eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
#ریحانه •🌸• #مروه_شربینی به گناهِ داشتنِ حجاب،مورد توهیـن و تهدید یك جوان نـژادپرست در شهر"سدن"آلمان قرار گرفته بود✋ او بعداز شڪایت✍ و حضور در دادگاه، مورد حمله ی وحشیانه ی👿 متهم قرارگرفت و در برابر چشم👀 قاضی،ڪارمندان،همسر و فرزند خردسالش، به طـرز فجیعی با ۱۸ضربه‌ی چاقو🔪 در حالیڪه باردار بود،به قتل رسید❗️ و به #شهیده‌‌ی_حجاب معروف شد💎 #مروه‌الشربینی_شهیده‌ی_حجاب @ASHEGHANEH_HALAL |•••💫
🌷🍃🌷 🍃🕊 🌷 #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز به نیت: "شهداے گمنام" جمع صلوات گذشتھ🌷 ۳۵۴۹ 🌷 ارسال صلوات ها👇 🍃🌸 @ya_zahraa110 ھـر روز مهمان یڪ شهیـد👇 |🕊| @asheghaneh_halal 🌷 🍃🕊 🌷🍃🌷
😜•| |•😜 روابـط داخلے ڪانال عاشقـانه👇 بعــد از مــاه ها تحقـیق و بــررسے👇 و مطالعــات ڪُتـب مختلـف😜 بــر روے مشڪلات اقتصــادے ایــران🇮🇷 به نتــایج زیـــر دست یافت👇 مهمترین مشڪل ڪشـور👇 اقتـــــصــــاد💪💪 مهمترین شــریڪ اقتصادے ایـــران🇮🇷👇 چیـــــن💪💪 مهمترین توقع مـــردم👇 دولت بگــوید در این شرایط چه مےڪند👊👊 •||خندیــــــــ😜شـــــه نوشتــــ✍||• ایـــن چیزایے ڪه ما😌 کشــــف ڪردیم💪 یه بچــه یڪ ساله ام مےتونه از روے پــول پوشڪش ڪه ☹️ اینــقد روز به روز سیــر صعـــودے داره😐😐 و ڪمڪم مےرسه به قــله💪 ڪشــف ڪنه😉 امــا بــاز مــا یه همتے💪 داریـــم ڪه بفهمــیم مشڪلات چے هستن👌 مسئــــولیــــن همیـــنم ندارن☹️☹️ در ایــــن حـــد همــت ندارن👌 ڪه مــا الــان نه سخنگـــوے 🎤 دولت داریم☹️ نـــه وزیـــر اقتصـــاد💪💪 خداقــــوت دلاوران💪💪 👇 ⛔️ ڪلیڪ نڪنے بـــررسے میشے☹️👇 •|😜|•‌ @asheghaneh_halal
#بکانه مــــ🌙ــــاه مے گوید: ✨حســــــــــین✨ با آه مےگـــــــوید: ✨حســــــــــین✨ آیہ آیہ حضـــرت اللّـہ مےگوید: ✨حســــــــــین✨ •🏴• @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_زنده #خانم_مراقب_باش_چشمت_نزننــ❗️ 🍃•• امـربه معروف کردن خیلے هنــر میخواد ڪه معمولا افراد ندارند ، ببینید حاج حسین یڪتا چطورے خانم خیلے بدحجــاب رو امربه معروف میڪنه... 🎧| #حـاج‌حسـین‌یکتـا💎 (🕊) @asheghaneh_halal
#حسینیه |💔| بابا یڪے من را بھ قصـــد ڪشت میزد هربار گفتم یاعلے بامشت میزد یڪ‌بار گفتم اسم زهــرا مادرت را دیدم کھ نامردے لگد از پشت میزد|😭| #سید‌مهدےبنےهاشمے #یارقیه •🏴• @Asheghaneh_halal •🏴•
•••🍃••• #قرار_عاشقی |👇|چندوقٺیسٺ کھ |😴|حٺے میان خواب |😭|حــرم را ندیدھ‌ام |😕|با من چھ ڪردھ اسٺ |😔|گــــناهان بے شمار ...! #السلام‌علیک‌یاعلےبن‌موسےالرضا #دلتنگ‌مشهدالرضا 🍃| @Asheghaneh_halal |🍃
