eitaa logo
عاشقانه هاےِ رنگے 😍🍃
9.2هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
4 فایل
کانال قشنگمون پر هستش از کلیپ و آهنگ های عاشقانه متن های زیبا و عاشقانه😍👇 🌈@asheghanehaye_rangiii❤️ تبلیغات قیمت مناسب پذیرفته میشود آیدی زیر جهت رزرو تبلیغ @mfm6666 پیشنهاد ها و انتقاد های خودتون را با ما در میان بگذارید 😊
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشبختانه چاقویی که خورده بودخیلی عمیق نبود و دکتر گفت احتیاج به عمل نداره فقط بایدبخیه بزنن. مریم یه کم که حالش بهترشد به خانوادش زنگ زد و بهشون اطلاع داد.. کار من دیگه تموم شده بود و میخواستم برم که پرستاریه کاغذبهم داد گفت اینو مریم داده گفته بدمش به شما... کاغذو که بازکردم دیدم یه شماره تماسه که زیرش نوشته هر موقع تونستی بهم زنگ بزن. انقدر عجله داشتم برای برگشتن و نون خریدن که کاغذو گذاشتم جیبم و سریع رفتم سمت خونه. از این اتفاقم به کسی چیزی نگفتم.... تا ظهر با خودم کلنجار رفتم، نمیتونستم یک لحظه ام از فکر مریم بیرون بیام و بلاخره طاقت نیاوردم و بهش زنگ زدم... چندتابوق که خورد خودش جواب داد بابیحالی گفت بفرمایید... سلام کردم گفتم من معینم همون که صبح کمکتون کرده... گفت خوبی اقامعین؟ صبح حالم خیلی خوب نبود ،نتونستم ازتون تشکرکنم، خانوادم خیلی دوست داشتن شمارو ببینن ولی انگار شما عجله داشتید و سریع رفتید. گفتم من کاری نکردم هرکس دیگه ام جای من بود همین کارو میکرد ،خداروشکر حالتون خوبه و به خیرگذشته ولی بهتر شدید حتما بریدشکایت کنید.بااین حرفم مکث کوتاهی کردگفت دوتا معتادبودن که نمیشناسمشون ازکی شکایت کنم؟ این موارد و کسی پیگیری نمیکنه ،اصلا ولش کن راستی شما خونتون نزدیک پارکه؟ گفتم من ساکن تهرانم، امدم خونه ی خالم مهمونی ،امروزم طبق عادت امده بودم پیاده‌روی!
خوشبختانه چاقویی که خورده بودخیلی عمیق نبود و دکتر گفت احتیاج به عمل نداره فقط بایدبخیه بزنن. مریم یه کم که حالش بهترشد به خانوادش زنگ زد و بهشون اطلاع داد.. کار من دیگه تموم شده بود و میخواستم برم که پرستاریه کاغذبهم داد گفت اینو مریم داده گفته بدمش به شما... کاغذو که بازکردم دیدم یه شماره تماسه که زیرش نوشته هر موقع تونستی بهم زنگ بزن. انقدر عجله داشتم برای برگشتن و نون خریدن که کاغذو گذاشتم جیبم و سریع رفتم سمت خونه. از این اتفاقم به کسی چیزی نگفتم.... تا ظهر با خودم کلنجار رفتم، نمیتونستم یک لحظه ام از فکر مریم بیرون بیام و بلاخره طاقت نیاوردم و بهش زنگ زدم... چندتابوق که خورد خودش جواب داد بابیحالی گفت بفرمایید... سلام کردم گفتم من معینم همون که صبح کمکتون کرده... گفت خوبی اقامعین؟ صبح حالم خیلی خوب نبود ،نتونستم ازتون تشکرکنم، خانوادم خیلی دوست داشتن شمارو ببینن ولی انگار شما عجله داشتید و سریع رفتید. گفتم من کاری نکردم هرکس دیگه ام جای من بود همین کارو میکرد ،خداروشکر حالتون خوبه و به خیرگذشته ولی بهتر شدید حتما بریدشکایت کنید.بااین حرفم مکث کوتاهی کردگفت دوتا معتادبودن که نمیشناسمشون ازکی شکایت کنم؟ این موارد و کسی پیگیری نمیکنه ،اصلا ولش کن راستی شما خونتون نزدیک پارکه؟ گفتم من ساکن تهرانم، امدم خونه ی خالم مهمونی ،امروزم طبق عادت امده بودم پیاده‌روی!
❤️🤝 و به نگاهش که با تعجب بهم نگاه میکرد فکر میکردم و خدا خدا میکردم بازم ببینمش یه پسر سفید با موهای مشکی و عینک هم میزد که خیلی بهش میومد اکثرا هم تیپ مشکی میرد و چون خودش سفید بود واقعا بهش میومد ،فردا صبح که میخواستم برم مدرسه درو که باز کردم منتظر همکلاسیم بودم که بیاد سرکوچه و منم برم باهم بریم مدرسه دیدم امیر از سرکوچمون ساعت 7:10دقیقه داره رد میشه و سرش به سمت کوچه ماست بازم دلهره گرفتم اومدم داخل درو بستم بلاخره سمیرا دوستم اومد جلو درمون و گفت بیا بیرون بریم مدرسه چرا نیومدی سرکوچه ،منو می‌کشی تو کوچه دیرمون میشه مدیر خدمتتون میرسه ،من که کلا حواسم جای دیگه بود گفتم ببخشید بریم،با هم راه افتادیم که دیدم امیر پشت سر ما داره میاد ،چند ماهی فقط به همین که تو راه مدرسه پشت سرم میومد و در راه برگشت هم باز به همین منوال عادت کرده بودم دیگه اکثر دوستان میدونستن میگفتن چند ماه داره دنبالت میاد یه روی خوش نشون بده اما من میترسیدم با کسی حرف بزنم یا قرار بزارم ،هر روز با یه تیپ میومد و یه روز با موتور یه روز با ماشین های مختلف خلاصه اون سال محرم پدر من به کربلا رفت و ما برای برگشتش پلاکارد زده بودیم به کوچمون خیلی زیاد بودن پلاکارد ها فکر کنم بالای 20تا بود همه فامیل براش پلاکارد زده بودن ،داشتم میرفتم خونه همسایمون که ازش آبکش بگیرم برای برنج چون پدرم میومد ولیمه کربلا می‌دادیم ،یه دفه دیدم امیر از سر کوچمون رد شد با ماشین منو دید ترمز زد حالا کوچه پر از فامیل و پسراشون منم وسط کوچه دارم میرم سر کوچه امیر هم با ماشین و لبخند سر کوچه ایستاده. ادامه پارت 👇 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣↳⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣↳‎‌‌‌‌⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣↳⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•