ابن زیاد برای شکار مسلم بن عقیل(ع) و آرام کردن اوضاع کوفه به این شهر آمده بود ، تا مسلم بن عقیل(ع) را به چنگ بیاورد ، هر روز اوضاع کوفه آشفته تر می شد ، بنابر این تصمیم گرفت برای پیدا کردن مخفی گاه مسلم بن عقیل(ع) از غلامش معقل که از اهالی شام بود استفاده نماید ، او را احضار کرد و به او سه هزار درهم داد و به او گفت : مسلم و یارانش را پیدا کن و این سه هزار درهم را به آنها بده و بگو با این پول با دشمنانتان بجنگید و خود را یکی از آنها نشان بده تا به تو اعتماد کنند تا از اسرار شان آگاه شوی و برای این کار صبح و شب با آنان رفت و آمد کن ، معقل پول را برداشت و به مسجد جامع کوفه وارد شد ، در آنجا چشمش به پیر مردی افتاد که بسیار نماز می خواند ، و از مردم نیز شنید که او برای امام حسین(ع) بیعت می گیرد ، نزد او آمد و منتظر ماند تا از نماز فارغ شد، و به او گفت : جانم فدایت ! من مردی شامی هستم ، هم پیمان قبیله ذو کلاع ، خداوند نعمت دوستی خاندان رسول خدا رابه من عنایت کرده است ، سه هزار درهم به همراه دارم و دوست دارم آن را به مردی از این خانواده برسانم ، با خبر شدم که آن مرد وارد این شهر شده و برای حسین بن علی (ع) بیعت می گیرد ، آیا می توانی مرا نزد او ببری تا این پول ها را به او بدهم تا برای کارهایش از آن استفاده نماید ، پیر مرد از معقل سوال کرد : در مسجد چطور به سراغ من آمده ای ؟ معقل در جواب گفت : از چهره ات نشان خوبی دیدم پس امید داشتم که جزء کسانی باشی که از دوست داران خاندان رسول خدا (ص) هستند ؛ پیرمرد گفت : من مسلم بن عوسجه نام دارم و از ملاقات با تو هم خوشحالم و هم ناراحت ، خوشحالم که به آنچه می خواهی می رسی و امید دارم که خداوند به وسیله تو خاندان رسول خدا (ص) را یاری رساند واندوهناکم که هنوز کارها محکم واستوار نشده است و تو مرا شناختی و من از شیعیان اهل بیت هستم و از ابن زیاد هراس دارم ، مسلم بن عوسجه برای اینکه از این مرد شامی خیالش آسوده باشد از او پیمان و قسم های سختی گرفت تا امور را پنهان نماید ، سپس به او گفت : امروز از نزد من برو تا در این باره بیندیشم و فردا به منزل من بیا ، معقل چند روز به خانه مسلم بن عوسجه رفت و آمد می کرد تا اینکه مسلم بن عوسجه به او اعتماد نمود اما با مرگ شریک بن اعور باز ملاقات میان معقل و مسلم بن عقیل به تاخیر افتاد ، معقل روزی به سراغ مسلم بن عوسجه امد و به او گفت : تو به من وعده دادی که مرا نزد مسلم بن عقیل ببری تا پول ها را به او بدهم ، پس چرا تصمیمت عوض شد ؟مسلم بن عوسجه درجواب گفت : گرفتار مرگ شریک بن عبدالله که از خوبان شیعه و دوست دار اهل بیت (ع) است ، شدیم ، معقل گفت : آیا مسلم بن عقیل در خانه هانی بن عروه سکونت دارد ؟ مسلم بن عوسجه گفت : آری معقل گفت: برخیز و مرا نزد او ببر تا مال را به او بدهم ، مسلم بن عوسجه ، معقل را نزد مسلم بن عقیل برد و از او بیعت گرفت و اموال را به ابوثمامه صاعدی داد که مسئول جمع آوری اموال و خرید سلاح بود ، معقل چند روز نزد مسلم بن عقیل رفت و آمد می کرد و پیش از همه به خانه هانی می رفت و بعد از همه از آن جا خارج می شد و اخبار را می شنید و آخر شب آنها را برای ابن زیاد باز گو می کرد.
