eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🍭🍃 🍃 شخصے عرض ڪرد: براے اینکھ امر ازدواج پسرمـ حل شود،ذکرے بفرمایید. (رھ): بھ همین نیت، زیاد صلواتــ🌸🍃 بفرستید... •| 😌 |•💓•| @asheghaneh_halal 🍃 🍭🍃
#طلبگی طلبگے یعنے : با ماهے ۷۰۰هزار تومان ،|💴| 😫اجاره خونـ🏠ــه و شهریه مدرسه و خرج خورد و خوراڪ دادن || و سرانجام در ایستگاه متـ🚆ــرو تقاص بخور بخور دیگران 🗣 😓پس دادن و رفتن...🚶♂🚶♂ | @asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃{ جاے خالے عکس یک }🍃 در کمدش را که باز کردم دیدم تمامِ پشت در را با عکسهاے شهـ🕊ـدا پر کرده! و بالایشان نوشته👇 《اے سروپا، منِ بے سروپا، خودم را کنار عکس پیدا کردم.》 خوب که دقت کردم اندازه‌ے جاے یک عکس روے در کمدش خالے بود😕 گفتم عکس یکے از رو اینجا بزن، این جاے خالے قشنگ نیست💔... محمد گفت : آنجا جاے عکس خودم است😔 ...!! 🌷 🍃:🌷[ @Asheghaneh_halal ]
🦄🌧 🌧 |•مـ♡ـوضوع:توکل💪•| سلام و سلام و سلام😄🌸🍃 حواستون هست مانیستیم یاچے!؟ خب موضوع امروزکه مشخصه چیه منتهامیخوایم یه توکل ازووون درست و حسابیاشویادبگیریم😍👌 بنظرتون شمابشینیدوبگید خدایاتوکل برتوحله؟ نه باباکجای کارید😐 مگه داریم کسی تنبلی کنه یه حرکت نزنه بشینه و بگه خب من توکل کنم خداهواموداره😐 داریم؟نداریم که!⛏😑 خدامیگه آقاشماحرکتوبزن من خودم مشتی طور پشتتم! پشت خالی کردنم نداریم چون محکم ترین تکیه گاهه😍 چرانمیگیم پناه بربنده خدا😐 مگه بنده آدمو مثل خدایاری میده، [نو ایت ایزنت نات]😂 ولی خدا زنده ایه که چے؟ لایموتُ! نمیمیرد...❤️ شماراه رو باعقل و فکرانتخاب کن👌 اونوقت یه وضویه توپ بگیر😄 بشین سره سجاده، سیمتووصل کن بالا بگو خدایا💙 من دارم راهومیرما،شروع کردم لطفا پشتم باش😍🍃 من به خودت میسپارم! اگه به خدامطمعنی کامل بسپارکارت رو خیلیامون میگیم به خدا ولی ته دلمون دلشوره داریم😒 چون هنوز اونقدری نشده که بدونیم اگه همه ی آسمونا و زمین دست به دست هم بدن برانابودیه ما یه هست که نزاره☺️🎈🌧 ازهمین حالاکاراتو بعدتلاشهات به خودش بسپار تابرات قشنگترینارورقم بزنه😍🎈 |💚•وتوکلت علی الله فهوحسبه•💚| ○•💜•○ @asheghaneh_halal 🌧 🦄🌧
#ریحانه ࢪضــاخــانــ🎩 اگــࢪ مےدیـ👀ـد ڪھ.... با ݘــادࢪ ݘھ زیبــایے😇 جھــانــ🌏 پࢪ مےشــد از قانــونــ⚖ ݘــادࢪهاے اجبــاࢪے☝️… #قطعا_تو_فرشته_خدایی🌸☘ [🐝] @asheghaneh_halal۰
هرگز براےختم دعواےفرزندتان هیچکدام از آنها را قربانےنکنید.[☝️] ←تو بزرگترےکوتاه بیا❗️[] ←تو کوچکترےخجالت بکش❗️[😞] با اینکار بین شما و فرزندتان فاصلـــہ مےافتد.[⚠️🍃] نکات تربیتے ریز و کاربردے در👇 •[🎓]• @asheghaneh_halal
