#دومین_یادواره_مجازی
#شهید_محمد_اسماعیل_اجاقی
سلام ✋
#محمد_اسماعیل_اجاقی هستم
یکی از بچه محل های شما.
🔸از بچگی زرنگ بودم 😉
یکم که بزرگ شدم رفتم بهشهر
باشگاه ،
جودو یاد بگیرم...
یکی دو سالی باشگاه رفتم.
🔸بزرگتر که شدم دیدم دوستام تو مسجد و پایگاه؛ همه اعزام میشن میرن جبهه
منم دلم خواست برم
سنم کم بود
منو قبول نمیکردن
به هر وضعی بود رفتم 😊
🔸حال و هوای #خاصی داشت
هم میخندیدیم
هم گریه
هم بازی میکردیم
هم عبات میکردیم
یه بار به دوستم گفتم: جبرییل جان! #مرثیه بخون
جبرئیل گفت: من دفتر همراهم نیست
گفتم: شروع کن خدا بزرگه کمکت میکنه
تا شروع کرد، یکم خوند
من تمام صورتم اشک بود
یه دفعه وسط مرثیه ،
سیدتقی؛ یکی از بچه های سنگر
شروع کرد یه خط #ترانه بلد بود خوندن
من بهش گفتم: سید جان! بَخون جبرئیل حال مونو گرفت😉
همه زدن زیر خنده...
🔸در کنار خنده و شادی؛ حال دل مون خوب می شد
ارتباط مون با خدا نزدیک بود.
🔸در اون فضا...
عاشق رفتن بودیم
عاشق #شهادت ...
و در منطقه عملیاتی ماووت عراق
در عملیات والفجر ده
به همه اون چیزی که میخواستم
رسیدم
#زندگی
#آینده
#عشق
در یک کلمه خلاصه شد
#شهادت❤️
🔸۶۶/۲/۱۷ شروع #زندگی_جدیدم رقم خورد.
#کانال_آسیابسر
@asiabsar
#هجده_روز_مانده
#سی_و_یکمین_یادواره_شهدای_آسیابسر
💠 برشی کوتاه بر زندگی
#شهید_محمد_اسماعیل_اجاقی
🔸️در کوچه پس کوچه های روستای با صفای آسیابسر به دنیا آمد
🔸️از همان کودکی در فعالیت های انقلابی شرکت می کرد و نوار صحبت های حضرت امام را به خانه می آورد
🔸️در نوجوانی به باشگاه جودو در بهشهر میرفت تا بدنی ورزیده داشته باشد
🔸️پدرش #علیجان محافظ آیت الله جباری بود وقتی پدرش خبر شهادت بچه های محل را به مادرانشان می داد محمد حسین خجالت را در چهره پدر می دید به دوستانش میگفت: دعا کنید پام به جبهه باز بشه اینقدر می مونم تا #شهید بشم من باید پدرم را پدر شهید کنم
🔸️وقتی مجروح شدچون با عصا بود به دوستش جبرئیل گفت دوست ندارم محلی ها ببینند که من مجروح شده ام لب جاده صبر کردند تا شب شد و در تاریکی شب به خانه رفت
🔸️سرانجام در تاریخ ۱۷ اردیبهشت سال ۶۶ در منطقه عملیاتی ماووت عراق در عملیات والفجر ده به آرزویش رسید
🔸️وقتی پیکر پاکش را آوردند بدنش سوخته بود پدرش می گفت : در راه اسلام و انقلاب و امام باید خون ریخته شود
▫️روحش شاد و یادش گرامی
#کانال_آسیابسر
@asiabsar
#به_بهانه_سالروز_شهادت
#شهید_محمد_اسماعیل_اجاقی
سلام ✋
#محمد_اسماعیل_اجاقی هستم
یکی از بچه محل های شما.
🔸از بچگی زرنگ بودم 😉
یکم که بزرگ شدم رفتم بهشهر
باشگاه ،
جودو یاد بگیرم...
یکی دو سالی باشگاه رفتم.
🔸بزرگتر که شدم دیدم دوستام تو مسجد و پایگاه؛ همه اعزام میشن میرن جبهه
منم دلم خواست برم
سنم کم بود
منو قبول نمیکردن
به هر وضعی بود رفتم 😊
🔸حال و هوای #خاصی داشت
هم میخندیدیم
هم گریه
هم بازی میکردیم
هم عبات میکردیم
یه بار به دوستم گفتم: جبرییل جان! #مرثیه بخون
جبرئیل گفت: من دفتر همراهم نیست
گفتم: شروع کن خدا بزرگه کمکت میکنه
تا شروع کرد، یکم خوند
من تمام صورتم اشک بود
یه دفعه وسط مرثیه ،
سیدتقی؛ یکی از بچه های سنگر
شروع کرد یه خط #ترانه بلد بود خوندن
من بهش گفتم: سید جان! بَخون جبرئیل حال مونو گرفت😉
همه زدن زیر خنده...
🔸در کنار خنده و شادی؛ حال دل مون خوب می شد
ارتباط مون با خدا نزدیک بود.
🔸در اون فضا...
عاشق رفتن بودیم
عاشق #شهادت ...
و در منطقه عملیاتی ماووت عراق
در عملیات والفجر ده
به همه اون چیزی که میخواستم
رسیدم
#زندگی
#آینده
#عشق
در یک کلمه خلاصه شد
#شهادت❤️
🔸۶۶/۲/۱۷ شروع #زندگی_جدیدم رقم خورد.