تاریخ طبری ج۵ص۳۶۲
الارشاد ج۲ص۴۵
انساب الاشراف ج۲ص۳۳۶
مروج الذهب ج۳ص۶۷
تهذیب التهذیب ج۱ص۵۹۱
الاصابه ج۲ص۷۰
اخبارالطوال ص۲۳۵
https://eitaa.com/Ashuraresearch
اختلاف منابع در گزارش ۱۱:
-خوارزمی نقل کرده است که : ابن زیاد به معقل گفت : این سه هزار درهم را بگیر و در کوفه در جستجوی مسلم بن عقیل باش ، وقتی محل او را شناسایی کردی نزد او برو و به او بگو که شیعه و از طرفداران او هستی و درهم ها را به او بده وبگو : این پول را صرف نبرد با دشمنانتان کنید وقتی پول را به وی دادی به تو اطمینان و اعتماد پیدا می کند و چیزی را از تو پنهان نخواهد کرد. ( مقتل خوارزمی ج۱ص۲۰۱)
-ابن اعثم آورده است که : مسلم بن عقیل بعد از گرفتن بیعت با معقل از خانه هانی به جای دیگری نقل مکان کرد اما معقل باسختی از مکان مسلم آگاهی پیدا کرد.( الفتوح ج۵ص۴۱)
-دینوری نقل می کند : معقل به راه افتاد تا به مسجدجامع رسید و نمی دانست چگونه مسئله را دنبال کند ، چشمش به مردی افتاد که در گوشه ای از مسجد بسیار نماز می خواند، پیش خود گفت : شیعیان بسیار نماز می خوانند و گمان می کنم که این مرد ، یکی از شیعیان باشد.( اخبارالطوال ص۲۳۵)
-ابن کثیر نام غلام ابن زیاد را (ابی رهم ) ذکر کرده که خود را قاصدی از سرزمین حمص معرفی کرده است. ( البدایه و النهایه ج۵ص۴۶۴)
https://eitaa.com/Ashuraresearch
💠کانال تخصصی عاشورا پژوهی💠
🔍 واکاوی وقایع صدر اسلام
🔍بررسی و هدف شناسی وقایع عاشورا
🔖بستر شناسی و نو تحلیل های پژوهشی از منابع دست اول تاریخی
🔖بازخوانی آموزه های نهضت عاشورا
🔖نقد و نو تحلیل هایی از نظریه های پیشین تاریخ نگاران در سیر مقاتل
🔖پژوهش پیرامون نقش نهضت عاشورا در تداوم و اثر بخشی حیات معاصرین
🔖نظریه پردازی در اختلافات تاریخی مقاتل
🔖 جستار در اندیشه ها در باب عزاداری و شعائر در بازه های تاریخی
اگر علاقه مند به مباحث تخصصی تاریخ پژوهی عاشورا هستید به جمع ما بپیوندید👇
🆔 https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسحاق بن راهویه نقل می کند:
ام سلمه آخرین نفر از همسران رسول خدا (ص) بود که در گذشت . او تا زمان کشته شدن حسین (ع) شهید زیست و از فرط اندوه برای شهادت حسین از سخن گفتن بازماند و بیهوش شد و بسیار اندوهگین گردید و پس از آن طولی نکشید که به سوی خداوند منتقل شد.
مسند اسحاق بن راهویه ج۴ص۱۶/ سیر اعلام النبلا ج۲ص۲۰۲
https://eitaa.com/Ashuraresearch
ابونعیم به اسناد خود می آورد:
وقتی خبر کشته شدن حسین به ام سلمه رسید در مسجد رسول خدا (ص) خیمه ای برپا کرد و در آن نشست و لباس سیاه پوشید .
شرح اخبار ج۳ص۱۷۱حدیث ۱۱۱۹
https://eitaa.com/Ashuraresearch
تحلیل اول گزارش ۱۱: معقل چرا به مسجد آمد ؟
خلفا به تبعیت از رسول خدا (ص)که اقامت گاه خود را در شهر مدینه کنار مسجد قرار می دادند ، دارالاماره ها را کنار مساجد می ساختند ، دارالاماره کوفه نیز از این قاعده مستثنی نبود و بنا برگفته ماسینیون تردیدی نیست که قصر درجنوب مسجد با اندکی انحراف به سوی مشرق قرار داشته است که گزارش های محلی نیز این سخن را تایید می کند( جغرافیایی تاریخی کوفه ص۳۶) از دیگر سو در قرون اولیه اسلام، مسجد محوریت مهمی در امور اجتماعی در میان مسلمانان بر عهده داشته است و مسجد جامع کوفه نیز وسط شهر کوفه قرار داشت و بنابر نقل یعقوبی ، خانه های کوفه بر گرد مسجد ساخته شده بود( البلدان ص۷۳)بنابر این مسجد مسجد جامع به محلات شهر کوفه راه داشته و نقش محوریتی در این شهر ایفا می کرده است ، نزدیکی این مسجد به دارالاماره و راه داشتن آن به اماکن دیگر شهر ، احتمالا این گمان را در معقل تقویت کرد که اگر حرکتی بخواهد در شهر به وقوع بیانجامد باید از این مکان آغاز شود ، در نتیجه خود را در آغاز ماموریت به مسجد جامع رسانید.