😜•| |•😜 شب گذشته در حاليکه ترامپ در حال ارائه گزارش به کابينه درخصوص ديدار جنجالے خود با پوتين در هلسينکے،پایتخت و بزرگترین شهر فنلاند بود، به يکباره برق کاخ سفيد قطع شد!😂 میگن ڪه اونجا مَهد تڪنولوژیه😄 شاید یڪے از اعضاے ڪاخ سفید مثلا سارا سندرز، سخنگوے ڪاخ سفید بوده ڪه مے خواسته از شره، بابا ترامپ خلاص شه😂😁 •|| خندیـ😜ـشـــه نــوشتـــ✍||• حالا اگه این اتفاق توے پاستور ما 😇 همون ڪاخ سفید اونا میوفتاد👇👇 نتانياهو(در حالي که جلوے دوربين انگشتش را درون پريز برق کرده و رقص محلے اسرائیلے مي رود): 😒😄 مردم ايران حکومت شما توانايے تأمين برق ساختمان پاستور را هم ندارد اما برق اسرائیل را ببينيد لامصب چه مے لرزوووووووووونه؟☹️ ترامپ: حکومت ايران عُرضه تأمين برق ساختمان رياست جمهوریش را براي ده دقيقه سخنرانے ندارد بعد به کشورهاے ديگر کمک نظامے مے کند؟😐 دلمون مے خواد تو رو سنن، دارندگے و برازندگے😇😇😇 ملکه انگليس:👑 پیر خفته😂(در حالي که در محل کلنگ زنے👁👁 احداث نيروگاه اتمے جديد انگليس حضور يافته!): حکومت ايران به جاے اين که وقت و هزينه هاے خود را صرف ايجاد برق با انرژي هاي نو کند خرج پروژه هاے نظامے و ساخت نيروگاه اتمے مے کند که دورانش گذشته و ديگر جايش را به نيروگاهاےتجديدپذير داده!😏 زيباکلام(در حالي که قرار نبوده نظرسنجي شود و اظهار نظر کند!): ايران تا هنگامے که مستعمره انگلستان يا آمريکا نباشد همين آش است و همين کاسه همون شوما هستین بسه✍🎤 البته اگر دولت موفق شود مثل سابق قراردادهاےدرخشانے مانند برجام و يا ترکمانچاے ببندد مشکل فعلے و مشکلات ديگر به کلے حل مي شود! / غربزده ی بدبخت😏 روزنامه شرق (در حالے که از جايي خط نگرفته و خودش موفق شده راه حل توليد برق را در اروپا پيدا کند): معطل نکنيد امضاے اتحاديه اروپا تضمين است!🙂 روزنامه اعتماد(در حالي که پيشنهاد خودجوش رفع قطعے ها با توافق با اروپا را مےدهد ) صبح بودن قطعي برق😒 باش تا صبح دولتت بدمد😂 ڪلیڪ نڪنے قطع برق میشے😂👇 •|😜•| @asheghaneh_halal
🌷🍃🌷 🍃🕊 🌷 #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز به نیت: "شهیـد محمودرضا بیضایے" جمع صلوات گذشتھ 🌷۳۴۱۰🌷 ارسال صلوات ها👇 🍃🌸 @yas_ali110 ھـر روز مهمان یڪ شهیـد👇 |🕊| @asheghaneh_halal 🌷 🍃🕊 🌷🍃🌷
#شهید_زنده {حاج آقـا پناهیانـ} علت ڪینه نظام سلطه ازحجاب آن است ڪه افزایش هرزگے موجب ڪاهش مقاومت مےشود. 🔸بےحجاب شدن هنرنیست؛✋ 🔹غیرِ محجبه درعالم زیاداست!😏 🔸این حجاب است ڪه حرف تازه جهان امـروز است!😍🍃 @asheghaneh_halal
