سادات و مورد تایید ایشان باشد.
💐• اینجا بود که متوجه شدم محسن هم ارادت خاص و ویژهای به خانم حضرت زهرا(س) دارد و از همان ابتدا وساطت حضرت زهرا(س) را در ازدواجمان احساس کردم.
#همسر_شهید_محسن_حججی🍃🌹
.
.
•[👀]• درگیر یڪ
نگاھِ تو شد ، روزگـار من👇
💕 @Asheghaneh_halal
•~•
[• #مجردانه♡•]
~👀||بازآ ڪه در فراق تو
چشم امیدوار...
~💓||چون گوش روزه دار
بر الله اڪبر است...
~👤|| #جنابسعدی
~😑|| #همینقدرمنتظر
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🍃
🍃
#چفیه
|•چـه دنیارو جدی گرفتن!!!!‼️•|
#پیشنهادِ_دانلــــود
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
•|🕊|• @Asheghaneh_halal
🍃
🌷🍃
تحدیر جزء 8.mp3
4.84M
••🍃🎙••
#دلارام
🌙: #ویژهبرنامهماھمبارڪرمضان
تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖
بھ صورت تحدیر(تندخوانے)
[• جزء هشتــمـــ •]
@asheghaneh_halal
••🍃🎙••
l|🍲|l
#مائده
نان مخصوص رمضان تبریز
مواد لازم برای۱۰ نفر:
آرد 4 الی 4.5 پیمانه
شکر ۵ قاشق غذا خوری
تخم مرغ ۳ عدد
شیر ۱/۲ پیمانه
ماست ۲ قاشق غذا خوری
خمیر مایه 1.5 قاشق غذا خوری
بیکینگ پودر ۱ قاشق چای خوری
روغن مایع ۱/۲ پیمانه
بهبود دهنده ۱ قاشق چای خوری
کره ۵۰ گرم
پودر دارچین و زنجبیل به مقدار لازم
طرز تهیه:
۱- همه مواد باید به دمای محیط برسه،سرد و گرم نتیجه خوب نمیده،خمیر مایه رو با نصف پیمانه شیر و یه قاشق از شکرمون مخلوط کرده میذاریم تا عمل بیاد.
۲- تمام موادمون به غیر از آرد(بکینگ پودر و بهبود دهنده) رو باهم با چنگال میزنیم تا يكدست بشه،بعد خمیر مایه رو به موادمون اضافه میکنیم ودوباره با چنگال هم میزنیم،
۳- بعد آرد را کم کم روی موادمون الک میکنیم(من بگینک پودر و بهبود دهنده رو به آردم اضافه کردم)ممکنه به خاطر کوچیکی یا بزرگی تخم مرغها اندازه آرد یکی دو قاشق فرق کنه،بعد خمیر رو ورز میدیم تا لطیف بشه بعد روی خمیر رو میپوشونیم و در جای گرم میذاریم تا پف نکرده شکل نمیدهیم،
۴- بعد از پف کردن یکبار دیگر خمیر راچند ثانیه ورز می دهیم سینی فر را چرب کرده نصف خمیر رو با وردنه به اندازه یک سانت باز میکنیم،بقیه خمیر رو رولهای باریک درست کرده با فاصله حالت ضربدری شکل میدیم
روی نون و زرده تخم مرغ و زعفرون زده وکنجد می پاشیم استراحت دوم برای خمیر لازمه.
۵- مدت پخت 30 الی 35 دقیقه (البته بستگی به فر داره) بعد از پخت روشو با برس عسل میزنیم و با گردو و پسته و نارگیل تزیین میکنیم. نوش جون
۶- دوستان این نون غیر از تایم آماده سازی مواد و زمان پخت...به دو ساعت هم زمان ا
عاشقانه های حلال C᭄
l|🍲|l #مائده نان مخصوص رمضان تبریز مواد لازم برای۱۰ نفر: آرد 4 الی 4.5 پیمانه شکر ۵ قاشق غذا
l|🍲|l
#مائده
نان مخصوص رمضان تبریز
مواد لازم برای۱۰ نفر:
آرد 4 الی 4.5 پیمانه
شکر ۵ قاشق غذا خوری
تخم مرغ ۳ عدد
شیر ۱/۲ پیمانه
ماست ۲ قاشق غذا خوری
خمیر مایه 1.5 قاشق غذا خوری
بیکینگ پودر ۱ قاشق چای خوری
روغن مایع ۱/۲ پیمانه
بهبود دهنده ۱ قاشق چای خوری
کره ۵۰ گرم
پودر دارچین و زنجبیل به مقدار لازم
طرز تهیه:
۱- همه مواد باید به دمای محیط برسه،سرد و گرم نتیجه خوب نمیده،خمیر مایه رو با نصف پیمانه شیر و یه قاشق از شکرمون مخلوط کرده میذاریم تا عمل بیاد.