https://eitaa.com/Ashuraresearch
تحلیل دوم در گزارش ۱۱: چرا به معقل اطمینان پیدا کردند ؟
برخی از محققان بر این عقیده اند که دلیل مشخصی برای اعتماد به معقل وجود نداشت ، چرا که اولا : او از اهل شام بود و اهل این سرزمین نیز به بغض و کراهت داشتن به اهل بیت(ع) معروف می باشند، ثانیا : هنگامی که پول هارا به مسلم بن عوسجه تسلیم نمود ، معقل شروع به گریه کردن نمود یا خودش را به گریه زد ، آیا در چنین حالتی نباید در راستگویی مدعایش شک می شد ؟ ثالثا : بعد از آنکه با مسلم ملاقات کرد ، اولین فردی که برآنها داخل می شد و آخرین فردی بود که از نزد آنها خارج می گردید، آیا این چنین رفتاری شک بر انگیز نیست ؟ بنابر این بهتر بود که آنها از معقل دوری می گزیدند اما معقل نیز در جاسوسی بسیار ماهر و زرنگ بود و نقش خود را به درستی ایفا کرد.( الصحیح من سیره الامام الحسین (ع) ج۱۱ص۸۱)
اشکال :
اولا : اعرابی که در سرزمین شامات زندگی می کردند ب ه دلیل مجاورت و همسایگی که با رو میان داشتند و قبل از فتح آن در زمان خلافت عمر بن خطاب ، تحت سلطه امپراطوری روم شرقی بود ، عمدتا به کیش مسیحیت در آمده بودند و تا حدود زیادی آداب و رسوم عربی خود را فراموش کردند و حتی زبان عربی با زبان سریانی آمیخته گردید و این آمیختگی تا به آن حد رسید که سپاه روم ترکیب ی از سربازان رومی و افرادی از قبائل عربی شام بود ، بنابر این در آغاز مردم شام بر دین مسحیت بودند ، اما بعد از پذیرش اسلام و حاکمیت یزید بن ابی سفیان و سپس معاویه بن ابی سفیان براین شهرها ، نتیجه ی جز بسط قرائت اسلام اموی در میان مردم این سرزمین ها نداشته است ، هر چه بود در وهله اول حضور معقل آن هم از شام نزد مسلم بن عوسجه شک بر انگیز بود ، اما چرا خود معقل ، نام شام را به میان آورد ؟ او که در صدد جاسوسی بود به راحتی می توانست نام مکان دیگری که گرایشات شیعی دارند را به مسلم بن عوسجه بگوید ، شاید به این دلیل نام شهر ی از شام را آورد تا مسلم بن عو سجه نتواند پیرامون آن تحقیق کند و از افراد هم قبیله ای او درباره شخصیتش سوال نماید، اما صرف اهالی شام بودن نیز دلیلی بر این نبوده که مسلم بن عوسجه بخواهد در او تردید نموده و از کمک های او ممانعت نماید ، بلکه عقلا این احتمال وجود داشته است که افرادی از اهالی شام گرایشات شیعی داشته باشند ، هر چند غالب آنها با بنی امیه بودند ، بنابر این می بینیم که مسلم بن عوسجه در آغاز امر با مانع تراشی های فراوان و گرفتن قسم های زیاد سعی نمود تا از طرف م عقل آسوده خاطر گردد.
ثانیا : گریه معقل در هنگام دادن پول به مسلم بن عوسجه همانگونه که می توانست محملی برای شک و ریا باشد ، می توانست نشانه ی دلدادگی و شیدایی او نسبت به اهل بیت (ع) نیز باشد ، بنابر این نمی توان با این رفتار به افراد سوء ظن پیدا نمود یا آنها را به حاشیه برد.
ثالثا : این گونه رفتارها ، برای انسان هایی که هزار سال پس از وقوع واقعه در حال تحلیل این رخداد مهم هستند، امری مشکوک و ریا کارانه است اما در شرایط پیچیده و خفقان آن زمان و احتیاط هایی که از سوی مسلم بن عوسجه انجام می گردید ، درست و منطقی بوده است ، بنابراین نمی توانیم وقایع آن زمان را با اندیشه های امروزی تحلیل کنیم و بستر زمانی وقوع رویدادها را نادیده بگیریم.
رابعا : ورود و خروج معقل از نزد مسلم بن عقیل بعد از پیمان ها و امتحاناتی است که توسط مسلم بن عوسجه از معقل گرفته شده بود تا میزان وفاداری معقل را بسنجد ، با این حال و بعد از گرفتن این گونه پیمان ها، دیگر شک و تردید داشتن هم خلاف شیوه مسلمانی بوده و هم اینکه بررسی و واکاوی آن عقلا امکان نداشته است .
https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قال رسول الله (صلّیاللهعلیهوآله): حُسَيْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً
رسول خدا (ص) فرمودند:
حسین از من است و من از حسین هستم. خدا دوست دارد كسی را كه حسین را دوست بدارد.
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۱۲۷
https://eitaa.com/Ashuraresearch
تاریخچه حرم در قرن ششم هجری:
از نیمه دوم قرن پنجم تا نیمه نخست قرن هفتم ،کثرت شیعیان در عراق ،از یک سو، و حضور برخی از وزیران و امیران شیعی در مناطقی از عراق،مانند آل مزید در حله ،از سوی دیگر سبب توجه خاص به عتبات بود. در این میان، گاه مشکلاتی هم پدید می آمد، برای نمونه گفته شده است که مسترشد عباسی در سال ۵۲۹ق اموال خزانه حرم امام حسین (ع) را تصرف کرد و گفت : قبر گنجینه لازم ندارد! وی ،این اموال را صرف سپاهیانش کرد که عاقبت به خیر هم نشد.