#همسفرانه °\ گر "ٺُ" گرفتارمـ ڪنـے🍃 °| منـ با گرفتارے خوشمـ😁 °\ داروے 💊دردمـ گر تویـے✌️ °| در اوج بیمارے خوشمـ😆 #گــرفتارتم_منو_دریاب😑 /🎀/ @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😌] مامانمـ میجه دُختَـلے تِه میتـاد اودا و امام حسین دوسسـ💚ـ داسته باشنـ باید مثِـ حَضلَتـِ لُـقیـه از ڪوتولویـے تَمـلـیـنـِ😊 باحِدابـ بودنـ بِـتُـنه👌 #هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇 #ڪپے⛔️🙏 #بازنشر ≈ #صدقه‌جاریه🍃 ─═┅✫✰🌙✰✫┅═─ استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 •🍼• @Asheghaneh_Halal
negash-be-asemon-karimi.mp3
2.73M
•| |• •|نگاش بھ سمت اسمون •|ستارھ هارو مےشمرد.... •|خستھ مےشد بلندمیشد •|زخماے پارومےشمرد💔 🎤 •🏴• @Asheghaneh_halal •🏴•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍂🕯🍂 🕯 #حسینیه 🏴پرسھ بر سالار🏴 ⇦ #مجلس_اول ⇨ •{السلام علیڪ یا اباعبدالله الحسین(ع)}• 🍃تابستانـ س
🍂🕯🍂 🕯 🏴پرسھ بر سالار🏴 ⇦ ⇨ •{السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)‌}• 🍃اما دیگر اللّه‌اڪبرهاے عباس بگوش نمےرسد. از هم آورد طلبے‌ها و رجزخوانےهاے علے‌اڪبر خبرے نیست. علے‌اصغـر از بےشیرے و تشنگے بےتابے نمیڪند. قاسم آرام‌گرفته است. عبدالله چشم و دم فروبسته است. حسین، خسته، داغ‌دیده، تنها و بےیاور مانده است. ▪️ڪودڪان حرم، دیگر طلب آب نمےڪنند. با شنیدن هر خبر مرگے، تاب ‌وتوان خویش را بیشتر از ڪف داده اند. هر یڪ به گوشه‌اے از چادر خزیده و زانوےغم در بغل گرفته‌اند. همچون بید بدنشان مےلرزد، گویا در آن بیابان سوزان، سرما بر آنان مستولے گشته است. ▪️با آن خداحافظے دردناڪ حسین(ع) از همه اهل حرم، امیدے به بازگشت پیر و مرادشان ندارند اضطراب و نگرانے لحظه‌به‌لحظه بیشتر و بیشتر مےشود. آیا حسین(ع) زنده بازخواهد گشت؟ آیا دوباره لطافت و صفاے دست مولایشان را بر سر یتیمے خویش احساس خواهند ڪرد؟ همه اهل حرم، داغ از دست دادن پدر و برادر و فرزند خویش را فراموش ڪرده اند. همه به حسین(ع) مےاندیشند. 🍃زمین و زمان براے سلامتے او، دست به دعا برداشته‌اند. •°●این تا روز یازدهم محرم ادامه دارد با ما همراه باشید●°• نویسنده: ✒️ ▪️ @Asheghaneh_halal ▪️ 🕯 🍂🕯🍂
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
♥️📚 📚 #عشقینه🌸🍃 #ناحلہ🌺 #قسمت_صدوهشتاد_وهفت °•○●﷽●○•° یه روزایی شاد بودم و یه روزایی بدون اینکه بخ