۲- تمام موادمون به غیر از آرد(بکینگ پودر و بهبود دهنده) رو باهم با چنگال میزنیم تا يكدست بشه،بعد خمیر مایه رو به موادمون اضافه میکنیم ودوباره با چنگال هم میزنیم،
۳- بعد آرد را کم کم روی موادمون الک میکنیم(من بگینک پودر و بهبود دهنده رو به آردم اضافه کردم)ممکنه به خاطر کوچیکی یا بزرگی تخم مرغها اندازه آرد یکی دو قاشق فرق کنه،بعد خمیر رو ورز میدیم تا لطیف بشه بعد روی خمیر رو میپوشونیم و در جای گرم میذاریم تا پف نکرده شکل نمیدهیم،
۴- بعد از پف کردن یکبار دیگر خمیر راچند ثانیه ورز می دهیم سینی فر را چرب کرده نصف خمیر رو با وردنه به اندازه یک سانت باز میکنیم،بقیه خمیر رو رولهای باریک درست کرده با فاصله حالت ضربدری شکل میدیم
روی نون و زرده تخم مرغ و زعفرون زده وکنجد می پاشیم استراحت دوم برای خمیر لازمه.
۵- مدت پخت 30 الی 35 دقیقه (البته بستگی به فر داره) بعد از پخت روشو با برس عسل میزنیم و با گردو و پسته و نارگیل تزیین میکنیم. نوش جون
۶- دوستان این نون غیر از تایم آماده سازی مواد و زمان پخت...به دو ساعت هم زمان استراحت اولیه و یه ربع زمان استراحت دوم نیاز دارد.
سایر نکات:
سوالی که خیلی پیش میاد برا دوستان راجب بهبود دهنده هست ...
اینکه چیه و کاربردش چیه؟ و از کجا باید تهیه کرد؟
بهبود دهنده برای بافت و لطافت بیشتر نون به کار میره و نون رو پوکتر و لطیفتر میکنه...و باعث میشه نون دیرتر بیات بشه.
اگه استفاده نکنید هم هیج مشکلی پیش نمیاد...خیالتون راحت و چیز دیگه ای رو نیاز نیست که جایگزین کنید.
واینکه از کجا باید تهیه کنید؟اکثر لوازم قنادیها بهبود دهنده دارن
پیمانه (منظور لیوان دسته دار فرانسوی)
میتونید به جای پودر دارچین و زنجبیل از وانیل و هل استفاده کنید.
•• افطارے امروزتو نذر شهید[محمدحسین محمدخانی]ڪن..
کدبانـ|😌|ــو جـانـ😉✋
l|🍲|l @asheghaneh_halal
﴾💞﴿
﴿ #همسفرانه ﴾
.
.
[☺️] چھ زهرایـۍ شوم
[🙈] با #تـــــو
[😍] امینِ چادرم باشۍ
[😋] علۍ خانہ ام باشۍ
[👑] دلم را پادشاهۍ تو
#الگوۍمنوشما😃↯
#علۍوزهراست😇💙
.
.
[🌎]ـتو مـــــرا
جـــــان و جـــــهانے👇
﴾💞﴿ @Asheghaneh_halal
•{☀️}•
{ #قرارعاشقے🕗 }
.
.
[💔] پاۍ من از ره خستھ شد
[🕊] بال و پرم بشڪستھ شد
[😓] هر در بھ رویم بسته شد
[😍] جز درگھ احسان تــــــــو
#السلامعلیکیاعلیابنموسیالرضا🍃
.