المناقب ج ۲ص۳۴۸
دانشنامه امام حسین (ع) ج ۱۲ص۳۶۸
https://eitaa.com/Ashuraresearch
1.11M
پادکست فرهنگ عاشورایی .... قسمت نهم .... جهانبخش کردی زاده(بخشو)
https://eitaa.com/Ashuraresearch
تحلیل سوم گزارش ۱۱: تشیع سلوکی :
در کنار تعاریف و تقسیم بندی های مختلفی که برای تشیع و شیعه توسط محققان انجام گرفته است ، همچون تشیع عراقی ، تشیع حبی ، تشیع امامتی ، تشیع غالی و همچنین تشیع معتزلی ، می توان یک تقسیم بندی دیگری نیز به این تقسیم بندی اضافه نمود و آن تشیع سلوکی است ، در این تشیع ، افراد فراتر از باورهای اعتقادی و کلامی به ولایت امیر المومنین (ع)و اولاد پاکش ، در عمل و سلوک رفتاری نیز به گونه ای عمل کنند که سفارش ها و درخواست های امامان (ع) در عمل و نوع سلوک آنها متبلور گردد ، در حقیقت می توان تشیع سلوکی را یک مرتبه از تشیع های دیگر فراتر دانست و دایره آن نسبت به دیگر انواع تشیع محدود تر وتنها در افراد معدودی متبلور است ، دراین نوع تشیع ، عمل و عمل گرا بودن بعد از شیعه اعتقادی بودن از اهمیت ویژه ای بر خوردار است ، در منابع ذکر شده است که امیر المومنین (ع)در یک شب هزار رکعت نماز می گذارد( المناقب ابن شهرآشوب ج۲ص۱۲۳) و نافله شب را حتی در لیله الهریر که سخت ترین و بحرانی ترین مرحله جنگ صفین بود ترک نکرد( همان)هزار درخت خرما بار آورد و آن را وقف کرد( همان) هزار بنده از مال شخصی خویش آزاد کرد( همان) چاه هایی را در راه مکه و کوفه حفر کرد ،املاکی مانند ابی نیرو ، بغیبغه ، ارباح ، ارینه ، رعد و رزینا را وقف مومنین کرد ، مساجدی در مدینه ، میقات ، کوفه ، بصره وآبادان ساخت(همان)و در سخنانی فرمود : برترین مردم کسی است که به عبادت عشق ورزد و در آغوشش کشد ، با قلب خود دوستش بدارد و با بدنش انجامش دهد و خود را برایش فارغ کند . چنین کسی باک ندارد که چگونه زندگی کند ، در آسانی و فراخی و یا در سختی و تنگی( مستدرک الوسائل ج۱ص۱۲۰) و در جنگ صفین امیر المومنین (ع)در برخی مواقع به خورشید نگاه می کرد و مراقب بود تا از وقت زوال نگذرد ، ابن عباس از حضرت پرسید : ای امیر المومنان چرا گاهی دست از جنگ می کشی و به آسمان می نگری ؟ فرمود : به خورشید و زوال آ ن نگاه می کنم تا وقت نماز را بدانم و نماز اول وقت را از دست ندهم ، ابن عباس با تعجب پرسید :آیا در هنگامه نبرد که مجال اندیشیدن به چیز دیگری جز جنگ نیست ، به نماز اول وقت می اندیشی ؟ فرمود : ما برای چه با آنان می جنگیم؟ آیا برای نماز نبرد نمی کنیم ؟( ارشاد القلوب ج۲ص۲۲) پیرامون کثرت عبادت امیر المومنین(ع) در منابع اهل سنت از عایشه نقل شده است که : من علی را ندیدم ، مگر این که روزه دار و نماز گزار دائم بود( سنن ترمذی ج۵ص۷۰۱/ المستدرک علی الصحیحین ج۳ص۱۵۷) ابن ابی الحدید درباره این ویژگی امیر المومنین (ع)می نویسد : علی (ع) عابد ترین مردم بود و بیش از همه نمازمی خواند و روزه می گرفت و مردم نماز شب و بر پا داشتن نماز های نافله را از او آموختند ، چه گمان می بری درباره مردی که برای محافظت بر مراسم عبادی و نیایش و اقامه نماز هنگام نبرد و در عرصه میدان جنگ به نماز شب ایستاد و در این حال ، تیر های فراوان از سوی دشمن در اطراف سجاده نماز وی فرود می آمد و از چپ و راست حضرت می گذشت و او به آنها اهمیت نمی داد واز سجاده بر نمی خاست ، مگر اینکه نماز شب خود را تمام کرده باشد و چه گمان می بری درباره مردی که پیشانی اش از طولانی بودن سجده هایش ، مانند زانوی شتر ، پینه بسته بود( شرح نهج البلاغه ج۱ص۲۷) امام سجاد (ع)که از عابدان زمان خود بشمار می آمد در باره عبادت امیرالمومنین (ع) فرمودند: عبادت من در برابر عبادت جدم امیر مومنان (ع)مانند عبادت او در برابر عبادت رسول خدا (ص) بود(همان) امام حسن(ع) نیز در عبادت دارای حالاتی خاص و ویژه بوده است ، درباره پیاده رفتن آن حضرت برای بجا آوردن اعمال حج آمده است : من شرم دارم که خداوند را ملاقات کنم در حالی که پیاده به خانه او نرفته باشم ، پس بیست بار از مدینه با پای پیاده به زیارت خدا رفت( اخبار اصفهان ج۱ص۴۴) ودر نقل سیوطی گزارش شده است که آن حضرت بیست و پنج بار با پای پیاده به سفر حج رفت( تاریخ الخلفا ص۷۳) به امام سجاد (ع)عرض شد : چه قدر فرزندان پدرت اندک اند ، فرمود : شگفت ، این که من از او به دنیا آمده ام ، او در یک شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند . پس چه وقتی برای زنان داشت ؟ ( تاریخ یعقوبی ج۲ص۲۴۷/ العقدالفرید ج۲ص۳۴۳) ابن اثیر می نویسد : حسین (ع) فاضل بود و روزه و نماز و حج و صدقه و همه کارهای خیر را فراوان انجام می داد( اسدالغابه ج۲ص۲۷)طبری نقل کرده است که بعد از به شهادت رسیدن امام حسین (ع)عبیدالله بن زبیر در میان مکیان به پا خاست و در ضمن خطبه ای گفت : عراقیان ، به جز اندکی ، خیانتکار و نابکارند و کوفیان، اشرار عراقیان هستند و آنان حسین را دعوت کردند تا یاری اش دهند ، به خدا سوگند ، کسی را کشتند که شب زنده داری اش طولانی و روزه اش در روز فراوان بود.( تاریخ طبری ج ۵ص۴۷۴)
