#برگ
پشت دست محکم روی گونه هام کشیدم و تلخ گفتم
_یه نگاه به من و خودت بنداز ،چیمون شبیه همدیگهست ؟
نگاهش رو بالا آورد ولی به چشم هام نگاه نکرد
_اگه من همینطور تورو قبول داشته باشم، تو بازم میتونی قبولم داشته باشی ؟
نفس عمیقی کشیدم و نگاهم رو به پشت سرش دادم
_مادرت چی ؟مادرتم منو قبول داره؟
اخم کمرنگی بین ابروهاش نشست
_وقتی من قبول داشته باشم ،مامانمم قبول داره
تلخ تر از قبل گفتم
_اونوقت تیکه و کنایه هاش چی ؟نگاه سرد الانش چی؟
سرش رو برگردوند نگاهی به عقب کرد، به طرفم برگشت، آب دهنش رو صدا دار پایین داد
_گفتم که اونارو سر من خالی کن ،هر جوری که میدونی سبک میشی و حالت خوب میشه سر من تلافی کن
سرم رو ریز تکون دادم به طرف عینک شکسته ای که کمی اونطرف تر بود رفتم ،خم شدم دسته ی عینک رو برداشتم ، کنار ماشینش ایستادم
_پس سر تو خالی کنم؟
پلک هاش رو به نشونه ی تایید روی هم گذاشت ،نفس حرصیم رو بیرون دادم و تیزی دسته ی عینک رو گلگیر عقب ماشینش گذاشتم و محکم تا گلگیر جلو کشیدم و به طرفش برگشتم
#براساس واقعیت
#باقلمی پاک
https://eitaa.com/joinchat/2236219683Ca3e8232faa