eitaa logo
❤عاشقانه های حلال❤
15.9هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
13 فایل
باهمین چادروچفیه شده ام همسفرت ای بقربان تویارم،شهادت با هم 💖 💖 عاشقانه هایی برای دلبری ازهمسر،ایده های عاشقانه، عاشقانه های شهدا،پروفایل دونفره و .. 👈استفاده ازمطالب #فقط برای #همسر بدون لینک مجازه نه #کانالها🛇 کانال اول ما↙ @zendegiasheghane_ma
مشاهده در ایتا
دانلود
💛💞💛💞💛💞💛💞💛 یه شب بارونی بود.🌧⛈ فرداش حمید امتحان داشت.📚📝 رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن ظرفها . همین طور که داشتم لباس میشستم دیدم حمید اومده پشت سرم ایستاده. گفتم اینجا چیکار میکنے؟ مگه فردا امتحان ندارے؟ دو زانو کنار حوض نشست و دستهای یخ زدمو از تو تشت بیرون آورد و گفت: ازت خجالت میکشم 😓😌 من نتونستم اون زندگے که در شأن تو باشه براتــ فراهم کنم.😔😢 دختری که تو خونه باباش با ماشین لباسشویی لباس میشسته، حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه ...😓 حرفشو قطع کردم و گفتم : من مجبور نیستم .🙂 با علاقه این کار رو انجام میدم. 😊 همین قدر که درک میکنے. میفهمے. قدر شناس هستے برام کافیه. 😊😇 ✍همسرشہید سیدعبدالحمید قاضی میرسعید ❤️ @asheghanehalal❤️
عشقـــ💙 فقط اونجایـے ڪ زل زد بہ قابــ عڪس و گفٺــ مهمـ نیسٺــ ڪ دلمــ براٺـ تنگ شدهـ💔 همینــ ڪ جاٺــ خوبہ خیالم راحٺہ 🌸 @asheghanehalal 🌸
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 💠امر به معروف  تقوای ایشون برای حقیر درس های زیادی داشت به کرات شاهد بودم با نهی از منکر خاص خودشون جلوی غیبت رو میگرفتند اگر صحبت از فرد غایبی میشد،اگر فرد غایب رو می شناختند،به نحوی سعی میکردند اورا تبرئه کنند مثلا اگر بدی او گفته میشد حاج رضا میگفت:«نه،حالا اینطور ها هم نیست»... اگر میدید بازهم جلسه به غیبت ادامه میدهد،بلند صلوات میفرستاد به طوری که همه ساکت شوند،باز اگر ادامه میدادند ایشون صلوات میفرستاد انقدر صلوات میفرستاد تا گوینده خجالت میکشید و ادامه نمیداد نهی از منکر ایشون هم غیر مستقیم بود که کسی ناراحت نشود،هم موثر واقع میشد. راوے : 🌷 ❤️ @asheghanehalal ❤️
🌹💥🌹💥🌹💥🌹💥🌹💥 روز تـولد امام_علـی_ع بود کـه همراه محـمدرضا و خانواده‌اش به حرم امام_رضـا_ع رفتیم🕌 تا ے_عقـد ما را آن جا جاری کنند.❤️ پس از انجام ، به یڪ دو نفــره رفتیم.💞 اتفاقاً آن روز شهـیدے را تشییع می‌کردند. 😇 روی تابوت پیچیده در پرچم_سـه_رنگ🇮🇷 که بر دست مشایعت‌کنندگان پیش می‌رفت، یک شکلات افتاده بود.🍬 محمدرضا از لا به لای جمعیت خود را به تابوت رساند، شکلات را برداشت و طرف من بازگشت. شـکلات را نصف کرد و به سویم گرفت و گفت : این اولین شیرینی ازدواج‌مـان اسـت😍. طـعم شیـرین_شکلات در دهـانم دوید😋. هنوز که هنوز است، گویی که شیرین‌تر از آن شـکلات را نخورده‌ام! 🌹 ❤️ @asheghanehalal ❤️
سیره_تربیتی_شهدا 📝 راوی: 🔶 شب عقد کلی سنت شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک سجاده پهن کردیم رو به قبله، و یک جلد قرآن هم مقابلش. 🔹 مهریه را هم بر خلاف آن زمان سنگین نگرفتیم؛ اما مراسم‌مان شلوغ بود. همه را دعوت کرده بودیم؛ ♦️ البته نه برای ریخت و پاش، برای اینکه سادگی ازدواج‌مان را ببینند؛ این که می‌شود ساده ازدواج کرد، و خوشبخت بود. ⚜ عروسی‌مان هم از این ساده تر بود. اصلا مراسمی نبود. شب نیمه شعبان، خانواده علی آمدند خانه ما، دورهم شام خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانه‌ی بخت. 📚 قرمز رنگ خون بابا شبتون نورانی یاعلی ════‌‌‌‌༻‌❤༺‌‌‌════           @asheghanehalal
❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹 🌺 شب قبل از اعزام به سوریه یکبار دیگر برای مطمئن شدن از رضایت همسرش، به منزل پدرخانمش رفت تا بار دیگر نظر همسرش را بپرسد:خانمم عزیزم... راضی هستی برم سوریه؟ اگه شما راضی نباشی نمیرم ... اشک در چشمان همسرش سنگینی کرد و گلوله ای اشک به پایین غلتید ...صدایش را صاف کرد و گفت:راضی نباشم نمیری؟ نه دردونه ام... نه عزیزم ...نه نازنینم اما اگه جواب امام زمان رو خودت میتونی بدی...باشه من نمیرم اگه جواب حضرت زینب رو خودت میدی باشه من نمیرم... تمام محبت های کمیل ، عشق ناب دونفره شان، تمام برنامه هایی که برای زندگی مشترک آینده شان در نظر گرفته بودند...خاطرات یک سال دوران عقد ، گروهک سیاه داعش ...همه و همه از جلو چشمانش رد شدند . اشک تمام پهنای صورتش را پوشانده بود... اشک هایش را پاک کرد ، شناسنامه را به کمیل داد و گفت من برای مادرمان هیچ جوابی ندارم من برای امام زمان هیچ جوابی ندارم... لبخندی زد تا پای مَردش برای دفاع از حریم مادر سست نشود و گفت:کمیل جان برو ولی زود برگرد عزیزم...کمیل رفت...وشش روز بعد برگشت...اما این بار سوار برتابوتی با پرچم ایران ... روی دستهای مردم . شهید کمیل قربانی یکی از شهدای مدافع حرم لشکر زرهی ۸ نجف اشرف بود که در سوریه به شهادت رسید.شهید قربانی متولد ۱۳۶۶ بود و هنگام شهادت ۲۸ سال بیشتر نداشت راوی: ايشان فوق‌العاده لطيف بود. چون خيلي مذهبي بود اطرافيان فكر مي‌كردند آدم خشكي است ولي خيلي احساسي و مؤمن بود. به همه در بالاترين حد محبت مي‌كرد. خواهر و برادرش وابستگي شديدي به او داشتند. حتي اگر كسي از لحاظ اعتقادي با كميل مخالف بود در آخر يك علاقه و صميميتي نسبت به او پيدا مي‌كرد. امر به معروف و نهي از منكر را هميشه خيلي قشنگ انجام مي‌داد. وقتي سخت‌ترين كارها را از طرف مقابل مي‌خواست، آنقدر به طرف مقابل محبت مي‌كرد كه سختي اين امر به معروف از دوش طرف مقابل برداشته مي‌شد. خيلي با محبت امر به معروف مي‌كرد . بارها گفته بود دعا كن من به مرگ طبيعي يا در رختخواب نميرم. وقتي اين حرف‌ها را مي‌زد و مي‌گفت براي شهادتم دعا كنيد من درك نمي‌كردم و مي‌گفتم مگر شهادت الان هم اتفاق مي‌افتد. الان فهميده‌ام شهادت به اين نيست جلو گلوله و توپ قرار بگيرد بلكه شهيد قبل از رفتن از اين دنيا به درجه شهادت رسيده است. شما اگر خصلت شهيد را بگيريد به شهدا ملحق مي‌شويد. كميل هم قبل از شهادتش شهيد شده بود. در وجنات و حركاتش خصايص يك شهيد را ديده بودم. تمام كارهايش را با سيره شهدا چك مي‌كرد شادی روح شهید کمیل قربانی صلواتی ختم کنید یادمون نره مدیون خونشون هستیم😔 __⭐️✨⭐️___________ ════‌‌‌‌༻‌❤༺‌‌‌════      @asheghanehalal
💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕 عاشقانه های : حمیدرضا و خواهرش سمیه دوقلو بودند. سمیه و من در فرهنگسرا باهم فعالیتــ میکردیم. یڪ نسبتــ فامیلی دوری هم داشتیم.😌 دورادور حمیدرضا دیده بودم و میشناختم اما فڪرش را نمیکردم روزے به خواستگاری ام بیاید.🙄 مادرم که موضوع خواستگارے حمیدرضا را گفتــ تعجب کردم،اما خوشحال شدم😋 انتظارش را نداشتم که حمیدرضا به خواستگاری ام بیاید. حمیدرضا جانشین فرمانده بسیج مسجد بود😍 پسری با ظاهرے مذهبی و با اعتقاداتی محکم😌 هرچه بیشتر اورا میشناختم بیشتر به تفاهم های اخلاقی بین خودمان پی میبردم. مراسم ازدواجمان در روز میلاد حضرت معصومه (ع) برگزار شد. و بعدها حمیدرضا گفت: شما هدیهء حضرتــ معصومه(ع) به من هستید. من از ایشان خیلی خواستم همسرے به من بدهند و ایشان شما را به من هدیه دادند.❤️ زمانیکه بار اول وارد اتاقش شدم اتاقش پر بود از عکسهای شهدا😍 رابطهء قوے با شهدا داشت و یڪ ارتباط ویژه با ☺️ همسرم شهادتــ را از دستــ دوستان شهیدش گرفت.😇 ════‌‌‌‌༻‌🖤༺‌‌‌════     @asheghanehalal