eitaa logo
رمانکده عشق❤️پروفایل.آموزنده
1.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
رمانکده عشق❤️پروفایل.آموزنده
#برزخ_ارباب #پارت_773 هیچوقت برای من عمو و عمه نبودن... هیچوقت برای بابا خواهر و برادر نبودن... هی
از کنار باغچه پاشدم و با قدمهای تند تر به طرف سالن رفتم. از پله ها بالا رفتم و به مامان که کنار در سالن ایستاده بود لبخندی زدم. _ باغچه رو دیدی؟ کفشام رو درآوردم و سرم رو به نشونه ی آره تکون دادم. _ دیدم _ از اون روزی که تو رفتی دیگه باغچه رو فراموش کردم؛ انقدر بهش رسیدگی نکردم که تمام گُل و گیاهاش خشکید و باغچه از بین رفت! دستم رو روی شونه اش گذاشتم و گفتم: _ دوباره با هم میسازیمش، مگه نه؟ قطره اشکی که از گوشه ی چشمش پایین افتاد رو پاک کرد و با بغض گفت: _ آره قربونت برم _ گریه نکن مامان، گریه میکنی دلم آتیش میگیره _ گریه ی شوقه مادر دستش رو روی صورتم کشید و با گریه گفت: _ هنوزم باورم نمیشه که برگشتی پیشم دستم رو روی دستش گذاشتم و با بغضی که سعی داشتم نشون ندم، گفتم: _ اما برگشتم، من دیگه برگشتم مامان، دختر بی معرفتت برگشته _ یه قولی بهم بده سپیده _ چه قولی؟ _ قول بده که دیگه هیچوقت تنهامون نذاری از پشت لایه ی اشکی که توی چشمام جمع شده بود نگاهش کردم و آروم گفتم: _ قول میدم _ تو بچه ی مایی، تو دلیلِ زندگی مایی، تو باعثِ تپیدن قلب مایی، دیگه اینکار رو با ما نکن خب؟ دیگه ولمون نکن، دیگه نرو تمام تلاشم برای کنترل اشکام به باد رفت و توی چندثانیه صورتم خیس از اشک شد. _ من غلط بکنم که دیگه تنهاتون بذارم، دیگه از کنارتون تکون نمیخورم با هق هق محکم بغلم کرد و سرش رو روی شونه ام گذاشت. _ بعد از اینکه رفتی، روزی هزار بار خودم رو لعنت کردم که چرا اجازه ندادم با اونی که دوستش داشتی ازدواج کنی، روزی هزار بار به خودم بد و بیراه گفتم و گریه کردم و از خدا خواستم تو رو بهم برگردونه اما تو برنگشتی! دستش رو محکم دور شونه هام حلقه کرد و در ادامه ی حرفش گفت: _ چرا برنگشتی مادر؟ چرا انقدر چشم به راهم گذاشتی؟ چرا به این مادر پیرت فکر نکردی قربونت برم؟ هان؟ ترفندها 👌 ♥️ℒℴνℯ♥️ چالش های زندگی را با ما دنبال کنید.... @ashpaziRoman