.
{🕊} حتمآ قــرار شاه و گـدا
هستــ یـادتـانــ!👇
@Asheghaneh_halal
•{☀️}•
•💚•
•| #فانوس📿 |•
روز هشتم همگے
میل خراسان داریم|l🙃l|
انتظار ڪرم از سفرهے
سلطان داریم|l💚l|
مثل دشتے کہ ترڪ خورده
و عطشان باشد
از خراسان،طلبِ
بارشِ باران داریم|l☔️l|
•🌸دعاےافطار🌸•
#عکسبازشود😌
#التماس_دعا
#بابامهدےروزهاتقبولـ😍
#رمضان
دمافطارفقط
ذڪر حسینشیریناستـ👇
•💚• @asheghaneh_halal
🎀🍃🎀
🍃🎀
🎀
شهــرُرمَضانالّذےاُنزِلفیـــهِ
القُــرآنُهـدےًللنّــاسوبیّناتٍ
مِـنالهُــدےوالفرقان
باتوڪلبهنامِاعظمتـ|✍
برنامهے عاشقانههاےحلالـ😍
در ماهِ مبارڪ رمضـ🦋ـآن
•💝• #انسیھ ⇦ 4:00
•🕯• #فانوس ⇦ 4:30
•❣• #پابوس ⇦ 5:00
•💛• #فانوس ⇦ 6:30
•🌤• #صبحونه ⇦ 9:00
•💞• #همسفرانه ⇦ 10:30
•🤦♂• #مجردانه ⇦ 11:30
•📿• #ختمصلوات ⇦ 12:30
(روزهاے فرد)
•🕊• #چفیه ⇦ 13:00
•💚• #دلارام ⇦ 14:00
•📖• #قرآنےشو ⇦ 14:30
•🎤• #ثمینه ⇦ 15:00
•😅• #خندیشه ⇦ 16:00
•🍝• #مائده ⇦ 17:00
•😍• #همسفرانه ⇦ 18:00
•🎁• #سفره_دار ⇦ 19:00
(یڪشنبهوپنجشنبه)
•🕍• #قائمانه ⇦ 19:00
•📙• #تیڪتاب ⇦ 19:00
•🕌• #قرار_عاشقے ⇦ 20:00
•🦋• #فانوس ⇦ 20:15
•🤩• #نےنےشو ⇦ 21:00
•😃• #مش_رمضون ⇦ 21:30
•📚• #عشقینه ⇦ 22:00
•🔮• #آقامونه ⇦ 22:45
•💌• #سلامحضرتباران ⇦ 23:00
•🎈• #دورهمے
پ.ن:
تقدیـم به نگاهِ قشنگتونـــ😍👌
و من الله توفیق.
اجر همهے خادمین گمنامِ مولا
ویژه محفوظ عندالله.
علےعلے💚👋
🎀
🍃🎀
🎀🍃🎀
°🐝| #نےنے_شو|🐝°
😊] بزا اینا لو پات بُتُنم بلیزم
توی دیج .
😄 مگه میخوای چیکار کنی؟؟
😊] موخوام دُلاب بيجیلم . اجه
دُلاب ناب موخوای باید سِفالش
بدین. میبینین ته سَلَم شلوخه
😅 باشه. برا من یه کارتن گلاب
بزار کنار ببرم برای بازگشایی حرم
😊] دَبول باسه
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_دوم🦋🌱 کیک اسفنجی پخته بود،هر چند شخصا هوس شیرینی گردویی کرده بو
[• #عشقینه💍 •]
#ٺـاپـروانگے↯
#قسمت_سوم🦋🌱
ترانه آمده بود با یک کوه حرف و خبر داغ، دسته گل نرگس و قیمه نذری زری خانم ،مادر شوهرش.
شاید توی این دنیا تنها کسی که به علایقش اهمیت می داد همین ترانه بود و بس.
با دستی که به شانه اش خورد حواس پرت شده اش را جمع کرد.
_ریحان جون دیدی که خدا چقدر زود حاجت شکمو میده؟!
