🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃
#راننده_شخصی
✍#آلا_ناصحی
#قسمت_صدوشصت_سه
کسی را که زیر ضرباتشان گرفته بودند را به سمت سواره رو کشیدند حالا بهتر می توانستم ببینم . چشمانم را باریک کردم
_ این .... این سید مرتضی است یاحسین
اصلاً نفهمیدم چطور از روی تراس به اتاق رفتم لحظه ای سوزش دستم را احساس کردم اما بی توجه به آن در اتاق را باز کردم و جلوی نگاه متعجب غفاری و رئیس در حالیکه نام سید مرتضی را میگفتم و از امام حسین کمک میخواستم به سمت پله ها دویدم.
این آسانسور لعنتی هم که هیچ وقت درست نبود. نفس کم آوردم . نمی دانستم تا خودم را به پشت ساختمان برسانم سید مرتضی زنده میماند یا نه؟ هر چه جان داشتم را در پاهایم ریختم . کوچه را دور زدم . بالاخره آنها را دیدم.
پسر به سمت ماشینی رفت. قفل فرمان را که در دستش دیدم در دلم فاتحه ی سید مرتضی را خواندم. سرعتم را بیشتر کردم و محکم از پشت به پسر کوبیدم . قفل فرمانی را که روی زمین افتاده بود را برداشتم و به سمت سید مرتضی رفتم.
در دلم خدا را صدا میزدم و نمیدانستم چطور باید حریف آنها شوم . متعجب نگاهم میکردند . قفل فرمان را بالا بردم و تکانش دادم و داد زدم
_ به ولای علی قدم جلو بذارید خونتون پای خودتونه
یکی از پسرها کمی جلو آمد با تمام شوک و ترسم فریاد زدم
_ برید گم شید عوضی ها
_ نفهم میخوایم شما رو از وجود اینا نجات بدیم برو کنار بابا
-----💞------🍃--------💞
کپی ممنوع 🙅
پارت اول
https://eitaa.com/asipoflove/5958
┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
.
همراهان بزرگوار
رمان #راننده_شخصی ، تاریخ ۱۵ مهر از کانال پاک میشه، اگه در حال خواندن هستید زودتر تمومش کنید . چون بعدش فایل pdf میشه برای فروش.
با تشکر🍃
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
همراهان عزیز
توجه کنید ❗️❗️❗️❗️
برای خواندن #راننده_شخصی
عضو این کانال بشید
کانال دوممون هست
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