🌸🍃 🍃 🌸|اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى 🍃الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ 💓بارالها درود ورحمت فرست برعلى بن موسى الرضا پسنديده پيشواى پارسا و منزه💓 🌸وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ 🍃 وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ 💓و حجت تو بر هر كه روى زمين است و هر كه زير خاك بسيار راستگو و شهيد💓 🌸صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً 🍃مُتَرَادِفَةًكَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ 💓درود و رحمتى فراوان و كامل و با بركت و متصل و پيوست و پياپى و دنبال هم همچون بهترين رحمتى كه بر يكى از اوليائت فرستادى💓 •/🎀\• @asheghaneh_halal 🍃 🌸🍃
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [☹️] پَـس تِــے زمسـتون میــــسهـ؟😢 آآآآپَـــــز سُـــدیم از گَـــ🔥ـلما😫 [😎] به به پس چه خوردنے نازے شدے😍 خوشـــمزه ڪے بـودے تـو😋 [😘] اشڪاتون دونه هاے مرواریده بانو👌 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 •🍼• @Asheghaneh_Halal
♥️📚♥️📚♥️ 📚♥️📚♥️ ♥️📚♥️ 📚♥️ ♥️ 🌸🍃 🌺 °•○●﷽●○•° مشغول تست زدن شدم . طبق برنامه ریزی نوبت جمع بندی مطالب چهار تا پایه اول و دوم و سوم و چهارم بود!!! خسته به اتاق شلختم نگاه کردم که هرگوشه اش یه دسته کتاب روهم تلمبار شده بود . دلم میخواست از خستگی همشونو پاره کنم . دیگه حوصلمم از درس خوندن سر رفته بود ‌ بند بند هر کتاب و از (از و به و در و را) حفظ بودم . دیگه حالم بهم میخورد وقتی چشام به متناش میافتاد. دلم هیجان میخاست . بیخیال افکارم شدم و تست دینیو وا کردم . تایم گرفتم و تو ده دقیقه تونستم ۹ تا سوالو بزنم از اینکه نمیتونستم زمانمو مدیریت کنم حرصم میگرفت .دوباره زمان گرفتمو با دقت بیشتری مشغول شدم. این دفعه تونستم ۱۲ تا تستو تو ۱۰ دقیقه بزنم . خوشحال پریدم رو تختو با اون صدام یه جیغ داغون کشیدم که باعث شد خودم ازشنیدن صدام خجالت بکشم . صدای ماشین بابا رو ک شنیدم‌از اتاق پریدم بیرون . مامان و دیدم که با دست پر وارد خونه شد. باعجله از پله ها پایین رفتمو ازدستش نایلکس خریدو کشیدم بیرون و همه ی خریداشو رومبل واژگون کردم .‌ به لباسایی ک واسه خودش خریده بود اعتنایی نکردم ‌ داشتم دنبال لباسایی که واسه من خریده بود میگشتم که مامان داد زد +علیک سلام خانم . لباسامو چرا ریخت و پاش میکنییی عه عه هه نگرد واس تو چیزی نگرفتم پکر نگاش کردمو _چقد بدیییی توو راحت میگه واست لباس نخریدم . مشغول حرف زدن بودیم که بابا هم با نایلکسای تو دستش اومد تو سلام کردمو از پله ها رفتم بالا که بابا گفت +کجا میری ؟ بیا اینو بپوش ببین سایزت هست یا نه از خوشحالی خیلی تند پریدم سمتش و نایلکس و ازش گرفتم و محتویاتشو ریختم بیرون . یه پیرهنِ بلند بود سریع رفتم تو اتاقمو پوشیدمش. رفتم جلو آینه و مشغول برانداز کردن خودم شدم . پیرهن بلندِ آبی که تا رو مچ پام میرسید و دامن زیرش سه تا چین میخورد . آستین پاکتیشم تا رو ارنجم بود. یقش هم گرد میشد و روش مدل داشت رو سینشم سنگ کاری شده بود . وا این چه لباسیه گرفتن برا من . مگه عروسی میخام برم . به خودم خیره شدم تو آینه که مامان درو باز کرد و اومد تو . پشتش هم بابا اومو عجیب نگاشون کردم. _جریان این چیه ایا؟ مگه عروسیه؟ بابا خندیدو +چقد بهت میاد . مامانم پشتش گف +عروسی که نه حالا . _پس چیه این؟ +حالا بَده یه لباس مجلسی خوب پیدا کردم بعد سالی برات . که واسه یه بار دقیقه نود نباشیم . از حرفاشون سر درنمیاوردم بی توجه بهشون گفتم _برین بیرون میخام لباسو در ارم .‌ از اتاق رفتن و درو بستن . لباسه رو در اوردمو دوباره کنار کمدم گذاشتمش. گوشیمو گرفتم بہ قلمِ🖊 💙و 💚 ☝️ هرشب راس ساعت 22:30 از ڪانال😌👇 ♥️📚| @asheghaneh_halal
♥️📚♥️📚♥️ 📚♥️📚♥️ ♥️📚♥️ 📚♥️ ♥️ 🌸🍃 🌺 °•○●﷽●○•° از رو جزوه های کلاسا عکس انداختم و برا ریحانه فرستادم . اینستاگراممو باز کردم و داشتم دونه دونه پستا رو چک میکردم که چشمم به پست محمد داداش ریحانه افتاد. عکس یه سری بچه بسیجی بود از پشت که تو اتوبوس نشسته بودن . زیرشم نوشته بود:(پیش به سوی دیار عشق و دگر هیچ) با خنده گفتم _دیار عشق؟ دیارم مگه عشق داره شاید منظورش همون بسیج و اینا باشن . پیجشو باز کردم تا همه ی پستاشو ببینم. دونه دونه بازشون میکردم و تند تند میخوندم. همش یا مداحی بود یا لباس بسیجی یا شهید . یه دونه عکسم محض رضای خدا از صورتش نزاشته بود واقعا فازشو درک نمیکردم . تعداد بالای کامنتاش منو کنجکاو کرد تا ببینم چنتا فالوئر داره که دهنم از تعجب وا موند اههههه 23k چه خبرهههه؟؟؟! یاعلیییی این از خودش عکس نزاشته که واسه چی انقدر بازدید کننده داره؟ لابد الکین... خب حق داره الکی خودشو بگیره . از پیچ مذهبیام مگه بازدید میکنن وا. دقیقا چه چیزی براشون جذابه؟ عجبا .آدم شاخ در میاره! تو افکارم غرق بودم و مشغول فضولی تو پیج این و اون که ریحانه پیام داد :مرسی عزیزم دستت درد نکنه یه قلب براش فرستادمو گوشیمو خاموش کردم. که مامان داد زد : +فاطمهههه قرصات و خوردی؟ گوشیو انداختم رو تختو رفتم پایین . قرصمو ازش گرفتمو با یه لیوان اب خوردم . _مرسی مامان . +خواهش میکنم.اخر من نفهمیدم تو این سرمایِ کوفتیو از کی گرفتی . _والا خودمم نمیدونم . اینو گفتم و دوباره از پله ها رفتم بالا که احساس سرگیجه کردم . فوری اومدم تو اتاق و دوباره دراز کشیدم رو تخت ساعت ۱۱ شب بود ۲۰ دیقه هم نشد که خوابم برد _ با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم . به ساعت نگا کردم ۶ و نیم بود و نمازم‌قضا شده بود . از تخت پاشدم رفتم دسشویی وضومو گرفتمو نمازمو خوندم . با عصبانیت رفتم‌پایین که کسیو ندیدم. با تعجب مامان و صدا زدم کسی جواب نداد . رفتم تو اتاقش که دیدم گرفته تخت خوابیده. متوجه شدم که امروز شیفتِ شبِ. بیخیال در اتاقو بستم‌وسایلمو جمع کردم لباسامو پوشیدم و رفتم پایین . با صدای بوق سرویسم کلافه بندای کفشمو بستمو رفتم تو ماشین ‌! ___ به محض رسیدن به کلاس کیفمو انداختم رو صندلی و منتظر شدم که معلم بیاد‌.... بہ قلمِ🖊 💙و 💚 ☝️ هرشب راس ساعت 22:30 از ڪانال😌👇 ♥️📚| @asheghaneh_halal
