eitaa logo
[تࢪنـم عِشق(:♡︎]
155 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
119 ویدیو
7 فایل
. . ♡︎ . . •در رهـ مــنزل لیلے کہ • خطرهاسٺ در آݩ •شـــــرط اول قـدݦ آݩ اسٺ کہ •مجــنوݩ باشے... 🌙 [ڪپی فقط با ذڪر صلوات براے آقاامـام زمان"عج" مجــاز]°
مشاهده در ایتا
دانلود
یادم هست علے آبگوشت نمیخورد. یکبار که از مدرسه🎒 آمد،من در حیاط بودم.دیگ آبگوشت🍵 را گذاشته بودم روی چراغ و داشتم لباس میشستم. آمد گفت:"عزیز،گرسنه ام،ناهار چی داریم؟" گفتم:"آبگوشت علی جون.کار داشتم،وقت نداشتم چیز دیگه ای درست کنم." چیزی نگفت! میدانستم بچه ام آبگوشت دوست ندارد😞 . سرش را پایین انداخت و رفت توی آشپزخانه. دیدم کتری را پر کرد،گذاشت روی چراغ. چای☕️ دم کرد. بعدش هم نان وچای شیرین خورد،رفت گرفت خوابید. اصلا ســـر ِسوزنی انتظار نداشت. بداخلاقی هم نکرد که بخواهد نق بزند ،اصلا.😊 @asheghi1357
🍀نماز جماعت شب عروسے مان درآن گیر ودار پذیرایـے از مهمانها،به من گفت: " بیا ..." گفتم:"نه،الان درست نیست،آخه مردم چی میگن." گفت:"چی میخوان بگن؟" گفتم:"میخندن به ما." گفت:"به این چیزا اصلا اهمیت نده." اذان که گفته شد، بلند شد نماز بخواند.دید همه نشسته اند وکسےاز جا بلند نمیشود. ازهمه مهمانها خواست که آماده شوند براے . همه هاج و واج به هم نگاه میکردند. نماز جماعت در مجلس عروسے؟! عجیب بود. سابقه نداشت.کم کم همه آماده شدند. گفتند:"به شرطے که خود داماد امام جماعت بشه." با اصرار همه، را به امامت خود سید مسعود خواندیم. نمازے که هیچ وقت از حافظه مان پاک نمیشود. راوے: همسر @asheghi1357
☘احتــــرام: وقتــے کار اشتباهــے انجام میداد ،مادر از دستش عصبانے میشد و با تندے با او برخورد میکرد.حسین سرش را پایین مے انداخت و به حرف هاے مادر گوش مے کرد. دلم برایش میسوخت و میگفتم:"یک چیزے بگو و از خودت دفاع کن." میگفت:"نباید به و مون بــــےاحترامے کنیم.اگه اشتباهــی هم کردیم باید به اون پــے ببریم تا دوباره تکـــرارش نکنیم.👌🏻 راوے: خواهر ِ @asheghi1357
پیت ِنفت: پیت نفت در دستش بود . گفتم:"مادر جون! کجا با پـــیت نفت؟!" گفت:"مے برمش بــــــراے هـــمــــســـایـــہ کوچہ بالایــــے." گفتم:"سرمـــاے زمـــســــتون داره میــــرســــــہ ،اون وقت چهارتا قطره نفت رو هم دارے بذل وبخـــــشـــــش میکنــے؟" گفت:"مادر جون! اون یه پیـــرزن تـــنهــــاســـت." راوے:مادر ِ @asheghi1357
کمک به همسایه: دیدم مقدارے از پولهایش را کنار مے گذارد. پرسیدم:"مجید! این پولها را براےچے مے خواے؟" حرف را عوض کرد. فهمیدم نمے خواهد کسے متوجه کارش شود ولے من دست بردار نبودم. خوب که تحقیق کردم فهمیدم هر ماه مقدارے از پولش را به یکے از همسایگان فقیرمان مے دهد. راوے: مادر ِ سمنانے @asheghi1357