.
نوش نگاهتون
نظردونی خالی نمونه😊
.
https://harfeto.timefriend.net/16871571152748
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ۴۴ ثانیه/ یک کار رسانهای بسیار زیبا 👌
▪️داستان یک چوب. چوب سنوار
چقد عالی میشه اگه همین طرح به صورت پویش توی همهی کشورها اجرا بشه
@mangenechi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تفاوت حمله ایران و اسراییل
این خیلی عالی بود 😂😂
👤خانم آسمان
یک جرعه عشق🫀
💗🤍💗C᭄﷽ 🤍💗 💗 رُمـــــــــــــــان#پشــتبــام_آرزوهــا به قلم#زهــرا_میـم #ورق_۲۹ سپهر نچی میکند. -
💗🤍💗C᭄﷽
🤍💗
💗
رُمـــــــــــــــان#پشــتبــام_آرزوهــا
به قلم#زهــرا_میـم
#ورق_۳۰
گونه های برکه گل میاندازند.
خودش هم اصلا با این خصلتش کنار نمیآمد که با این جملات زود گلگون میشود.
لبخندی میزند و کمی از شیکش را مینوشد.
سپهر تا تنور داغ است، میچسبد.
میگوید:
- حالا میشه باز برگردیم؟
برکه لبخندی محو بر لب مینشاند.
سپهر دستش را جلو میآورد و با شیطنت میگوید:
- پس بده دستو!
برکه بعد از مکثی کوتاه، دستش را جلو میآورد.
سپهر دست برکه را میفشارد و لب میزند:
- ممنون که فرصت دوباره به من دادی.
دستش را رها میکند و ادامه میدهد:
- شیک بنوشید که الان میچسبه!
برکه میخندد و مشغول نوشیدن شیکش میشود.
قرارشان به پایان میرسد.
برکه حالش توپِ توپ است.
میخواهد تاکسی بگیرد که سپهر میگوید:
- بریم من میرسونمت.
برکه مخالفت نمیکند.
او هم دوست دارد که دقایق بیشتری را با سپهر بگذراند.
داخل ماشین مینشینند.
سپهر در راه آنقدر بلبل زبانی میکند که به برکه حسابی خوش میگذرد.
برکه آنقدر از این اتفاق خوشحال است که امکان بال در آوردنش هم هست!
از سپهر خداحافظی میکند و داخل خانهشان میرود.
در را پشت سرش میبندد و همانجا، روی سنگفرشهای حیاط، ولو میشود.
دستش را روی قلبش میگذارد و زیر لب زمزمه میکند:
- بهتر از این نمیشم...
وای...
دقایقی پیش را در ذهن خود مرور میکند و لبانش بیاختیار کش میآیند.
- برکه؟ چی شدی؟؟!
برکه با صدای پدرش به خود میآید و هول زده میایستد.
لباسش را میتکاند و دروغی سر هم میکند:
- با دوستم مرضیه مسابقه گذاشته بودیم، تا اینجا دویدیم. خسته بودم نشستم روی زمین.
آقا خسرو، پدر برکه، سری تکان میدهد.
سوار ماشینش میشود، ریموت در را میزند و میرود.
برکه نفسش را بیرون میفرستد و داخل اتاقش میرود.
تنش را روی تخت رها میکند و از ته دل میخندد.
هیچ اتفاقی نمیتوانست تا این اندازه خوشحالش کند.
صدای پیامک موبایلش بلند میشود.
موبایلش را برمیدارد و وارد پیام میشود.
سپهر دست به کار شده و برایش آهنگ عاشقانهای فرستاده است.
برکه لبانی کش آمده، آهنگ را دانلود میکند و با گذاشتن هندزفری درون گوشش، چشمانش را میبندد و با با حالی خوب مشغول شنیدن موسیقی میشود.
در اوج افکار و خیالات، ناگهان سوگل خانم هندزفری را از گوش برکه بیرون میکشد و طلبکار میگوید:
- نیمساعت دارم صدات میزنم!! نمیفهمی یا برای اینکه حرص منو در بیاری جواب نمیدادی؟؟
برکه روی تختش مینشیند.
هندزفری را از گوشش بیرون میکشد و آهنگ را متوقف میکند.
میگوید:
- نه، واقعا نشنیدم. کاری داشتی؟
سوگل خانم نفس عمیقی میکشد و جواب میدهد:
- امشب خانوادهٔ لرستانی میان اینجا برای خواستگاری.
دهان برکه باز میماند.
با بهت میگوید:
- چ...چیی؟؟
••°••⊹••°••🤍💗••°••⊹••°••
#کپیممنوعاستوپیگردقانـونیوالهـیدارد❌
💗
🤍💗
💗🤍💗
ویآیپی رمان پشتبام آرزوها🥳👇🏻
🌀با بیش از #۲۵۰ ورق اختلاف
🌀#هفتگی ۱۵ تا ۱۸ پارت
🌀و #بدون_تبلیغ_و_تبادل
اونجا داستان کلی رفته جلو و هیجانش حسابی بالاس😍❤️🔥
هر عزیزی وی آی پی رو خواست با مبلغ فعلاً ۳۵ هزار تومان میتونه لینک رو دریافت کنه.🥰🌹
با افزایش اختلاف با کانال اصلی، افزایش قیمت خواهیم داشت.
واریز به شماره کارت:
۵۸۹۲۱۰۱۵۴۱۹۴۲۳۷۷
«مهدیزاده»
فیش واریزی رو به آیدی زیر بفرستید و لینک کانال وی آی پی رو دریافت کنین👇🏻
@Zahranamim
کانال وی آی پی بیشتر از شش ماه از کانال اصلی جلوتره❌
🍃✨🍃
#رزق_امروز
قَالَ مُوسَىٰ أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ ۖ أَسِحْرٌ هَـٰذَا وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ ﴿یونس/٧٧﴾
موسی به آنان گفت: آیا به آیات حق که برای شما آمد نسبت سحر میدهید؟ آیا این سحر است و حال آنکه ساحران را هرگز فلاح و فیروزی نخواهد بود؟!
🍃✨🍃
💚سه شنبه های جمکرانی
💚از دور سلام
خدا کند که به رسم محبّت زهرا
همیشه در به در صاحب الزّمان باشیم
اگر چه جمعه نشد حاجت ما روا
ولی این است سه شنبه ها
در صحن #جمکران تو باشیم
توئی تو صاحب دنیا
که صاحب ما باشی
امام ما شده ای
تا مراقب ما باشی
💚یا صاحب الزمان ادرکنی ولاتهلکنی
#امام_زمان
#توسل_به_امامزمان
#سه_شنبه_های_جمکرانی