eitaa logo
عاشقانه هاےِ رنگے 😍🍃
9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
4 فایل
کانال قشنگمون پر هستش از کلیپ و آهنگ های عاشقانه متن های زیبا و عاشقانه😍👇 🌈@asheghanehaye_rangiii❤️ تبلیغات قیمت مناسب پذیرفته میشود آیدی زیر جهت رزرو تبلیغ @mfm6666 پیشنهاد ها و انتقاد های خودتون را با ما در میان بگذارید 😊
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ « به دیدارِ تو می‌‌آیم، برایم بوسه‌‌ای دَم کن.. » ‌ آدرس کانال قشنگمون 😍👇 😐@asheghanehaye_rangi ❤️
. بیشتر اونایی که مدام گوشیشونو چک میکنن و بی قرارن صد در صد منتظر پیام ینفرن، اون یه نفرِ من تویی.🌙♥️ . آدرس کانال قشنگمون 😍👇 😐@asheghanehaye_rangi ❤️
🤝♥️ قسمت۵۱ .گفت بیا که بعدا کسی به دخترت انگ نزنه ...خدا خیرش بده انگار میشناخته حبیب چه آدم کث.یفه.حبیب سکوت کرد یهو فروکش کرد.  سری تکون دادو با عجله رفت بیرون و درو محکم بست ! نگاهی به شاپور کردم. _:آخه شما چجوری خونمون رو پیدا کردین. .وای اصلا باورم نمیشه ! شاپور برام لبخند زد .._:خب آدم وقتی یه کاری بخواد میتونه انجام بده ..با برادرمم صحبت کردم اجازه بده شما د برید ..چون بسته هارو دادم بهش دستهامو بهم کوبیدم از ذوق و گفتم .._:وای ممنون .._:ولی برای اینکه تو محلتون و بین  قوم و خویشتون حرف و حدیثی براتون پیش نیاد ..قرارشد.من صوری بیام خواستگاریتون ...و به اسم ازدواج با من ..شمارو ببرم پیش مادرم.  زن مهربونیه ..پاهاش خیلی ساله درد میکنه ..هم کاراشو براش انجام بدی هم بشی مونس تنهایش, متعجب به پدرم خیره شدم. ._:آهی کشید و گفت .._:حرف و حدیث که همیشه هست ...حبیب هم حتما میاد برای آبرو ریزی ولی رفتنت به صلاحه ...حداقل تا وقتی که آب ها از آسیاب بیافته .....گیج و منگ داشتم فکر میکردم که حاج ناصر اومد سمت شاپور و زیر گووشش ... 🌈@asheghanehaye_rangi ❤️ ───• · · · ⌞🌻⌝ · · · •───
‌‌ جمله روسی Моё всё یعنی همه چیز من.♥︎ ‌‌ آدرس کانال قشنگمون 😍👇 🌈@asheghanehaye_rangi ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥹LOVE🌿    عاشقانه 🍃بفرس برای عشقت🤗 آدرس کانال قشنگمون 😍👇 🌈@asheghanehaye_rangi ❤️
a нυge нυg endѕ all тнe ѕadneѕѕ :) يِه بغلِ محكَم خاتمه ميده به تمامِ ناراحتیا🩶⛓ آدرس کانال قشنگمون 😍👇 🌈@asheghanehaye_rangi ❤️