_شما هم واسطه ای نه؟
_شک نکن!والا انقدری که زری خانوم از دور هوای تو رو داره ها یه وقتایی لجم می گیره ازت...
_چیه خواهری یکیم پیدا شده ما رو یاد می کنه تو ناراحتی؟
_ناراحت که نه چون بالاخره از من هیچی کم نمیشه ولی خب گفتم که در جریان حسادتام باشی!
و چقدر همیشه حسرت زندگی جمع و جور خواهرش را می خورد که از بعد ازدواج با مادرشوهرش زندگی می کردند و با همه ی سادگی و سختی خوشحال و دور هم بودند،برعکس خودش که ناخواسته اسیر تجمل پوچ خانواده ارشیا شده بود،هر چند مادر و برادرش ایران نبودند اما زخم زبان از دور هم شنیده می شد و خنجر می زد بر دل نازکش!
آلبوم گوشی ترانه را می دید که پر بود از عکس های دو نفره و خندانش با نوید ... خداروشکر تار می دید!گاهی همینقدر حسود می شد ...حتی بیشتر از شوخی های غیرواقعی ترانه
تازگی ها دیدش هم دچار مشکل شده بود.مثل قبل نمی توانست خوب بخواند و ببیند،اما از رفتن پیش چشم پزشک و عینکی شدن هراس گنگی داشت...
مثل بچه ها!دلش می خواست حالا که مادری نیست،حداقل ارشیا به اجبار دستش را بگیرد و به مطب ببرد.
بعد هم دوتایی فِرمِ قشنگی انتخاب کنند،یا نه،حتی هر چه که او می پسندید ...مثل همیشه!
آهی کشید و فکر کرد که کاش فقط می فهمید سوی چشم های زنش چقدر کم شده ...دکتر و عینک فروشی پیشکش!
ذهنش پَر کشید به سال ها قبل و خاطره ی اولین هدیه ای که گرفته بود.
هوا سوز برف داشت اما خبری از سپیدپوش شدن زمین نبود هنوز.
کلاسش تمام شده بود و با نگار مشغول حرف زدن و قدم زدن به سمت ایستگاه بود که با شنیدن صدای بوق برگشت.
ارشیا بود ... توی ماشین آن چنانیش لم داده بود و با غرور همیشگی نگاهش می کرد.
دلش قنج زد هم برای او هم برای نشستن در جایی گرم و نرم.
تند و با عجله از دوستش خداحافظی کرد و سوار شد.
برای سلام پیش دستی کرد و به جواب زیر لبی او رضایت داد.دست های یخ زده اش را جلوی بخاری گرفت تا گرم شود.
با هم محرم بودند و تازه عقد کرده،ولی هنوز هم کم رویی می کرد وقتی اینطور خلوت می کردند.
ماشین راه افتاد بدون هیچ حرفی،نمی فهمید این همه سکوت خوب بود یا بد،از نداشتن علاقه بود یا...!؟
چند وقتی بود که قدرت تفکیک و حتی حس اعتمادش نسبت به همه ی آدم ها کم و کمتر شده بود.
خودش وارد بیست و سه شده بود
اما ارشیا سی و دو را پر می کرد.
دقایقی از باهم بودنشان گذشته بود که بلاخره دستش را گرفت و گفت:
_از این به بعد دستکش چرم بپوش!
پر از تعجب شد،از شوق شکستن سکوت خندید و با لحنی که بی شباهت به مخالفت بچگانه نبود گفت :
_ولی من از چرم خوشم نمیاد!
اخم ارشیا را جذاب می کرد و همانقدر ترسناک شاید!
_چون هنوز بچه ای!به همین دستبافت های خانم جانت اکتفا کن پس.
•
•
ادامھ دارد...😉💕
•
•
نـویسندھ:
الهـام تیمورے
#مذهبےهاعاشقترنـد😎🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌸
🌿
🍃 @asheghaneh_halal
💐🍃🌿🌸🍃🌼
عاشقانه های حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_سوم🦋🌱 ترانه آمده بود با یک کوه حرف و خبر داغ، دسته گل نرگس و قی
[• #عشقینه💍 •]
#ٺـاپـروانگے↯
#قسمت_چهارم🦋🌱
اخم جذابش می کرد و همانقدر ترسناک شاید!
