هدایت شده از آستان مقدس علوی
#تاریخ_نگار
حقیقت به هر قلبی راه نمییابد
بعضی از قلبها چنان با بغض و کینه سیاه شدهاند که هیچ حقیقتی حتی اگر به شیرینی شهد عسل باشد به قلبهایشان راه پیدا نمیکند و انکارش میکنند.
اما بعضی از قلبها در جستجوی حقیقت هستند مثل قلب عالم یهودی که با دیدن علم و حکمت حضرت علی«علیهالسلام» ایمان میآورد.
مولای ما فرمودند: ما دشمنانی داریم که اگر عسل به دهانشان بگذاریم باز ازدشمنی دست بر نمیدارند.
(سعیدی، اوصاف امیرالمؤمنین ص ۳۰۵).منبع : نشریه شیعه شناسی ، شماره۱۲
@imamalinet_fa
به نقلی امروز سال روز درک واصل شدن یک ملعونِ عجیب و غریبه
تا صبح قیامت بر خالدبن ولید
سیف الاسلام خلیفه اول
دایی ی اهل تستن
قاتل مالک بن نویره رحمت الله علیه
لعنت
در خون خواری این ملعون همین بس که در یکی از جنگها خواست که به قدری خون ریخته بشه که جوی خون راه بیفته اما چون خون لخته میشد جوی خون راه نمیفتاد؛ در نهایت بعد کشتن هزاران نفر آب بین خون گرفتند که خواسته ی سیف الشیطان اطاعت بشه...
أسيرِالله
به نقلی امروز سال روز درک واصل شدن یک ملعونِ عجیب و غریبه تا صبح قیامت بر خالدبن ولید سیف الاسلام خ
در ماجرای هجوم به خانه مادر سادات هم دستش آلوده است...
اللهم العن خالدبن ولید بعدد ما احاط به علمک
أسيرِالله
به نقلی امروز سال روز درک واصل شدن یک ملعونِ عجیب و غریبه تا صبح قیامت بر خالدبن ولید سیف الاسلام خ
ماجرای قتل مالک بن نویره رحمت الله علیه رو خودتون برین و بخونید...
عمقِ دردش تازه یکی از درد های سینه ی مولا امیرالمومنین صلوات الله علیه بود...
أسيرِالله
دوست دارم یک بار به جمعه فرصت بدهی تا با تو حرف بزند و مرا هم بنشانی پای حرفهایتان . وقتی که جمعه
واجب تر از یاد خدا چه واجبی وجود دارد ؟ هیچ .
نتیجه ی غفلت از یاد خدا چیست ؟ ورود در حلقه ی بهائم و سقوط در درک اسفل .
می شود بدون یاد تو به یاد خدا بود ؟ هرگز .
پس چه شد که یاد تو در هندسه ی فکر ما در زاویه ای قرار گرفت که هم ردیف مستحبات حاشیه ای شد ؟ نمیدانم .
می خواهم برگردم به یاد تو و در هندسه ی فکرم تو را در مرکز همه ی عبادت هایم قرار دهم .
آیا بدون امداد تو می توانم ؟ نه .
آیا تو امدادم می کنی ؟ یقین دارم که آری .
پس به امید امداد تو امشب سر به بالین می گذارم .
شبت بخیر کمک کار بندگی ام !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
از سبط بن جوزی در تذكرة الخواص روایت شده که روزی صعصعه بن صوحان از کنار مغيرة بن شعبه می گذشت که مغيرة سوال کرد از کجا می آیی ؟
صعصعه جواب داد ..