🤝♥️ زیرگوشش چیزی گفت که شاپور بهم ریخت. . غرید. _:یعنی چی. .چند ماه چرا باید صبر کرد ؟ حاج ناصر سرشو پایین انداخت و گفت _:پسرم قانون خداست ! گفتم بهتره بدونید..در پناه حق. ..اینو وگفت و رفت. شاپور اومد سمت پدرم .._:این ملا گفت زنی که طلا.ق میگیره سه چهار ماه بعد میتونه اردواج کنه ..اینجوری که تو کوچه و محل. .براتون بد میشه. ..من میخواستم سریع بیام خواستگاری صوری و فکر کنن اردواج کرده رفته. پدرم لبخندکجی زد _:نه پسرم. .این راهش نیست.  همین که دخترمو یه شب تو خونت پناه دادی. .حافظ آبروی من بودی از دست اون مرتیکه پلید نجاتش دادی برای ما کلی ارزش داره حرف مردم همیشه هست.  من نگران بچم هستم تا حرف مردم.  میگن حتما دخترم عیب و ایرادی داشته که سر دوماه طل.اقش دادن.  عب نداره بزار بگن ..خدای ماهم بزرگه', شاپور سرشو متاسف تکون داد ..پدرم محکم دستمو گرفت _:بریم شراره مادرت حتما دلواپس شده. ._:بریم ! با تر.س نگاهی به شاپور کردم. ._:میتونم برم._:آره ..آره. .حتما ..با پدرم راه افتادیم بریم که بابک  دوباره روی تر.اس پیداش شد_:شاپور دیگه زیادی داری ادای منو در میاری ..تمومش کن ..تو مگه کارو زندگی نداری ؟ مگه نگران ننمون نیستی که چسبیدی اینجا .اومدی ازم خبر بگیری ..خب گرفتی دیگه ..برو بسلامت. بعد رو کرد به پدرم ._:دختر شما اینجا میمونه 🌈@asheghanehaye_rangi ❤️ ───• · · · ⌞🌻⌝ · · · •───
‌ عاشقتم فقط عاشق تو برای همیشه :) 💍♥️🍃 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌ آدرس کانال قشنگمون 😍👇 🌈@asheghanehaye_rangi ❤️
‌ تـو بـرام تکی، همونجـور که آسمـون یه دونه مـاه داره♥️🌙 ‌‌ آدرس کانال قشنگمون 😍👇 🌈@asheghanehaye_rangi ❤️
‌ ‏در آغوشِ تُو بودن همان «بهشتِ موعود» است👩‍❤️‍👨💕 ‌ آدرس کانال قشنگمون 😍👇 🌈@asheghanehaye_rangi ❤️
🤝♥️ قسمت۵۲ دست و پام شروع کردن به لرزیدن ..دست بابام تو دستم یخ کرد. شاپور سریع برگشت نگاهی بهم کرد و گفت_:بدویین ...فقط زود بدوین ..دست تو دست پدرم پاتند کردیم سمت بیرون که بابک داد زد ..بگیرینشون  مفت خورا .. آدم های بابک اومدم سمتمون ولی شاپور اجازه نداد و باهاشون گل آویز شد و فقط داد میزد برید.  بلاخره بدون هیچ تعللی از،اون خونه زدیم بیرون ..تا سر کوچه یه بند می دویدیم به حدی که گلوم سوخت ..نفسم برید و وایسادم ...نگاهی به پدرم کردم.  دلم براش سوخت. .رنگ به رو نداشت به وضوح میلرزید.  یه نیسان سبز تامارو دید زد رو ترمز. سریع سوار شدیم و بلاخره ازز اون و.حشتکده دور شدیم و رفتیم خونه, مادرم تو حیاط نشسته بود و منتظرمون بود تا منو دید بلندشد اومد سمتم .صورتش پر جای چنگ بود.  بغلم کرد. .هردومون زدیم زیر گریه. تو آغوشش بودم که گفتم_:حبیب زن داشته. .شیدا.  زن حبیبه مامان ..باورت میشه ؟ یهو گریه مادرم بند اومد. .سراسیمه سرمو از رو شونش بلند کردم و خیره شدم بهش ...حس کردم نفس 🌈@asheghanehaye_rangi ❤️ ───• · · · ⌞🌻⌝ · · · •───
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥹LOVE🌿    عاشقانه 🍃بفرس برای عشقت🤗 آدرس کانال قشنگمون 😍👇 🌈@asheghanehaye_rangi ❤️