♥️📚♥️📚♥️ 📚♥️📚♥️ ♥️📚♥️ 📚♥️ ♥️ 🌸🍃 🌺 °•○●﷽●○•° مشغول حرف زدن با بچه ها شدم که ریحانه اومد. _بح بح چه عجب خانوم خانوما تشریف اوردن مدرسه ‌ +هیسسس برات تعریف میکنم. _عجبا بعد اویزون کردن چادرش اومد نشست کنارم +خوبی!؟سرما خوردی؟ _اره . صدام خیلی تغییر کرد؟ +اره _خب چه خبر؟ بابات خوبه؟ +اره خوبن الحمدالله.قرار شد بعد عید واسه عملش بریم تهران. _ایشالله خدا شفا بده ‌ خودت کجا بودی تا الان ؟ +هیچی دیگه . از تهران که برگشتیم اومدم مدرسه خب. یهو با ذوق داد زد +اهااااااا فاطمهههه لبخند زدمو:جانم؟ باز چی شده؟ اومد در گوشمو +واسم خواستگار اومده خندم شدت گرفت _عه بختت بالاخره واشد.حالا چرا با ذوق میگی؟تو که قصد نداری حالا حالاها.....؟ حرفمو قطع کرد . +چرا قصد دارم . با تعجب بهش خیره شدم . _خدایی؟ +اره.اشکالش چیه؟ _خب حرف بزن کیه این شادوماد که اینجور دلتو برده؟ مشغول تعریف کردن بود که معلمم اومد ‌ انقد بی حال بودم که حتی از جام بلند نشدم _بقیشو بعدا تعریف کن +باشه . همونجور بی حال مشغول گوش دادن ب صحبتای معلم بودم که زنگ خورد ریحانه دوباره با همون هیجان مشغول تعریف کردن شد . حرفش و قطع کردم و _ ریحانه حالاجدی میخای ازدواج کنی ؟ تازه اول جوونیته دخترجون. بیخیال بهش بگو دوسال صبر کنه برات خو . حالت حق به جانبی به خودش گرفت +نه من خودم دلم میخواد زود ازدواج کنم که به گناه هم خدایی نکرده نیافتم . به نظرم ازدواج زود خیلی خوبه و باعث میشه فساد جامعه کم شه ‌ . حرفاش برام عجیب و خنده دار بود! همینجور حرف میزد و من بی توجه ب حرفاش فقط سرمو تکون میدادم حرفاش ک تموم شد گفتم _باشه عزیزم ایشالله خوشبخت شی. حالا کی عقد میکنین؟ +اگه خدا بخاد دو هفته دیگه . چشام از حدقه بیرون زد ولی سعی کردم چیزی نگم که دوباره حق به جانب شه . سرمو تکون دادمو رفتم سمت آبخوری تا یه آبی به دست و صورتم بزنم . ___ کل کلاس با فکر به شخصیت ریحانه و داداشش گذشت. چه آدمای عجیبی بودن . با شنیدن صدای زنگ رشته افکارم پاره شد وسایلمو جمع کردمو بعد از خداحافظی با بچه ها،راهیِ منزل شدم بہ قلمِ🖊 💙و 💚 ☝️ هرشب راس ساعت 22:30 از ڪانال😌👇 ♥️📚| @asheghaneh_halal