#کانال_آسیابسر
@asiabsar
#هجده_روز_مانده
#سی_و_دومین_یادواره_شهدای_آسیابسر
💠 برشی کوتاه بر زندگی
#شهید_محمد_اسماعیل_اجاقی
🔸️در کوچه پس کوچه های روستای با صفای آسیابسر به دنیا آمد
🔸️از همان کودکی در فعالیت های انقلابی شرکت می کرد و نوار صحبت های حضرت امام را به خانه می آورد
🔸️در نوجوانی به باشگاه جودو در بهشهر میرفت تا بدنی ورزیده داشته باشد
🔸️پدرش #علیجان محافظ آیت الله جباری بود وقتی پدرش خبر شهادت بچه های محل را به مادرانشان می داد محمداسماعیل خجالت را در چهره پدر می دید به دوستانش میگفت: دعا کنید پام به جبهه باز بشه اینقدر می مونم تا #شهید بشم من باید پدرم را پدر شهید کنم
🔸️وقتی مجروح شدچون با عصا بود به دوستش جبرئیل گفت دوست ندارم محلی ها ببینند که من مجروح شده ام لب جاده صبر کردند تا شب شد و در تاریکی شب به خانه رفت
🔸️سرانجام در تاریخ ۱۷ اردیبهشت سال ۶۶ در منطقه عملیاتی ماووت عراق در عملیات والفجر ده به آرزویش رسید
🔸️وقتی پیکر پاکش را آوردند بدنش سوخته بود پدرش می گفت : در راه اسلام و انقلاب و امام باید خون ریخته شود
▫️روحش شاد و یادش گرامی
#کانال_آسیابسر
@asiabsar
#به_بهانه_سالروز_شهادت
#شهید_محمد_اسماعیل_اجاقی
سلام ✋
#محمد_اسماعیل_اجاقی هستم
یکی از بچه محل های شما.
🔸از بچگی زرنگ بودم 😉
یکم که بزرگ شدم رفتم بهشهر
باشگاه ،
جودو یاد بگیرم...
یکی دو سالی باشگاه رفتم.
🔸بزرگتر که شدم دیدم دوستام تو مسجد و پایگاه؛ همه اعزام میشن میرن جبهه
منم دلم خواست برم
سنم کم بود
منو قبول نمیکردن
به هر وضعی بود رفتم 😊
🔸حال و هوای #خاصی داشت
هم میخندیدیم
هم گریه
هم بازی میکردیم
هم عبات میکردیم
یه بار به دوستم گفتم: جبرییل جان! #مرثیه بخون
جبرئیل گفت: من دفتر همراهم نیست
گفتم: شروع کن خدا بزرگه کمکت میکنه
تا شروع کرد، یکم خوند
من تمام صورتم اشک بود
یه دفعه وسط مرثیه ،
سیدتقی؛ یکی از بچه های سنگر
شروع کرد یه خط #ترانه بلد بود خوندن
من بهش گفتم: سید جان! بَخون جبرئیل حال مونو گرفت😉
همه زدن زیر خنده...
🔸در کنار خنده و شادی؛ حال دل مون خوب می شد
ارتباط مون با خدا نزدیک بود.
🔸در اون فضا...
عاشق رفتن بودیم
عاشق #شهادت ...
و در منطقه عملیاتی ماووت عراق
در عملیات والفجر ده
به همه اون چیزی که میخواستم
رسیدم
#زندگی
#آینده
#عشق
در یک کلمه خلاصه شد
#شهادت❤️
🔸۶۶/۲/۱۷ شروع #زندگی_جدیدم رقم خورد.
#کانال_آسیابسر
@asiabsar
#هجده_روز_مانده
#سی_و_سومین_یادواره_شهدای_آسیابسر
💠 برشی کوتاه بر زندگی
#شهید_محمد_اسماعیل_اجاقی
🔸️در کوچه پس کوچه های روستای با صفای آسیابسر به دنیا آمد
🔸️از همان کودکی در فعالیت های انقلابی شرکت می کرد و نوار صحبت های حضرت امام را به خانه می آورد
🔸️در نوجوانی به باشگاه جودو در بهشهر میرفت تا بدنی ورزیده داشته باشد
🔸️پدرش #علیجان محافظ آیت الله جباری بود وقتی پدرش خبر شهادت بچه های محل را به مادرانشان می داد محمداسماعیل خجالت را در چهره پدر می دید به دوستانش میگفت: دعا کنید پام به جبهه باز بشه اینقدر می مونم تا #شهید بشم من باید پدرم را پدر شهید کنم
🔸️وقتی مجروح شدچون با عصا بود به دوستش جبرئیل گفت دوست ندارم محلی ها ببینند که من مجروح شده ام لب جاده صبر کردند تا شب شد و در تاریکی شب به خانه رفت
🔸️سرانجام در تاریخ ۱۷ اردیبهشت سال ۶۶ در منطقه عملیاتی ماووت عراق در عملیات والفجر ده به آرزویش رسید
🔸️وقتی پیکر پاکش را آوردند بدنش سوخته بود پدرش می گفت : در راه اسلام و انقلاب و امام باید خون ریخته شود
▫️روحش شاد و یادش گرامی
#کانال_آسیابسر
@asiabsar