در مجموع روایات بیشماری که از اهل بیت (ع)درباره آداب و سلوک اسلامی برای خط دهی فکری شیعیان صادر شده است ، همگی بیانگر این نکته است که اهل بیت (ع)فارغ از تاکید بر پذیرش ولایت و امامت آنها در عرصه اعتقاد و باور ، به فکر تربیت انسان های کامل و ناب در عرصه عمل نیز بودند تا مردم، حقیقت تشیع را در آن متبلور ببینند ، انسانهایی که در هر لحظه و ساعت با یادخدا روزگار بگذرانند و در ابعاد گوناگون رفتاری سر آمد و الگو قرار گیرند ، تاکید اهل بیت (ع) بر سلام کردن شیعیان به همدیگر( بحارالانوار ج۷۶باب ۹۷حدیث ۱۸) نهی نمودن از اینکه اجیر پیش از دانستن ا ُجرتش به کار گرفته شود( امالی صدوق ص۳۴۷) در روایتی از امام صادق (ع)وارد شده است که : مسلمان برادر مسلمان است و حق مسلمان بر برادر مسلمانش این است که اگر او گرسنه است ، سیر نباشد ، در حالی که وی تشنه است ، سیراب نباشد و آن گاه که برادرش عریان است ، پوشیده نباشد( اختصاص ص۲۷) امیرالمومنین(ع) فرمودند : خون و مالت را به برادرت بذل کن و عدل وانصاف را برای دشمنت و خوش رویی و احسانت را به عامه مردم ، بر مردم سلام کن و آنان نیز بر تو سلام کنند ( بحارالانوار ج ۷۸ باب ۱۶حدیث ۷۶) و همچنین فرمود : مومن کسی است که کسبش پاک ، خلقش نیک و درونش درست باشد، زیادی مالش را در راه خدا بدهد ، پر نگوید ، مردم را از شر خود نگاه دارد و با آنان به انصاف رفتار کند( خصال ص۳۵۱حدیث ۳۰۰) امام سجاد (ع) فرمودند : شناخت کمال دین مسلمان ، به ترک سخن در جایی است که به آن اعتنا نمی شود ، کمی جدل ، حلم ، شکیبایی و حسن خلق او است( الکافی ج۲ص۲۴۱حدیث ۳۶) از امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند : دوست ندارم که جوانان شما را جز در دو حال ببینم :دانشمند و یا دانش آموز پس اگر چنین نکنند ، کوتاهی کرده است، و اگر کوتاهی کند نعمت خودرا تباه ساخته است و اگر نعمت خود را تباه سازد گناه نموده است و اگر گناه کند سوگند به کسی که محمد (ص) را به حق بر انگیخت در دوزخ سکنی گزیند( امالی طوسی حدیث ۶۰۴) تمامی این موارد از زمره تشیع سلوکی و هویت اصلی شیعه بشمار می آید ، هویتی که بر اخلاق مداری استوار است همانگونه که بر باور و عقیده نیز استوار می باشد ، در این موضوع روایاتی نیز هست که معیار قرار دادن زیادی انجام دادن اعمال نهی شده است مثلا از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمودند : به بسیاری نماز ، روزه ، حج ، کارهای نیک و زمزمه های آنان در تاریکی شب ننگرید ، بلکه به راستگویی و ادای اماناتش نظر کنید( عیون اخبارالرضا ج۲ص۵۱حدیث ۱۹۷) در حقیقت میان این روایات با روایات اولی که نقل شده است، اختلاف و تناقضی وجود ندارد ، بلکه حضرت اشاره به این نکته دارند که برخی اعمال دینی را زیاد انجام می دهند اما به روح اسلام که پایبندی به اخلاق الهی و آداب معاشرت نیکو با مردم است پایبند نیست ، در نگاه تشیع سلوکی این گونه افراد نیز هرچند عبادات سنگین و طاقت فرسا انجام دهند باز جزء کسانی که از مصادیق تشیع سلوکی باشد قرار نمی گیرند ، تشیع و هویت شیعی سلوکی یعنی پایبندی به آموزه هایی که اهل بیت (ع) در تمامی عرصه های فردی و اجتماعی به همراه مداومت و دوام ذکر و یاد خداوند در ساعات روز دارند، همانگونه که از امام صادق (ع) روایت شده است که بیشتر عبادت ابوذر اندیشه و عبرت پذیری بود( خصال ص۴۲حدیث ۳۳) رسول خدا (ص)فرمودند : عبادت هفتاد جز دارد و برترینش جستجوی رزق حلال است( معانی الاخبار ج۲باب ۴۱۱ ص۳۵۹)همه ی این موارد در کنار کثرت عبادت از معیار های تشیع سلوکی بشمار می آید ، درباره محمد بن مسلم از اصحاب خاص امام محمد باقر (ع) از عبدالله بن محمد بن خالد برقی روایت شده است که : در عبادت زبان زد بود و از عباد زمان خود شمرده می شد ( اختصاص ص۵۱) اشخاصی چون محمد بن مسلم ،اویس قرنی و .....همگی تربیت شدگان مکتب اهل بیت (ع) بودندکه شیوه زندگی و معاشرت خود را با آموزه های ایشان تطبیق می دادند ،این موضوع نیاز مند تفاصیل زیاد و طرح بحث بیشتری دارد که تدوین یک کتاب مستقل در این باره ضروری به نظر می رسد . بنابر این در نقل جاسوسی معقل از شیعیان به این نکته اشاره شده است که شیعیان به کثرت نماز و عبادت معروف بوده اند.