_چون هنوز بچه ای!به همین دستبافت های خانم جانت اکتفا کن پس.
و نگاهش چرخید روی ژاکت بنفشی که خانم جان سال پیش برایش بافته بود. مسخره اش کرد؟!این یادگاری بود ...اصلا قابل مقایسه نبود با کت و پلیورهای گران قیمت او ...
بُق کرد و دستش را پس کشید.اینجور علاقهرا نمی خواست که با تحقیر و نیش کلام بود.البته اگر جایی برای مهر و علاقه وجود داشت!
از مقایسه ی وضعیت مالی خودشان و خانواده او معذب می شد ...
نگاهش را به بیرون دوخت.ارشیا با نیشخند گفت:
_تلخ شدی ریحان خانوم!
_ریحانه
لجباز نبود اما ناخواسته و با تحکم نامش را کامل گفت...تمسخر کلام ارشیا،بغض گلویش را بزرگ تر کرده بود...دلش گرفت!
با شرایطی که داشت و او هم باخبر بود توقع حداقل مقداری محبت داشت،اما سه روز بعد از عقد و این همه بی تفاوتی؟!
داشبورد باز شد و چیزی مثل جعبه روی پایش گذاشته شد.
اهمیتی نداد میخواست تلخ بماند ...
_برای تو گرفتم.مارک اصله.
و جوری که انگار کمی هم پدرانه بود ادامه داد :
_توی همین هفته هم می ریم بوتیک برای خرید پالتو و کفش و چیزای دیگه... خوشم نمیاد مثل دختر دبستانی هایی که لبه جدول راه میرن باشی.خانم من باید شیک پوش باشه!
و روی باید تاکید کرد رسیده بودند ،با
اکراه جعبه را برداشت و پیاده شد بدون هیچ حرفی.
یعنی می رفت؟با این همه دلخوری و قهر؟!بوی دیکتاتور بودن را حس می کرد ... و وقتی به اطمینان رسید که بی خداحافظی و فقط با بوق گازش را گرفت و رفت..
صورتش پر از اشک بود،لرز افتاده بود به جانش ...انگار واقعا باید پالتو می خرید!
حتما سرما پوستش را سوزن سوزن می کرد نه طعنه ها و بی محلی های او!
وسط کوچه ،زیر برفی که حالا ریز و چرخ زنان بنای آمدن کرده بود و چادر سیاهش را کم کم خالدار می کرد با صورت پر از اشک و دست های لرزان هوس باز کردن جعبه را کرد!
همین که چشمش خورد به عینک آفتابیِ بین پارچه ساتن،بلند و با صدا خندید...تضاد قشنگی بود اشک و لبخند و تلخ و شیرین بودنش!
یادش افتاد روز عقد که از محضر بیرون آمده بودند آفتاب داغ زمستان چشمش را می زد و تمام مدت دستش را هائل کرده بود روی پیشانی .
پس او دیده و انقدرها هم سرد نبود!
و تمام این سال ها همینطور گذشت. پشت مه غلیظی که معلوم نبود آن طرفش چه چیزی پنهان است.حداقل برای ریحانه این گونه بود ،ولی برای ارشیا شاید نه..!
•
•
ادامھ دارد...😉💕
•
•
نـویسندھ:
الهـام تیمورے
#مذهبےهاعاشقترنـد😎🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌸
🌿
🍃 @asheghaneh_halal
💐🍃🌿🌸🍃🌼
﴾☔️﴿
﴿ #سلامحضرتباران ﴾
.
.
﴿ السلام علیڪ
اے جان جهـــــان 🌎 ﴾
#ڪسب_فضیلت
[ #عڪسبازشود ‼️]
💓خدایا!
نه این نمازِ ما نماز است
نه روزه ی ما روزه ،
خلاصه اینکه از ما بگذر
و شتر دیدی ندیدی!✨
.
.
﴿😓﴾ اگرڪھخیسھچشمتو،
گنــاه از منھ👇
﴾☔️﴿ @Asheghaneh_halal