♥️📚♥️📚♥️ 📚♥️📚♥️ ♥️📚♥️ 📚♥️ ♥️ 🌸🍃 🌺 °•○●﷽●○•° محمد: چند ساعتی بود که رسیدیم . قرار شد امشب و استراحت کنیم فردا بریم منطقه . از بچه های عملیات فقط من و محسن بودیم که وظیفمون هماهنگی بود. بقیه هم از بچه های تفحص بودن. دل تو دل هیچکس نبود . بعدِ اسکان دادن بچه ها تو حسینیه با فرمانده صحبت کردم که ببینیم شامشونو از کجا باید تهیه کنیم. با محسن سوار یه وانت شدیم و تا یه ادرسی رفتیم بعد اینکه شام بچه ها رو گرفتیم برگشتیم حسینیه. شام و بینشون تقسیم کردیم خودمونم یه جا نشستیم و مشغول شدیم که فرمانده دوباره شروع کرد به تذکرات و ... بعد اینکه حرفاش تموم شد شامشو براش بردم. خودمم برگشتم سمت جایی که محسن پتو پهن کرده بود بود . همه ی بدنم درد میکرد . به گوشیم نگاه کردم که دیدم خبری نیست . بیخیال شدم. یه شب بخیر به محسن گفتمو بعد چند دیقه خوابم برد . ______ با کتک محسن از خواب پریدم . بطری آبِ بالا سرمو سمتش پرت کردم . _بی خاصیییتتت با خنده دویید سمت در خروجی +حاجی بچه ها دارن میرن منطقه دیر شد... انگار یه پارچ آب یخ روم خالی کرد خیلی تند از جام پاشدم گوشیمو گذاشتم تو جیبِ شلوارم و دنبالش دوییدم . رفتم تو حیاط که دیدم همه نشستن و دارن صبحانه میخورن . نشستم کنارِ محسن _بالاخره که حالتو میگیرم . خندید و +اگه میتونی بگیر خو . یه قلپ از چاییمو خوردم که دآغیش زبونمو سوزوند. . لیوان چاییمو بردم سمت دست محسن که داشت برای خودش لقمه میگرف. لیوانو برعکس کردم رو دستش که صدا جیغش رفت آسمون . + آقا محمددد خیلی نامردییی خیلییی. همه برگشتن سمتمون و با تعجب نگامون میکردن ‌ که فرمانده گفت +محمد اقا چاه کَن! چاه نَکَن برا مردم!! چاه میکَنَن براتا !!! اینو گفتو قهقهه بچه ها بلند شد . منم باهاشون خندیدم صبحانمون که تموم شد سوار اتوبوس شدیم و رفتیم سمت فکه !!! به دست محسن نگاه کردم که با باند بسته بودتش. _عه عه این بچه سوسول و نگااا میخوای مامانتم صدا کنم ؟ روشو ازم برگردوندو چیزی نگف _خب حالا قهر نکن دیگه مثه دخترا بهش برخورد برگشت سمتمو +لا اله الا الله حیف که .... از حرفش هم من خندم گرفته بود هم خودش . تا خودِ فکه یه مداحی گذاشتم و گوش کردم . یه خورده هم با گوشیم ور رفتم و سندِ جنایتم رو محسن وثبت کردم . بعد یه ساعت و نیم رسیدیم منطقه . پوتینامون و در اوردیم دما تاحدود ۴۰ درجه میرسید ‌ دو رکعت نماز زیارت خوندیم و هر کدوم یه سمتی رفتیم . یه سریا از جلو مشغول پاک سازیِ مین بودن بقیه هم پشت سرشون با احتیاط با خاکا ور میرفتن . یه گوشه نشستم و مشغول تماشای بچه ها شدم که یکی با لهجه مشهدی داد زد.... بہ قلمِ🖊 💙و 💚 ☝️ هرشب راس ساعت 22:30 از ڪانال😌👇 ♥️📚| @asheghaneh_halal