https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مالک بن نسیر جبه کلاهدار حسین را که از جنس خز بود غارت کرد و وقتی آن را به کوفه آورد آن را به زنش ام عبدالله داد تا بشوید ،زنش به وی گفت: آیا بُرنُس پسر دختر رسول خدا ( ص) را غنیمت گرفته ای و به خانه ی من آورده ای؟ از پیش من برو ،خدا گورت را پر از آتش کند.
دوستانش گفتند که دستان او خشکید و وضع فلاکتباری داشت تا این که مرد.
مقتل خوارزمی ج۲ص۳۵
https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انس بن مالک نقل می کند :
نزد حسین بودم که کنیزی با دسته گلی در دست، وارد شد و به ایشان با آن، تحیت و درود گفت . حسین هم فرمود:
به خاطر خدا آزادی.
من گفتم: با یک دسته گل تحیت دادن، این قدر نمی ارزد که به خاطر آن آزادش کنی.
فرمود: خدای بزرگ ما را چنین پرورده است و بهتر از تحیت او آزادی اش بود.
نثر الدر ج۱ ص۳۳۵
کشف الغمه ج۲ص۲۴۳
الفصول المهمه ص۱۷۵
https://eitaa.com/Ashuraresearch
صل الله علیک یا ابا عبدالله الحسین.ع.
فراخوان نگارش مقاله با موضوع پیراهن معظم سیدالشهدا
فصل نامه پژوهش نامه معارف حسینی به عنوان تنها نشریه تخصصی امام حسین.ع. در نظر دارد که یکی از شماره های سال ۱۴۰۳ را به موضوع پیراهن سیدالشهدا اختصاص دهد و این شماره در تیراژ گسترده منتشر و در اختیار نخبگان جهان اسلام قرار خواهد گرفت.
لذا از نویسندگان و پژوهشگران علاقه مند به پژوهش در قلمرو اباعبدالله.ع. درخواست می شود که مقالات خود را بر اساس ساختار فصلنامه معارف حسینی تا پایان خرداد۱۴۰۳ به سایت نشریه یا از طریق ایتا به شماره ۰۹۱۱۳۷۰۱۲۳۵ شورای سردبیری مجله معارف حسینی ارسال نمایند.مقالات منتخب ضمن چاپ از هدایایی ارزشمند برخوردار خواهند شد.
مواردی از موضوعات
سیر تاریخی پیراهن سیداشهدا
پیراهن سیدالشهدا در عرش الهی
پیراهن سیدالشهدا به عنوان نماد تشییع
پیراهن سیدالشهدا نماد تبیین معارف شیعی
پیراهن سیدالشهدا سند مظلومیت اباعبدالله
پیراهن سیدالشهدا پرچم قیام امام عصر.عج الله.
پیراهن سیدالشهدا در روایات معصومین.ع.
پیراهن سیدالشهدا در اشعار شاعران
پیراهن سیدالشهدا از دیدگاه عرفا
پیراهن سیدالشهدا از دیدگاه حکیمان الهی
پیراهن سیدالشهدا در ادبیات داستانی و رمان
پیراهن سیدالشهدا در ادبیات جهان
راهکارهای معرفی پیراهن سیدالشهدا به جهانیان
آثار و کتب منتشر شده پیرامون پیراهن سیدالشهدا
و هر موضوعی دیگر مرتبط با پیراهن سیدالشهدا
http://maarefehosseini.ir/
May 11
تحلیل چهارم گزارش ۱۱: خرید اسلحه توسط ابو ثمامه :
بنابر آنچه گذشت پول هایی که توسط معقل برای مسلم بن عقیل (ع)آورده شده بود ، به ابو ثمامه تحویل داده شد تا او از آنها استفاده کرده و به وسیله آنها اسلحه بخرد ، اما سوالی که مطرح می گردد این است که خرید اسلحه به چه منظوری بوده است ؟ مگر نه اینکه مسلم بن عقیل(ع) تنها سفیر امام حسین (ع)بوده تا از اوضاع کوفه آگاه گردد و امام حسین (ع) در آغاز اعزام او از مکه به او دستور داده است که امرش را مخفی نماید( انساب الاشراف ج۳ص۳۷۰/ تاریخ یعقوبی ج۲ص۲۴۲)پس این خرید اسلحه بااین مخفی کاری چگونه قابل جمع می باشد ؟ در پاسخ باید گفت که خرید اسلحه از این جهت بوده که با اقبال زیاد مردم کوفه به مسلم و بیعت کردن با او ، این احتمال تقویت می شد که امام حسین(ع) عازم کوفه گردد ، از طرف دیگر نیرو های حکومتی نیز بیکار نمی نشستند و برای دفع امام حسین(ع) دست به اقدامات نظامی می زدند ، خرید اسلحه برای این جهت بود که اگر از سوی نیرو های نظامی بنی امیه و ابن زیاد هنگام ورود امام حسین(ع) حرکتی صورت بگیرد ، اسلحه به میزان کافی داشته باشند تا بتوانند به وسیله آن از حضرت دفاع نمایند و مو قعیت شهر کوفه را برای امام تثبیت کنند .
