🔷شناسنامه #امام_حسن_عسکری
🔸امام یازدهم
🔸 نام :حسن
🔸لقب:عسکری
🔸کنیه :ابومحمد
🔸پدر:امام هادی علیه السلام
🔸مادر:حدیثه خاتون
🔸زادروز:۸ ربیع الثانی یا ۲۴ ربیع الاول سال ۲۳۲ هجری.
🔸زادگاه:مدینه
🔸 مدت امامت:۶ سال
🔸مدت عمر:۲۸ سال
🔸تاریخ شهادت:۸ ربیع آلاول سال ۲۶۰ هجری.
🔸علت شهادت:مسمومیت توسط زهر
🔸قاتل:معتمد عباسی لعنت الله علیه
🔸مدفن:سامرا
#صلوات
#پارت_دهم
تحصیل
رفاقت ما با اين پسر در حد سلام و عليك بود. تا اينكه يك شب مراسم
يادواره ی شهدا در مسجد برگزار شد. اين اولين يادواره ی شهدا بعد از پايان
دوران دفاع مقدس بود.
در پايان مراسم ديدم همان پسرك فلافل فروش انتهای مسجد نشسته! به
سيد علی اشاره كردم و گفتم: رفيقت اومده مسجد.
سيد علی تا او را ديد بلند شد و با گرمی از او استقبال كرد. بعد او را در
جمع بچه های بسيج وارد كرد و گفت: ايشان دوست صمیمی بنده است كه
حاصل زحماتش را بارها نوش جان كرده ايد!
خلاصه كلی گفتيم و خنديديم. بعد سيد علی گفت: چی شد اينطرفا
اومدی؟!
او هم با صداقتی كه داشت گفت: داشتم از جلوی مسجد رد ميشدم كه
ديدم مراسم داريد. گفتم بيام ببينم چه خبره كه شما رو ديدم.
سيد علی خنديد و گفت: پس شهدا تو رو دعوت كردن.
بعد با هم شروع كرديم به جمع آوری وسايل مراسم. يك كلاه آهنی
مربوط به دوران جنگ بود كه اين دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه
ميكرد. سيد علی گفت: اگه دوست داری، بگذار روی سرت.
او هم كلاه رو گذاشت روی سرش و گفت: به من می ياد؟
سيد علی هم لبخندی زد و به شوخی گفت: ديگه تموم شد، شهدا برای
هميشه سرت كلاه گذاشتند!
همه خنديديم. اما واقعيت همانی بود كه سيد گفت. اين پسر را گويی شهدا
در همان مراسم انتخاب كردند.
پسرك فلافل فروش همان هادی ذوالفقاری بود كه سيد علی مصطفوی او
را جذب مسجد كرد و بعدها اسوه و الگوی بچه های مسجدی شد.
#کپی_حرام
@shidegomnam
#پارت_یازدهم
جوادين (ع)
پیمان عزیز:
توی خيابان شهيد عجب گل پشت مسجد مغازه ی فلافل فروشی داشتم. ما
اصالتاً ایرانی هستيم اما پدر و مادرم متولد شهركاظمين ميباشند. برای همين
نام مقدس جوادين را كه به دو امام شهر كاظمين گفته ميشود، برای
مغازه انتخاب كردم.
هميشه در زندگی سعی ميكنم با مشتريانم خوب برخورد كنم. با آنها
صحبت كرده و حال و احوال ميكنم.
سال 1383 بود كه يك بچه مدرسهاي، مرتب به مغازه ی من مي آمد و
فلافل ميخورد.
ُ اين پسر نامش هادی و عاشق سس فرانسوی بود. نوجوان خنده رو و شاد و
پرانرژی نشان ميداد.
من هم هر روز با او مثل ديگران سلام و عليك ميكردم.
يك روز به من گفت: آقا پيمان، من ميتونم بيام پيش شما كار كنم و
فلافل ساختن را ياد بگيرم. گفتم: مغازه متعلق به شماست، بيا.
از فردا هر روز به مغازه مي آمد. خيلی سريع كار را ياد گرفت و استادكار
شد.
چون داخل مغازه ی من همه جور آدمی رفت و آمد داشتند، من چند بار او
را امتحان كردم، دست و دلش خيلی پاك بود.
#ادامه_دارد...
#کپی_حرام
@shidegomnam
💔
#تلنگرانه
جلوی گناه و
هر وقت بگیری
دیر نیست!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@shidegomnam
03_An_sooy_marg_aminikhaah.ir.mp3
10.81M
💔
🔈 شرح و بررسی کتاب #آنسوی_مرگ
🔇 جلسه سوم
حس بویایی، شنوایی و بینایی ام بهتر از قبل کار میکرد
#پیشنهاددانلود👌
@shidegomnam
|•
🍁|•
|•
🍁|•
|•
باهـــــرگناه فاصله مےگیرم از شمــا
ڪم ڪم،وجبـ وجبـ، دوسه فرسنگ مےشود❗️:(....😔
🌱 اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
صلـواتبراےسلامتےآقافراموشنشه🍃🌸
@shidegomnam
🔴 #ارتباط_با_نامحرم 👫❌
📛تویی که دست ناموس مردم و میگیری، چطور انتظار داری مردم دست ناموستو نگیرن…
هرکه باشد نظرش در پیِ ناموس کسی،
پیِ ناموس وی افتد نظر بالهوسی❌
@shidegomnam
سید رضا نریمانی_21 اذر 98-شور- رفیقِ روزهای تنهاییم یه شهیدهِ گمنامِ-1576749294.mp3
17.73M
#درخواستشما
مداحی آقا سید معطر به نام آقا امید🌺
@shidegomnam