eitaa logo
اسیـرِاستـٰاد -
5.7هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
374 ویدیو
2 فایل
سلـٰاخی‌ می‌گریست! به قنـاری‌ کوچکی، دل باخته بود . - شاملو‌‌ . رمـان‌جذاب‌وزیـبا👄🍻 - به‌قلـم‌بی‌نظیـر‌ رمـٰان‌انلـٰاینه‌و‌ڪپی‌برداری‌حتـٰی‌با‌ذڪرِنـٰامِ‌نویسـَنده‌ممنوع 🩵☁️ - #تبلیغات 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش دوم بی حال شدم.نفسم بالا نمیومد. هیراد با سر و تنی جدا،رو زمین افتاده بود و اون موجود وحشی داشت با تبر تیکه تیکش می کرد. خون همه جا رو گرفته بود. دیگه حالتام دست خودم نبود. تنم شروع کرد به لرزیدن . از رو پله ها سر خوردم و دیگه چیزی نفهمیدم..................................... از زبان تا صدای جیغش رو شنیدم،سریع شروع کردم به پوشیدن لباسام.چند بار صداش زدم اما جواب نداد. حوله رو انداختم رو موهام و پله ها رو دو تا یکی دویدم پایین. تو سالن نبود.تو آشپزخونه هم نبود. به اتاقا هم سرک کشیدم اما نبود... رفتم تو حیاط. تا درو باز کردم،دیدم بهار افتاده پایین پله ها و تکون نمی خوره. یه لحظه قلبم تیر کشید...