هدایت شده از میثم تـمّار
32.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ را حتماً حتماً ببینید حتی اگر به رهبری به شهدا و آرمانهای انقلاب اعتقادی ندارید
و نکته مهم این است که به هیچ عنوان نباید انتقام را فقط به اسماعیل حنیه تقلیل دهیم.
یادتان باشد اگر مقاومت لبنان حماس نجبا عراق انصارالله یمن که بازوهای جمهوری اسلامی ایران هستند تضعیف شوند بدون شک حمله آنها به ایران آغاز خواهد شد
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
✅کانال #میثم_تمار 👇
@meysame_tammarr
🍃✨🍃
#رزق_امروز
وَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا يَفْعَلُونَ ﴿یونس/٤٦﴾
و اگر ما بعضی از عقاب آن منکران را که وعده کردیم (در حیات دنیا) به تو نشان دهیم یا (به تأخیر افکنده و پیشتر از عقاب آنها) قبض روح تو کنیم باز بازگشت آنان در قیامت به سوی ماست، آن گاه خدا بر اعمال آنها گواه و آگاه است.
🍃✨🍃
#شاه_بیت
🌹بَنای عِشق پابَرجاست،
🌸چه باهِجران، چه بیهِجران
🌹که هِجران هَم به جانِ تــو
🌸زِ عشقِ تو نمیکاهَد
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#امام_زمان
#توسل_به_امامزمان
.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
#رسالتِ_من
#قسمت۸۳
کشان کشان خودم را پشت درختی رساندم نفس سردی کشیدم نگاهی به زانویم انداختم شلوارم پاره و قسمتی از دوستم باز شد کولر از پیشم جدا کردم و دنبال چیزی برای بستن گشتم.
_ اَه.... لعنتی
شال را از دورت گردنت باز کردم و روی زانویم بستم کاش مرا گم کرده باشد پای دویدن نداشتم صدای حرف زدن به گوشم رسید ترسیده کمی جابجا شدم
_ خدایا نکنه پیدام کنن؟!
صدا هر لحظه نزدیکتر میشد و من حتی نمیتوانستم قدم از قدم بردارم دانم چرا یاد سلامی افتادم اگر بود حتماً آیهای دعایی چیزی میخواند تا از دید سعید و دو نفر دیگر محو شویم با یادآوری اولین شبی که او را در کمال آباد دیدم لبخندی گوشه لبم نشست.
_بزار منم از نسخههای اون استفاده کنم شاید جواب داد
شروع به خواندن آیت الکرسی کردم. ته دلم هم امید بود هم اضطراب. صدای سعید آمد
_ اون رسالت عوضی رو آخر سر جاش مینشونم،تا کجا اومدی دنبالش؟
_همین جاها بود که دیدم سر خورد و ازشیب پایین رفت و بعد صدای فریادشو شنیدم،ولش کن داستان میشه بریم
سعید عصبانی و با صدای بلند گفت
_ چی میگی بهداد؟؟ زادور میگفت عکس داره از ما، الانم اگه عکس یا فیلم گرفته باشه که هیچی!
متعجب با خودم گفتم
_ یعنی زادور هم با اونهاست؟؟
┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅♂
پارت اول
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
#رسالتِ_من
#قسمت۸۴
از پشت درختی که پناه گرفته بودم رد شدند ،سرم را کمی خم کردم و مسیر رفتنشان را دیدم. کامل از نگاهم دور شدند نگاهی به آسمان کردم
_ پس منو میبینی!؟
نفس راحتی کشیدم چشم بستم و منتظر ماندم تا کمی بعدتر به سمت کلبه بروم. با شنیدن صدای خش خش برگها نگاهی به دور و برم انداختم.
_خیلی فاصله گرفتیم همین جا خوبه
_ اشرفی کَنه هست همین که ببینه ما نیستیم مطمئنم میاد
_من دیگه نا ندارم جون هرکی دوست داری بسه
صداها قطع شد روی یک پا ایستادم و به سمتی که احتمال میدادم منبع صدا باشد نگاه کردم.
چیزی ندیدم ناچار از پشت درخت بیرون آمده و کمی جلوتر رفتن با دیدن تصویر روبرویم مات ماندم.
همانطور بیحرکت آنجا ایستادم و نظارهگر شدم .اینجا میان درختان سر به فلک کشیده عریان زمستانی، یکی پوشیده در حریم امنش ، دست به قنوت برداشته بود.
دقایقی پیش در تنهایی میان افکارم ذکر خیرش بود. لنگان به سمتشان رفتم دختر همراهش غرق در همراه خودش بود. سلامی سر از مهر برداشت و سجاده ی کوچکش را جمع کرد که نگاهش به سمتم کشیده شد ایستاد از همان فاصله سری تکان دادم
_ سلام
بالاخره دختر سر بلند کرد و با دیدنم ترسیده ایستاد
_ سلام آقای سلیمانی
نزدیک شدم
_اینجا چه کار میکنید؟
نگاهی به دور و برش انداخت
_مثلاً اومدیم بازی علمی
_ دوتایی ؟!
┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅♂
پارت اول
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
.
نوش نگاهتون🍃
نظردونی خالی نَمونه 😁
https://harfeto.timefriend.net/16871571152748
.
من،
به چشمهای بیقرار تو قول میدهم
ریشههای ما به آب
و شاخههای ما به خورشید
میرسد
ما دوباره سبز میشویم🌿
#قیصر_امینپور
@ahsanol_hal68
May 11