♥️📚 📚 🌸🍃 🌺 °•○●﷽●○•° بعد چند لحظه سکوت گفتم: _چیزی که داری ازم پنهون میکنی چیه؟ +من چیزی پنهون نمیکنم از شما _محمد بگو بهم.خواهش میکنم این یک بار و بگو فقط گفت: +کارای بیرون از خونه با منه،نپرس چیزی ازم. _محمد خواهش کردم یه نفس عمیق کشید و پلک هاش رو روی هم فشرد و گفت : +مهم نیست،خدا کمک میکنه میگذره. منتظر نگاش کردم که گفت : +یخورده مشکل مالی به وجود اومد که خدا درستش میکنه،تو غصه نخور. _چه مشکلی؟ +چندتا قسط عقب مونده دارم... یخورده الان سخت شد برام. _مگه برای خونمون و مخارج عروسی زمین روستای پدرت رو نفروخته بودی؟ +چرا ولی همش که برای من نبود. ما سه تا خواهروبرادریم.تقسیم‌کردیم ریحانه که باهاش خرج عروسی و جهزیه اش و داد.داداش علی هم سهمش رو باید میگرفت،پولی هم که من گرفتم خیلی نبود،بیشترش رو وام گرفتم یخورده هم پس انداز داشتم، خلاصه با اینا تونستم اینجا رو بخرم. _چرا اصرار کردی خونه بخریم ؟میرفتیم یه خونه اجاره میکردیم تا بعد که پولش جور شد بخریم. +نه دیگه این شرط بابات بود.من دلم‌نمیومد تورو تو سختی بیارم.الانم که اتفاقی نیافتاده. این همه مدت خبر نداشتی چون چیز خاصی نبود.دیدی که تا الان‌جور شد و خدا رسوند . سکوت کردم و به انگشتانم زل زده بودم که گفت : +دیگه هیچی رو بهت نمیگم. این‌چه قیافه ایه به خودت گرفتی؟مگه نگفتم نباید نگران شی؟ زندگی همینه دیگه،اگه مشکلی نباشه که بهش زندگی نمیگن اون شب تا صبح ذهنم مشغول بود. تصمیمم و گرفته بودم،با اینکه میدونستم ممکنه محمد خیلی از کارم ناراحت شه _ چند روزی بود که سکه ها و طلاهام رو فروخته بودم ولی میترسیدم سر صبحت رو با محمد باز کنم.میدونستم با ویژگی های اخلاقی که داره از کار من خوشش نمیاد و راضی کردنش خیلی سخته. بلاخره یه روز دل و زدم به دریا و بهش گفتم. تا چند دقیقه فقط نگام کرد و هیچی نگفت. از همون لحظه به بعد دیگه حتی نگام هم نکرد. هرکاری کردم از دلش در بیارم فایده ای نداشت. ناهار و شاممون و کنار هم‌میخوردیم. ازم تشکر میکرد و خودش ظرف ها رو جمع میکرد و میشست.نمیزاشت کار کنم ولی با این حال باهام‌حرف نمیزد و مثل قبل رفتار نمیکرد. تا اینکه یه روز از سرکار اومد وگفت: +بهم ماموریت خورده و احتمالا تا اول محرم نیستم.با مادر و پدرت صحبت کردم و ازشون عذر خواهی کردم که نیستم. چون شما تو این شرایطی نمیتونم خونه تنهات بزارم یا بگم ریحانه وقت کرد بیاد بهت سر بزنه. لباسات رو جمع کن این ده دوازده روز و خونه ی بابات بمون تا من برگردم. از رفتارش کلافه بودم‌و یجورایی از سر لج گفتم : _من خونه ی خودم راحتم. جایی هم نمیرم،به کمک کسی هم نیازندارم،تازه شرایط بدی هم ندارم. شما نمیخواد نگران من باشی برو به کارت برس. نگاه سنگینش رو حس میکردم. بدون‌اینکه نگاش کنم رفتم تو اتاق و روی تخت نشستم. اومد چمدونم رو برداشت و در کمدم رو باز کرد و لباسام روبرداشت.یکی یکی لباس هارو تا می کرد و تو چمدون میگذاشت. بہ قلمِ🖊 💙و 💚 🤓☝️ هرشب از ڪانال😌👇 ♥️📚| @asheghaneh_halal