°🌙| #آقامونه |🌙° °| جســــورانـهـ *{😔 /° دلـ رهبـــر شڪستند *{😏 °\ خیـــالـ ڪـــردند *{ /° ڪه در ڪـوفه نشستند *{😶 °\ علے هشتــاد میلیـونـ *{🇮🇷 /° یـــــار دارد *{👥 °\ هـــزارانـ مالــڪ *{😎 /° و عمـــار دارد *{💪 °\ چـه سلمــانـ ها *{😍 /° به دورش در طـوافند *{👌 °\ چـه شمشیــر ها *{⚔ °| به اذنـشـ در غلافنـد *{😊 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍✌️ #نگاره(92)📸 🌹| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [☹️] پَـس تِــے زمسـتون میــــسهـ؟😢 آآآآپَـــــز سُـــدیم از گَـــ🔥ـلما😫 [😎] به
. پستـ ویژهـ ےِ ما(👆👆👆) ڪه براے آن دعــوتـ شدـید🌹 🍃هرشبـ راس ساعتـ 21:15🍃 شپــــخیل✋😍 🎈
|°• 📖 •°| باسلام واحترام☺️✋ همانطور ڪہ مطلع شدید؛ قرار بر این است کہ بہ زودے دوره‌هاے مجازے را باتوڪل بہ خداو توسل بہ معصومین آغاز ڪنیم. ڪہ تمایل بہ ڪسب اطلاعات📑 و یا ثبت نام قطعے دارند به آے دے بنده ڪه در ذیل این پیام قیدشدہ؛ رجوع ڪنند😇👇 🆔: @Asemanemahtab 📝 . . ─═اُدخلوهابِسلامـٍ آمِنیـــنْ☺️👇═─ 🌸🍃••| @Hefz_Majazi
#صبحونه يڪ صبـ🌤ـحِ قشنگـ بـےخبـر مےآيد آن مردِ بزرگـ😍ـ از سـفر مےآيد وقـتـے ڪه همـه منتـظرانش خـ😴ـوابند! با 3⃣1⃣3⃣ نفر مےآيد☺️☝️ #سلام_آقاجانـ💚 #ماراازخوابِ‌غفلت‌برخيزان🙏 #آدینه‌تون_مهدے_پسند💐 🍃🌼| @asheghaneh_halal
#پابوس ~🎈جـان به ݪب آمـد و ~💕جـانـانِ جهـانـ بازنگشتْــٓ✨ ~🍃جـان گرفتنـد ز بےجـانے مـا جانےها🌧 #جمعہ_های_مهدوی ~💚 @asheghaneh_halal
#مجردانه | #قائمانه ﴿☹️﴾با جاے خالےِ تو دلـ،جان مےدهد﴿💓﴾ ﴿🗓﴾هر جمعھ،دلتنگے فراخوان مےدهد....!!﴿💌﴾ ﴿📝﴾ #مریم_رضایے_حامے ﴿😌﴾ #والا ﴾💚﴿ @asheghaneh_halal
دغدغه بسیاری از خانوم ها 👈باخـانـواده شـوهرم چه کنـم..؟ {🍃}وقتی ازدواج💍 کردید خانواده شوهر خانواده دوم شماست؛ پس حواستان باشد به انها احترام بگذارید.😌 {🍃}هفته‌ای یکبار با انها تماس بگیرید و حالشان را بپرسید.☎️ {🍃}مناسبت‌ها را به انها تبریــ😍ک بگویید و روز پدر و مادر برایشان هدیه🎁 بخرید. {🍃}درصورتی که شوهر عاقلـــی دارید و وابستگی بیش از حد به خانواده‌اش ندارد یا اینطور بگویم در صورتی که خانواده‌اش شما را اذیت نمی‌کنند با انها خوب باشید 👌و بگذارید همسرتان راحت با انها رفت و امد 🚶و گپ و گفت کند. {🍃}جدا کردن مرد از خانواده‌اش احتمال خیانت در او ایجاد می‌کند😟؛ پس جلوی رابطه سالم او را با خانواده‌اش نگیرید.🙅♂ |•🍩•| @asheghaneh_halal
#طلبگی طلبگے 😇 ♢رفٺہ سـٺ بخواند📚 "ضربا"و"ضربوا"را ♢هرشـب بنویسـد📝 "کٺبا"و"کٺبوا"را ♢چشـمام👀 ٺو را دیـده و در حـوزه‌ے قلــ♥️ـــبـش ♢ٺڪرار ڪند هے "طلبا"و"طلبـوا"را🙊 #اےجان 😌😍 #همسر_طلبه_من 😍 @asheghaneh_halal
#چفیه غروب‌بود! مـن‌در #شلمچہ ‌بودم‌وشهـ🕊ـدا ! وامان‌ازگریه‌هاےبےامان‌ڪه‌امانم‌رابرید درمیان‌آن‌ #بـوےخون... خوش‌به‌حالت #شهید🍃 به‌کانون‌شهدایی‌مابپیوندید👇 🍃:🌷[ @asheghaneh_halal ]