eitaa logo
عاشقان حسین🖤دوستداران حسن💚
142 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
73 فایل
اَعوذباللّٰه از تعَلقاتِ دُنیا،که ما را” دیر “به حُسین ع رِساند💚 خواستیم در این دنیایےکه از هر طرف جاذبه اےما را جذب می کند،کمے به خود بیاییم،و یاد خدا را در وجود خود تقویت کنیم https://eitaa.com/joinchat/3981049917C2c61c87e69
مشاهده در ایتا
دانلود
خدای دوست داشتنی من♥️ میدانی‌... مدت هاست که دقیقه های روزگار با من سر لجاجت برداشته‌اند و مرا کلافه کرده اند... اجازه نمی‌دهند روشنی آفتابت را خوب ببینم... دست بر چشمانم گذاشته‌اند تا نعمت هایی که به من دادی را نبینم و شرمنده مهربانیت شوم... اصلا با طوفان دست به یکی کرده اند که مرا دچار خودشان کنند!!! اما.... اما من با تمام وجودم سعی میکنم تا لحظه‌ای از تو غافل نشوم چون میدانم برای تمام دقایقم "حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ" کافیست♥️ سوره آل‌عمران- ایه ۱۷۳ @shidegomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷شناسنامه 🔸امام یازدهم 🔸 نام :حسن 🔸لقب:عسکری 🔸کنیه :ابومحمد 🔸پدر:امام هادی علیه السلام 🔸مادر:حدیثه خاتون 🔸زادروز:۸ ربیع الثانی یا ۲۴ ربیع الاول سال ۲۳۲ هجری. 🔸زادگاه:مدینه 🔸 مدت امامت:۶ سال 🔸مدت عمر:۲۸ سال 🔸تاریخ شهادت:۸ ربیع آلاول سال ۲۶۰ هجری. 🔸علت شهادت:مسمومیت توسط زهر 🔸قاتل:معتمد عباسی لعنت الله علیه 🔸مدفن:سامرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تحصیل رفاقت ما با اين پسر در حد سلام و عليك بود. تا اينكه يك شب مراسم يادواره ی شهدا در مسجد برگزار شد. اين اولين يادواره ی شهدا بعد از پايان دوران دفاع مقدس بود. در پايان مراسم ديدم همان پسرك فلافل فروش انتهای مسجد نشسته! به سيد علی اشاره كردم و گفتم: رفيقت اومده مسجد. سيد علی تا او را ديد بلند شد و با گرمی از او استقبال كرد. بعد او را در جمع بچه های بسيج وارد كرد و گفت: ايشان دوست صمیمی بنده است كه حاصل زحماتش را بارها نوش جان كرده ايد! خلاصه كلی گفتيم و خنديديم. بعد سيد علی گفت: چی شد اينطرفا اومدی؟! او هم با صداقتی كه داشت گفت: داشتم از جلوی مسجد رد ميشدم كه ديدم مراسم داريد. گفتم بيام ببينم چه خبره كه شما رو ديدم. سيد علی خنديد و گفت: پس شهدا تو رو دعوت كردن. بعد با هم شروع كرديم به جمع آوری وسايل مراسم. يك كلاه آهنی مربوط به دوران جنگ بود كه اين دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه ميكرد. سيد علی گفت: اگه دوست داری، بگذار روی سرت. او هم كلاه رو گذاشت روی سرش و گفت: به من می ياد؟ سيد علی هم لبخندی زد و به شوخی گفت: ديگه تموم شد، شهدا برای هميشه سرت كلاه گذاشتند! همه خنديديم. اما واقعيت همانی بود كه سيد گفت. اين پسر را گويی شهدا در همان مراسم انتخاب كردند. پسرك فلافل فروش همان هادی ذوالفقاری بود كه سيد علی مصطفوی او را جذب مسجد كرد و بعدها اسوه و الگوی بچه های مسجدی شد. @shidegomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جوادين (ع) پیمان عزیز: توی خيابان شهيد عجب گل پشت مسجد مغازه ی فلافل فروشی داشتم. ما اصالتاً ایرانی هستيم اما پدر و مادرم متولد شهركاظمين ميباشند. برای همين نام مقدس جوادين را كه به دو امام شهر كاظمين گفته ميشود، برای مغازه انتخاب كردم. هميشه در زندگی سعی ميكنم با مشتريانم خوب برخورد كنم. با آنها صحبت كرده و حال و احوال ميكنم. سال 1383 بود كه يك بچه مدرسهاي، مرتب به مغازه ی من مي آمد و فلافل ميخورد. ُ اين پسر نامش هادی و عاشق سس فرانسوی بود. نوجوان خنده رو و شاد و پرانرژی نشان ميداد. من هم هر روز با او مثل ديگران سلام و عليك ميكردم. يك روز به من گفت: آقا پيمان، من ميتونم بيام پيش شما كار كنم و فلافل ساختن را ياد بگيرم. گفتم: مغازه متعلق به شماست، بيا. از فردا هر روز به مغازه مي آمد. خيلی سريع كار را ياد گرفت و استادكار شد. چون داخل مغازه ی من همه جور آدمی رفت و آمد داشتند، من چند بار او را امتحان كردم، دست و دلش خيلی پاك بود. ... @shidegomnam
°|بســمـ اللهـ الــرحمــنـ الــرحیــمـ|°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
03_An_sooy_marg_aminikhaah.ir.mp3
10.81M
💔 🔈 شرح و بررسی کتاب 🔇 جلسه سوم حس بویایی، شنوایی و بینایی ام بهتر از قبل کار میکرد 👌 @shidegomnam
رفقا نمازتون سرد نشه ☺️🌹
التماس دعای فرج 📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا