eitaa logo
⁦⁦⁩دخترونه اسماءالحسنى⁦⁦
75 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
26 فایل
🌸با خـــودَت عطـــر و بویے از خدا دارے 🌸تا به سَـــر چــادر و 🌸به دِل حیـــا دارے ✨شرایط کپی: ذکر صلوات✨ ارتباط با ادمین: @ee_13508
مشاهده در ایتا
دانلود
⁦⁦⁩دخترونه اسماءالحسنى⁦⁦
🌕⭐️🌙💜🌕✨✨ ⭐️✨✨ ✨ #داستان_شب #صورتی🌸 خاکستری 🌈 #قسمت‌ششم(۲): دنیای رنگین‌کمانی هنوز سلام و احوالپر
🌕⭐️🌙💜🌕✨✨ ⭐️✨✨ ✨ 🌸 خاکستری 🌈 (٣): دنیای رنگین‌کمانی سلام سارا... تو را نمی‌دانم. اما من همیشه از خریدن و هدیه گرفتن جوراب‌های رنگی خوشحال می‌شوم. خوب که نگاه می‌کنم زندگی‌ام پر از این‌طور جزئیات دوست‌داشتنی است. ریز و عجیب. چیزهایی که شاید به چشم بقیه نیاید ولی در دنیای من، برایم مهم و عزیز است. جوراب‌هایم، گُلِ سرهایم، لوازم‌التحریر و روسری‌هایم. من اسمش را می‌گذارم دنیای رنگین‌کمانی.🌈🌈🌈 بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم همه ما آدم‌ها بازیگران یک صحنه تئاتریم. کارگردان به هرکس نقشی داده و ما را فرستاده روی صحنه. وسط نقش‌های بی‌نهایت این نمایش، مرا گذاشته آن آدمی که لبخند می‌نشاند روی لب‌های اهالی خانه، همان کسی که حواسش به چیزهایی که بقیه نمی‌بینند هست. به ترکیب رنگ‌ها، به‌تناسب و چینش وسایل، به خشکی خاک گلدان‌ها، به‌روزهای تولد، به ناراحتی پنهان شده پشت سکوت آدم‌ها. لطافت دنیایم، ظرافتش، زیبایی و نشاطش را دوست دارم. خوشم می‌آید که نصفه‌شب‌ها با خواهرم پچ‌پچ می‌کنیم و حرف‌هایمان تمامی ندارد. درد دل‌ها و حرف زدن با دوستانم را دوست دارم. به رازداری و حواس‌جمعی‌ام افتخار می‌کنم. چشمانم برق می‌زند وقتی پدرم می‌گوید تو که نیستی انگار خونه سوت و کوره. محبت دخترانه‌ای که به پدر و مادرم دارم را دوست دارم. نگرانی‌های خواهرانه‌ای که برای برادرم دارم را هم همین‌طور. همین است که فکر می‌کنم مادری کردن هم باید دنیای قشنگی باشد. منطق دنیای ما دخترها دودوتا،چهارتا نیست، محبت خالص است. می‌توانیم ساعت‌ها پای درد دل کسی بنشینیم و یاد کارهای خودمان هم نیفتیم. می‌توانیم برای غصه‌های آدم‌ها اندازه خودشان، حتی بیشتر از خودشان، غصه بخوریم. با همه این‌ها بلدیم با خنده‌هایمان رنگ بپاشیم به دنیا، حتی اگر دلمان از غصه ترکیده باشد. وقتی بخواهیم می‌توانیم ذهنمان را از غصه‌ها جدا کنیم، از کارهایمان فارغ کنیم و بگردیم دنبال چیزی که اطرافیانمان را خوشحال می‌کند. من مطمئنم هیچکس مثل ما حواسش به حال بقیه نیست. همان‌قدر که مطمئنم در لحظه زندگی کردن را هم هیچکس به‌اندازه ما بلد نیست. وقتی توی نامه‌ات خواندم دختر بودن را دوست نداری و در دختر بودن چیز قشنگی نمی‌بینی، خودم را روی صحنه دیدم و همه این تصاویر در ذهنم مرور شد. برق چشم‌های کارگردان را دیدم که آن پایین نشسته و نگاهم می‌کند. تحسین صورت تماشاگرانی که می‌دانند درآوردن این ظرایف اصلاً کار ساده‌ای نیست. خیلی از حرف‌هایت را قبول داشتم، این نقش یک وقت‌هایی مرا هم محدود کرده، دست و پایم را بسته…ولی هرچه فکر کردم دیدم دست کشیدن از این دنیای رنگین‌کمانی کار من نیست. من نقش خاصم توی این دنیا را دوست دارم سارا❣❣❣ ادامه دارد... 