🍃✨🍃
#رزق_امروز
بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ ۚ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ۖ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ ﴿ یونس/٣٩ ﴾
بلکه انکار چیزی را میکنند که علمشان به آن احاطه نیافته و حقیقت و باطن آن هنوز به آنان نرسیده است، پیشینیان هم این چنین رسل و آیات خدا را تکذیب کردند، پس بنگر عاقبت کار ستمکاران عالم به کجا کشید!
🍃✨🍃
🌤خورشید پشت ابر❗️
ابرهای غیبت را با دستان مهربانت کنار بزن
که بیش از همیشه، زمین به گرمای وجودت و زمان به درخشش نورت محتاج است.
@afaggasht
☀ ┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
#امام_زمان
#توسل_به_امامزمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎥 نامش ستوده است، ستایش بر او 💚
.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
#رسالتِ_من
#قسمت۶۷
از دفعه ی قبل و آن اتفاق هنوز خجالت زده بود.
_ لباس بپوش بریم دکتر
_ خانم سلامی میاد منو ببره آزمایشگاه مورد تایید موسسه.
_ همیشه با شما میاد ؟؟؟
زیپ ساکش را باز کرد
_ نه ... اولین باره ، آقای مظلومی که پزشک موسسه است با ما میاد ، الان نیست، خانم سلامی گفته میاد
نگاهی به ساعتش انداخت
_ گفت تا از دانشگاه بیاد ۵:۳۰ میشه ، ده دقیقه یه ربع ساعتی وقت هست
بچهها رفته بودند و من و امین دم سالن منتظر بودیم . با دیدن ماشین سلامی از پله ها پایین رفتم
_ خب دیگه من برم
_ ممنون که تا حالا کنارم بودی
_ سلامت باشی
خلاف جهت آمدن ماشین حرکت کردم. چند قدمی بیشتر نرفتم که کوچه ی خلوت از صدای امین پر شد . به سمتش برگشتم از بالای پلهها پایین افتاده بود . دویدم و بالای سرش نشستم.
_ چی شدی ؟
_ درد دارمممم.... آی ..
سلامی هراسان از ماشین پیاده شد و به طرفمان آمد و کنار امین نشست .امین دست از پهلویش برنمی داشت و فریاد میکشید
_ لطفاً بلندش کنید سریعتر ببریمش
ایستاد و بی توجه به خاکی شدم چادرش به سمت ماشین رفت. با کمی زحمت امین را بلند کردم و صندلی پشت خواباندم. با اخلاق آن شب سلامی نمی دانستم جلو بنشینم یا نه؟
پشت فرمان نشست و سرش را خم کرد و به منی که بیرون ایستاده بودم گفت
_ شما نمیاید؟؟
┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
✍ به قلم #آلا_ناصحی
کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅♂
پارت اول
https://eitaa.com/asipoflove/16295
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
#رسالتِ_من
#قسمت۶۸
در جلو را باز کردم و نشستم . قبل از اینکه از بسته شدن در مطمئن شوم ماشین از جا کنده شد ، نیم نگاهی به سلامی که لبش مثل همیشه می جنبید انداختم .
_ این بار چه دعایی می خونید؟.
بی آنکه نگاهی به من بیاندازد گره ی ابرویش را محکم تر کرد:
_ خوبیِ خدا اینه که واسه هر درد درمون و واسه هر قفل یه کلید گذاشته . هر جا گیر کردی اول میری پیش خودش و ازش چاره می خوای
پوزخندی زدم :
_ راست میگید دعای روز شنبه صبح _ دعای روز شنبه ظهر، دعای روز شنبه شب
کل مفاتیح شده پر از دعا و زیارت اگر بخوای خدا حرفاتو بشنوه باید تک تک اینا رو انجام بدی؟.
_ به قول بزرگواری وقتی یه جا نوشته داروخانه شبانه روزی منظورش این نیست که تو باید شبانه روز دم درش بشینی ، یعنی هر ساعت و لحظهای از شبانه روز که احتیاج به دارو داشتی اینجا بازه . دعا هم همینه ، یعنی اگه هر ساعت شبانه روز و هفته بری در خونه ی خدا یه چیزی برات داره .
معلوم بود که دنیا به کامش می چرخید که این طور صحبت می کرد. اگر همیشه مثل من به در بسته میخورد این ذکر ها که خوب است اسم خودش را از یاد می برد . با رسیدن به بیمارستان سلامی سریع پیاده شد و دقیقه ای بعد با دو پرستار و تخت چرخدار آمد .
┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
✍ به قلم #آلا_ناصحی
کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅♂
پارت اول
https://eitaa.com/asipoflove/16295
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
#رسالتِ_من
#قسمت۶۹
من باید به جنگلبانی می رفتم . اما از طرفی نمی خواستم سلامی دست تنها بماند . روی صندلی نشسته بودم . از ایستگاه پرستاری به سمتم آمد :
_ آپاندیسش بوده , عمل میخواد ، می رم حسابداری ، بی زحمت برید ببینید چیزی لازم نداره
_ اگه زیاد طول میکشه زنگ بزن از موسسه کسی بیاد من باید برم جنگلبانی .
_ اگه کسی موسسه بود خودم خبر میدادم . نیازی نبود شما بگید .
_ یعنی توی اون موسسه کوفتی کسی نیست که هر دفعه آمبولانسشون شمایی؟.
_ اول اینکه درست صحبت کنید ، بعد اینکه کار موسسه زمان داره ، الان فقط نگهبان اونجاست .
قدمی از من فاصله گرفت :
_ شما برید به کارتون برسید ، با پدرش تماس گرفتم اومدنش طول میکشه ولی زنگ میزنم برادرم بیاد
_ می مونم
چادر را روی سرش جلو کشید و رفت . بلاخره که بیمارستان تمام شد و با آمدن پدر امین خیال سلامی راحت شد و عزم رفتن کرد :
_ آقای سلیمانی اگه میخواید شما رو تا جایی برسونم ؟
در دلم گفتم :
_ خانمِ از خود راضی لازم نکرده ، شده پیاده برم جنگلبانی سوار لگن تو یکی نمیشم .
_ چیکار کنم میاید ؟.
افکارم را کناری زدم و گفتم:
_ممنون میشم البته اگه بهتون برنمیخوره و حس راننده بودن بهتون دست نمی ده.
┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
✍ به قلم #آلا_ناصحی
کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅♂
پارت اول
https://eitaa.com/asipoflove/16295
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
.
پارتهای امروز تقدیم نگاه شما همراهان همیشگی 🍃
یه پارت اضافه عیدیتون🌸
عیدتون مبارک☺️
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه روز بهزودی برسه، دست همه به دامن عزیز غایب از نظر... ❤️
#کلیپ زیبای «خورشید مکه»
🍀 ویژه ولادت #پیامبر_اکرم_ صلوات الله علیه و #امام_صادق_علیه السلام
.
امشب فقط تخفیف هستا
از فردا بر میگرده قیمت قبل
دست بجنبونید😅
نگید نگفتما😁
.
هدایت شده از احسن الحال🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#story
مَن شبم ماهم تویی ❤️
مَن غَمم آهم تویی…🥺
┅┄ ❥❥ @panaaheman
🍃✨🍃
#رزق_امروز
وَمِنْهُم مَّن يُؤْمِنُ بِهِ وَمِنْهُم مَّن لَّا يُؤْمِنُ بِهِ ۚ وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ ﴿یونس/ ٤٠ ﴾
و برخی از مردم به قرآن ایمان میآورند و برخی ایمان نمیآورند، و خدای تو حال تبهکاران را بهتر میداند.
🍃✨🍃
#بخواندعایفرجراکهیارآمدنیاست...
🌱یقین بدان که اثر میکند دعای فرج
و از عنایت آن صاحبالزمان برسد...
🌱شروع دفتر باور به نام او زیباست
اگر که ختم غزل هم به پای آن برسد
#اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
☘🍄☘🍄☘🍄☘
#امام_زمان
#توسل_به_امامزمان
.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
#رسالتِ_من
#قسمت۷۰
چشمان گردش لحظه ای روی چشمانم نشست اما سریع نگاه دزدید و سوار ماشین شد . اولین بار بود که این طور مستقیم به چشمانم زل زده بود . سوار شدم و به سمت جنگلبانی راه افتاد .
_ دونفر دیگه تازه وارد داریم. یکی شود اون طور که خودش میگه قبلاً کشتی گیر بود،الآنم میخواد ادامه بده میتونه بیاد؟
_ اسم فامیلش چیه؟؟
_ جباری، علی جباری
متعجب گفتم
_ علی جباری ؟؟؟ مطمئنید؟همون که موهاش بور میزنه، چشاش انگاری دو رنگه، یه خال هم روی گونه اش داره ؟؟
جوابی نداد
_ با شمام خانم سلامی
عصبی به سمتم برگشت
_ انتظار که ندارید من یه نامحرم رو در این حد آنالیز کرده باشم؟؟ اسم فامیلش علی جباریه! همین
دستی به موهایم کشیدم و با خودم گفتم
_ پوووف، چقدر حساسه، منو نزد جای شکرش باقیه
بعد از مکثی گفتم
_علی جباری از با استعدادهای کشتی بود چند بار هم با هم کشتی گرفتیم حتی یه سال هم انتخابی تیم ملی برنده شد،نمیدونم چرا رفته سمت آت و آشغال
_عقل چیز خوبیه استفاده از قدرت تفکر و انتخاب درست, گاهی پا توی راهی میذاریم که قبلاً هزاران نفر رفتن اما به جای خوبی ختم نشد ازشون بپرسی چرا یگن فکر کردیم ما فرق میکنیم
دقیقهای بعد ماشین را متوقف کرد
_ رسیدیم
_ممنونم
_ خدانگهدار
از ماشین پیاده شدم و رفتنش را نگاه کردم.
┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
✍ به قلم #آلا_ناصحی
کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅♂
پارت اول
https://eitaa.com/asipoflove/16295
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
#رسالتِ_من
#قسمت۷۱
فاطمه
با صدا زدنهای پشت هم مادر از خواب دل کندم
_فاطمه جان امروز کلاس نداری ؟؟
_دارم مامان خوابم میاد
در اتاق را باز کرده و وارد شد ،روی تخت کنارم نشست
_ اگه دیشب تا دیر وقت پشت لپ تاپت نبودی الان انرژی داشتی
_ میگی چه کار کنم باید ترجمه رو کامل کنم
_خیلی به خودت سخت گرفتی دانشگاه موسسه غذای پنجشنبهها حالا هم که ترجمه قبول کردی
_باید یه برنامهریزی اساسی بکنم لبخندی زد و پتو را از سرم کنار کشید الا برنامهریزی رو بذار بعد از صبحانه
_اگه استاد ساعت اولمون بد اخلاق نبود نمیرفتم
از روی تخت پایین امدم و همراه مادر از اتاق بیروم رفتم
_اگه دیر بریم یا سر کلاس حرف بزنیم مجبورمون میکنه صندلیمون را دم در کلاس تک و تنها بزاریم و همونجا تا آخر کلاس بنشینیم آدم از خجالت اصلاً چیزی از درس نمیفهمه
_پس بدو برو دست و صورتتو بشو بیا برای صبحونه
صبحانه خورده و نخورده راهی دانشگاه شدم ،نفس زنان از پلههای ساختمان بالا رفتم که پایم به پله گیر کرد و عنقریب بود به عقب برگردم و از پلهها بیفتم .
اما دستی از پشت مرا نگه داشت قلبم گنجشک وار میکوبید آب دهانم را به زول پایین فرستادم و سرم را به عقب چرخاندم
مشکاتی لبخند لب گفت
_ نکنه انتظار داشتی مثل رمانهای عاشقانه یه استاد یا یه دانشجوی پسر جنتلمن تو رو بگیره توی بغلش؟
┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
✍ به قلم #آلا_ناصحی
کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅♂
پارت اول
https://eitaa.com/asipoflove/16295
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
.
نوش نگاهتون🍃
نظردونی خالی نَمونه 😁
https://harfeto.timefriend.net/16871571152748
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاییـــــز
برگهای نارنجی🍁🍂
خرمالو، انار، نارنگی
شب های بلند، دلتنگی
نم نم بارون، هودی،
گل نرگس،ازراه رسید.:)🥰
الهی پاییز امسال
بهترین پاییز عمرتون باشه🍃🤲
هرگز تسلیم نشو، روز تو فرا خواهد رسید.
ایمان داشته باش🤍
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@enerjimosbatt2
🍃✨🍃
#رزق_امروز
وَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل لِّي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ ۖ أَنتُم بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ ﴿ یونس/٤١ ﴾
و اگر تو را تکذیب کردند بگو: عمل من برای من و عمل شما برای شما (هر کس جزای خود را خواهد یافت) شما بری از کردار من هستید و من بیزار از کردار شما.
🍃✨🍃