https://eitaa.com/Ashuraresearch
تحلیل پنجم گزارش ۱۱: انتقال مسلم بن عقیل(ع) به مکان دیگر :
در نقل ابن اعثم کوفی آمده است که مسلم بن عقیل(ع) بعد از گرفتن بیعت از معقل از آنجا نقل مکان کرد و معقل با سختی توانست مکان آن را پیدا نماید؛ این نقل را تنها ابن اعثم کوفی در کتاب الفتوح نقل کرده است و منابع دیگر متعرض آن نشده اند ؛ اما با این حال نکته قابل دقتی است چرا که مسلم بن عقیل(ع) از هوش و زیرکی خوبی برخوردار بوده است و این احتمال را می داده که توسط ابن زیاد که با خفقان و تندی در شهر کوفه حکومت می کرده است ، بتواند توسط جاسوسانی از مخفیگاه او با خبر شود ، بنابر این تغییر مکان از جانب مسلم بن عقیل(ع) معقول به نظر می رسد هرچند ما از مکانی که او نقل مکان کرده اطلاعی در دست نداریم.
https://eitaa.com/Ashuraresearch
تاریخچه حرم در قرن هفتم هجری:
سقوط عباسیان ،مانع بزرگی را از سر راه شیعیان برداشت. در دوره دو ایلخان مغول یعنی غازان خان و سلطان محمد خدابنده معروف به الجایتو که تمایلات شیعی داشتند توجه خاصی به مزارات اهل بیت علیهم السلام در عراق صورت گرفت. حرم امیرالمومنین (ع) و امام حسین (ع) دائما زیارت می شد و به اصلاح و تعمیر و گسترش آنها، همت گمارده می شد( الحوادث الجامعه و التجارب النافعه ص۲۳۳) غازان در سال ۶۹۴ق مسلمان شد و در سال ۶۹۶ و ۶۹۸ق به زیارت امام حسین (ع) رفت.
https://eitaa.com/Ashuraresearch
عاقبت جنایتکاران کربلا قسمت سوم : عمر بن سعد
بعداز قیام مختار ، عمر بن سعد به وسیله عبدالله بن جعده از مختار امان نامه گرفت ،اما مختار امان نامه را ماهرانه و دو پهلو تنظیم کرد و در اولین فرصت بهانه ای به دست آورد و یکی از یاران خود به نام ابوعمره را برای دستگیری او روانه کرد. ابوعمره در درگیری با عمر بن سعد او را با شمشیر به قتل رساند و سرش را در لباسش نهاد و به حضور مختار آورد.
مختار سر ابن سعد را به پسرش حفص نشان داد و از او پرسید: آیا او را می شناسی؟ حفص، پاسخ داد آری ،زندگی پس از او فایده ندارد. مختار نیز گفت : راست گفتی، تو پس از او زندگی نخواهی کرد و دستور داد او را کشتند و چون سر او را در کنار سر پدرش نهادند، مختار گفت: این، در مقابل حسین و این ،در مقابل علی بن الحسین ،هر چند مساوی نیستند.
مختار سپس سر آن دو را به مدینه نزد محمد بن حنفیه فرستاد.
تاریخ طبری ج۶ص۶۲
تهذیب التهذیب ج۴ص۲۷۱
تاریخ دمشق ج ۴۵ص۴۰
https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیخ مفید به اسنادش از امام حسین علیه السلام نقل می کند :
هیچ بنده ای نیست که چشمانش قطره ای اشک بر ما بیفشاند و یا سرشکی از دیدگانش سرازیر شود، جز آن که خداوند، او را سالیانی دراز ،در بهشت جای دهد.
