eitaa logo
⁦⁦⁩دخترونه اسماءالحسنى⁦⁦
75 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.2هزار ویدیو
28 فایل
🌸با خـــودَت عطـــر و بویے از خدا دارے 🌸تا به سَـــر چــادر و 🌸به دِل حیـــا دارے ✨شرایط کپی: ذکر صلوات✨ ارتباط با ادمین: @ee_13508
مشاهده در ایتا
دانلود
💌〰💌〰💌🌺 من به شما کمک🌼 می‌کنم تا خدا هم به من کمک🌼 کند! 💌💌〰💌〰💌🌺 سرایدار مدرسه‌‌ای که 🌹 در آن درس می‌خواند می‌گوید: کمردرد داشتم و نمی‌توانستم کار مدرسه 🚰🚿را خوب انجام دهم. مدیر مدرسه😇 به من گفت: اگر اوضاعت همیشه این باشد باید بروی بیرون. اگر من را بیرون می‌کردند، خیلی اوضاع زندگی‌ام بدتر 😞می‌شد آن شب همه‌اش در این فکر بودم که اگر من را بیرون بیندازند، چه خاکی توی سرم کنم⁉️ فردا صبح☀️ که رفتم مدرسه، دیدم حیاط و کلاس‌ها عین دسته گل🌺 شده و منبع آب 🚰هم پر است از عیالم 😟 که برنمی‌آمد؛ چون توان این همه کار را نداشت نفهمیدم کار کی😌 بوده !... فردا هم این قضیه تکرار شد شب 🌘بعد نخوابیدم تا از قضیه سردربیاورم. صبح،☀️ یک پسربچه از دیوار پرید پایین و یک‌راست رفت سراغ جارو🚿و خاک انداز شناختمش از بچه‌های🙂😒 مدرسه‌ خودمان بود مرا که دید، ایستاد. سرش را پایین انداخت.😔 با بغضی که در گلویم نشسته بود، گفتم: «پسرم!😟 کی هستی⁉️ گفت: «عباس بابایی.» گفتم: «چرا این کارها🌺را می‌کنی؟» گفت: 💌〰💌〰💌🌺 «من به شما کمک 🌼می‌کنم تا خدا هم به من کمک 🌼کند.» 💌💌〰💌〰💌🌺 @asmaolhosnaa
💌〰💌〰💌🌺 من به شما کمک🌼 می‌کنم تا خدا هم به من کمک🌼 کند! 💌💌〰💌〰💌🌺 سرایدار مدرسه‌‌ای که 🌹 در آن درس می‌خواند می‌گوید: کمردرد داشتم و نمی‌توانستم کار مدرسه 🚰🚿را خوب انجام دهم. مدیر مدرسه😇 به من گفت: اگر اوضاعت همیشه این باشد باید بروی بیرون. اگر من را بیرون می‌کردند، خیلی اوضاع زندگی‌ام بدتر 😞می‌شد آن شب همه‌اش در این فکر بودم که اگر من را بیرون بیندازند، چه خاکی توی سرم کنم⁉️ فردا صبح☀️ که رفتم مدرسه، دیدم حیاط و کلاس‌ها عین دسته گل🌺 شده و منبع آب 🚰هم پر است از عیالم 😟 که برنمی‌آمد؛ چون توان این همه کار را نداشت نفهمیدم کار کی😌 بوده !... فردا هم این قضیه تکرار شد شب 🌘بعد نخوابیدم تا از قضیه سردربیاورم. صبح،☀️ یک پسربچه از دیوار پرید پایین و یک‌راست رفت سراغ جارو🚿و خاک انداز شناختمش از بچه‌های🙂😒 مدرسه‌ خودمان بود مرا که دید، ایستاد. سرش را پایین انداخت.😔 با بغضی که در گلویم نشسته بود، گفتم: «پسرم!😟 کی هستی⁉️ گفت: «عباس بابایی.» گفتم: «چرا این کارها🌺را می‌کنی؟» گفت: 💌〰💌〰💌🌺 «من به شما کمک 🌼می‌کنم تا خدا هم به من کمک 🌼کند.» 💌💌〰💌〰💌🌺 @asmaolhosnaa
💌〰💌〰💌🌺 من به شما کمک🌼 می‌کنم تا خدا هم به من کمک🌼 کند! 💌💌〰💌〰💌🌺 سرایدار مدرسه‌‌ای که 🌹 در آن درس می‌خواند می‌گوید: کمردرد داشتم و نمی‌توانستم کار مدرسه 🚰🚿را خوب انجام دهم. مدیر مدرسه😇 به من گفت: اگر اوضاعت همیشه این باشد باید بروی بیرون. اگر من را بیرون می‌کردند، خیلی اوضاع زندگی‌ام بدتر 😞می‌شد آن شب همه‌اش در این فکر بودم که اگر من را بیرون بیندازند، چه خاکی توی سرم کنم⁉️ فردا صبح☀️ که رفتم مدرسه، دیدم حیاط و کلاس‌ها عین دسته گل🌺 شده و منبع آب 🚰هم پر است از عیالم 😟 که برنمی‌آمد؛ چون توان این همه کار را نداشت نفهمیدم کار کی😌 بوده !... فردا هم این قضیه تکرار شد شب 🌘بعد نخوابیدم تا از قضیه سردربیاورم. صبح،☀️ یک پسربچه از دیوار پرید پایین و یک‌راست رفت سراغ جارو🚿و خاک انداز شناختمش از بچه‌های🙂😒 مدرسه‌ خودمان بود مرا که دید، ایستاد. سرش را پایین انداخت.😔 با بغضی که در گلویم نشسته بود، گفتم: «پسرم!😟 کی هستی⁉️ گفت: «عباس بابایی.» گفتم: «چرا این کارها🌺را می‌کنی؟» گفت: 💌〰💌〰💌🌺 «من به شما کمک 🌼می‌کنم تا خدا هم به من کمک 🌼کند.» 💌💌〰💌〰💌🌺 @asmaolhosnaa