🌕⭐️🌙💜✨✨ ✨دختــرونه‌اسماءالحسنے✨ 💜 https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️💌 ❤️ این تنم را لرزاند که امام صادق(ع) فرمود: اگر یک نماز صبحت قضا شود، کل دنیا طلا شود و در راه خدا بدهی جبران نمیشود! ✨ دختــرونه‌اسماءالحسنے💎 💙https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐انتظار یعنی.... 🌸 آل یاسین بخوانی و....... 🌸ای شیعه مراقب اعمالت باش تا.... ✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✾ 🌸دختــرونه‌اسماءالحسنے💕 🦋https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋﷽🦋 ☆امام زمان عجّل الله به شخصی که اجازه ملاقات میخواست ؛ پیغام فرستادند و فرمودند : شما کنید ، خودم نزد شما می آیم...♡☆ 🌟 🦋الّلهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وعَجّل فَرَجَهُم به حقّ مولاعلی علیه السّلام 🦋 🌸دختــرونه‌اسماءالحسنے💕 🦋https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نرم و فوق العاده خوش عطر و طعم🥖 این نان بافت خیلی لطیفی داره مواد لازم: 🔸آب ولرم:۱ پیمانه 🔸شکر قهوه‌ای: ۳ قاشق غذاخوری 🔸آرد سبوس‌دار:۲ پیمانه 🔸روغن حیوانی: ۱ قاشق غذاخوری 🔸خمیر مایه خشک: ۱ قاشق غذاخوری 🔸نمک دریا 🌸دختــرونه‌اسماءالحسنے💕 🦋https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌕✨🌙✨ 🌸 خاکسترى 🔮 قسمت هفتم(١): اتاق مشاوره از صبح که از خانه آمده بود بیرون، خودش را برای این لحظه آماده کرده بود که بنشیند روبه‌روی خانم هادوی و از قصه نامه‌ها بشنود. دوست نداشت بحث خیلی سمت دل نوشته خودش برود، هنوز انگار خجالت می‌کشید. بیشتر می‌خواست درباره محتوای نامه‌ها باهم حرف بزنند. آنجاهایی که مخالف بود یا قسمت‌هایی که قانعش نکرده بود. یک غر حسابی هم آماده کرده بود سر صورتی‌ها بزند. خانم هادوی وارد اتاق شد و در را پشت سرش بست: ببخشید معطل شدی، یک صورت‌جلسه بود که باید امضا می‌کردم.  سارا که نیم‌خیز شده بود دوباره نشست: خواهش می‌کنم. استرسش باز برگشته بود و نمی‌گذاشت مثل فکرهای چند دقیقه قبلش راحت باشد. دست‌هایش را توی هم قلاب کرد و منتظر ماند تا خانم هادوی سر حرف را باز کند.  - خب سارا خانم. ببخشید که اون روز مزاحم خلوتت شدم. راستش همیشه برام جالب بود غار تنهایی‌ات رو ببینم.  چشم‌های سارا از تعجب گرد شد: شما از کجا می‌دونین اسمشو؟  خانم هادوی خندید: چطور ندونم؟ همه مدرسه میدونن اونجا غار ساراست.  توی دلش آه کشید. چه خوش‌خیال بود که همه این مدت پشت شاخ و برگ‌ها می‌نشست و فکر می‌کرد هیچکس حواسش به او نیست.  -حالا چی شد که اونجا رو انتخاب کردی؟ جای محشریه. از پرسش مشاور مدرسه جا خورد. منتظر بود زودتر برود سر اصل مطلب... ✨دختــرونه‌اسماءالحسنے✨ 💜@asmaolhosnaa
💠☔️ نماز صبحت قضا نشه✨❤️✨ @asmaolhosnaa🌱🧕