امالی مفید ص۳۴۱ حدیث ۶
امالی شیخ طوسی ص۱۱۶حدیث ۱۸۱
بشاره المصطفی ص۶۲
https://eitaa.com/Ashuraresearch
بعد از جاسوسی معقل و خبردار شدن ابن زیاد از مخفیگاه مسلم بن عقیل(ع)روزی محمد بن اشعث و اسماء بن خارجه و عمروبن حجاج زبیدی برادر همسر هانی را فراخواند و به آنها گفت : چرا هانی بن عروه نزد ما نمی آید ؟ آنها در جواب گفتند : که خبر نداریم اما ظاهرا او بیمار است ، عبید الله بن زیاد در جواب گفت : خبر دار شده ام که بهبودی یافته ودر جلوی خانه اش می نشیند ، او را ملاقات کنید و به او بگویید رفت و آمدش با ما را ترک نکند، دوست ندارم بزرگی از عرب همانند او روابطش با ما تیره گردد ،این سه تن هنگام عصر به خانه هانی که در محله مذحج بود آمدند و او را بر در خانه نشسته دیدند ، گفتند چرا به دیدار امیر نمی آیی؟ او تو را یاد می کند و می گوید اگر هانی بیمار است او را عیادت کنم ، هانی در جواب به آنها گفت : بیماری مرا از آمدن باز داشته است، گفتند : به او خبر رسیده است که عصرها درخانه ات می نشینی و از رفتن نزد امیر خود داری می کنی ، تو را سوگند می دهیم تا الان آماده شوی و با ما نزد امیر بیایی ، آن قدر اصرار و پافشاری کردند تا هانی لباس هایش را پوشید و بر اسبی سوار شد و به طرف دارالاماره به راه افتاد ، نزدیک دارالاماره به حسان بن اسماء بن خارجه که همراه او بود روکرد و گفت : ای برادر زاده ! به خدا سوگند من از این مرد در هراسم ، نظر تو چیست ؟ حسان درجواب گفت : به خدا سوگند ، هیچ خطری تو را تهدید نمی کند ، چرا به دلت بد راه می دهی ؟ در حالی که گناهی بر ذمه ای تو نیست ، هانی به همراه این چند تن بر عبیدالله بن زیاد که شریح قاضی نیز در کنارش بود وارد شدند ، عبیدالله با دیدن هانی شعری با این مضامین خواند که : من خیر او را می خواهم و او قصد جان من می کند ، عذر تو نسبت به دوستت ازقبیله مراد ، مقبول است .
هانی با شنیدن این شعر به عبیدالله گفت : این سخن چه معنا دارد ؟ عبیدالله بن زیاد گفت : سخن بگو هانی ، این چه اتفاقاتی است که در خانه تو بر ضد امیر مومنان و مسلمانانش می شود ؟ مسلم بن عقیل(ع) را در خانه ات مسکن داده ای و در خانه های اطراف برای او سلاح جمع می کنی و گمان می کنی که این کارها بر من مخفی می گردد؟ هانی گفت : نمی دانم ، عبیدالله بن زیاد دستور داد معقل را بیاورند ، هانی با دیدن معقل دانست که او جاسوس بوده است، به عبیدالله بن زیاد گفت من او را دعوت نکرده ام بلکه او خود به خانه ام امده است، عبیدالله گفت : او را نزد من بیاور، هانی گفت : به خدا سوگند اگر زیر پاهایم باشد ، پا از روی او بر نمی دارم ، عبیدالله برای بار دوم گفت : او را نزد من بیاور ، هانی گفت : ای برادر زاده او به حق به کوفه آمده است و از تو و خاندانت به حکومت سزاوار تر است ، عبیدالله بن زیاد گفت : نه به خدا سوگند از اینجا نمی روی مگر اینکه او را برایم بیاوری ، هانی بن عروه گفت : بخدا سوگند او را هرگز نزد تو نمی آورم ، میهمانم را نزد تو بیاورم تا او را بکشی ؟عبیدالله گفت : به خدا سوگند او را می آوری ، هانی گفت : بخدا سوگند نمی آورم ، در این میان مسلم بن عمرو باهلی برخاست و خواستار سخن گفتن با هانی شد ، و به هانی گفت : برخیز و به این طرف بیا تا با تو سخن بگویم ، هانی برخاست و به همراه مسلم بن عمرو باهلی به گوشه ای رفتند که از چشم ابن زیاد دور نبود و با او فاصله زیادی نداشت ، مسلم بن عمرو باهلی به هانی گفت : ای هانی ، تو را سوگند می دهم که موجبات کشته شدن خود را فراهم نکنی و من از کشته شدن تو دریغ دارم ، مسلم بن عقیل(ع) پسر عموی اینها است و آنها او را نمی کشند و آسیبی به او وارد نمی سازند وتحویل دادن مسلم به ابن زیاد برای تو عار و ننگ نیست ، پس او را به امیر تحویل بده ، هانی گفت : نه به خدا سوگند ، برای من ننگ و عار است که مهمان را و کسی را که به من پناه آورده تحویل دهم ، در حالی که زنده و سالم هستم و می بینم و می شنوم و یاران و همراهان بسیار دارم ، بخدا سوگند اگر یک نفر هم بودم و هیچ یاوری نداشتم او را تحویل نمی دادم تا برایش جان بسپارم ؛مسلم بن عمرو باهلی در نصیحت کردن هانی اصرار می کرد و هانی نیز در پاسخ می گفت : به خدا سوگند او را هرگز تحویل نمی دهم ، ابن زیاد با شنیدن این سخنان گفت : او را نزدیک من بیاورید ، هنگامی که او را نزد ابن زیاد بردند رو به هانی کرد و گفت به خدا سوگند یا او را برایم می آوری ، یا گردنت را می زنم ، هانی گفت : اگر گردن مرا بزنی ، شمشیرهای قبیله من بر گرد خانه ات می چرخد ، عبیدالله بن زیاد گفت : وای بر تو مرا از شمشیرها می ترسانی ؟ او را نزدیک من بیاورید ، هانی به عبیدالله نزدیک تر شد و عبیدالله با چوب و یا عصایی کج که به همراه داشت انقدر بر بینی و پیشانی او زد که بینی هانی شکست و خون جاری شد و بر لباسش ریخت.....