eitaa logo
پاتوق کتاب
3.5هزار دنبال‌کننده
335 عکس
76 ویدیو
0 فایل
📚کتابهای خوب را خوب بخوانیم🌱 . 👈 سفارش کتاب @adgann . ✅ هویت سازنده کانال در سامانه "ایتای من" احراز شده است. . 📨ارسال کتاب به تمام نقاط ایران . https://eitaa.com/joinchat/2524643445C2c140c016c
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 "جان بها" اثری است به قلم "مصطفی موسوی" که اگر می خواهید شبی را در قلب سوریه با وحشی ترین اعضای گروهک تروریستی داعش بگذرانید و روز بعد یک ماموریت عجیب و نفس گیر را درست در وسط خیابان‌های تهران تجربه کنید، باید آن را بخوانید. "مصطفی موسوی" در "جان بها" یک گزارش مستقیم، بدون سانسور، رک و پوست‌کنده و صریح از نیروهای امنیتی ایران به نگارش درآورده است. روایت جان بر کف‌هایی، که همه چیز خود را برای دفاع از مرزهای ایمان خود به خطر انداختند. این اثر در دسته‌ی رمان‌های جاسوسی امنیتی قرار می‌گیرد و از زمان انتشارش، سر و صدای زیادی را به پا کرده است. قصه‌ی "جان بها" به دو بخش تقسیم شده است که قسمت اول جو سوریه را در مدت زمان جنگ به تصویر می کشد و قسمت دوم، به هرج و مرج و آشوب در خیابان‌های تهران اختصاص دارد. سبک روایت داستان سیال و روان است و تصویرسازی‌های "مصطفی موسوی" از مناظر و فضاهای داستان، ملموس و گیراست. داستان آنقدر ساده و روان پیش می‌رود که خواننده می‌تواند آن را یک نفس بخواند و تا انتها پیش ببرد. ژانر جنایی-امنیتی، ژانری بوده که همواره خوانندگان را مجذوب خود کرده و طرفدران مخصوص به خود را داشته است. تلاش "مصطفی موسوی" در "جان بها" عرضه‌ی نگاهی اجمالی به مبارزات جان برکفان اطلاعات و امنیت است که در سکوت، سخت‌ترین عملیات‌ها را به انجام می‌رسانند و امنیت مردمشان را حفظ می‌کنند. افرادی که فقط و فقط به عشق مردم و باورهایشان قدم در این راه دشوار می‌گذارند و "جان بها"، تنها گوشه‌ای از تلاش‌های آنهاست.
پاتوق کتاب
✍نویسنده: زینب عرفانیان خاطرات نا‌گفته فروغ مُنهی؛ مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقی‌پور. مادر جوانی که روزهای جوانی‌اش به داغ جگرگوشه‌هایش گذشت و خم به ابرو نیاورد. شیرزنی توصیف نشدنی که در صفحات این کتاب فقط گوشه‌هایی از صبر زینب‌گونه‌اش به تصویر کشیده شده است. مادری نمونه که علاوه بر تقدیم سه فرزند خود، افتخاری همسری جانباز دوران دفاع مقدس را دارد. اولین شهید این خانواده شهید داود خالقی‌پور، متولد۱۳۴۴ است که در سال۱۳۶۲ طی عملیات‌خیبر در جزیره‌مجنون به فیض شهادت نائل آمد. دو شهید دیگر این خانواده نیز رسول و علیرضا متولدین۱۳۴۶ و ۱۳۵۰ بودند که به طور همزمان در سال ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه، عملیات پاسگاه‌زید در آغوش یکدیگر آسمانی شدند. 🕊🕊🕊 گزیدۀ متن: کنار تابوت زانو زدم. پوستش از شیمیایی مُلتهب و تن سفیدش پر از دانه‌های ریز قرمز بود. مثل وقتی که سرخک گرفت. به پوستش دست کشیدم. زخم ترکش‌ها‌ی زبر. چقدر حرف برای گفتن داشتم. به صورتش دست کشیدم. سرمای تنش در جانم خزید. چرا قدر پسرم را ندانستم؟ تا چشم بر هم زدم، از پیشمان رفت. من ماندم و حسرتی که دلم را می‌سوزاند. دستش را در دستم گرفتم. موهایش را نوازش کردم. صورتم را نزدیکش می‌بردم و عقب می‌آوردم. حرف می‌زدم و گریه می‌کردم. ساکت می‌شدم و نگاهش می‌کردم. می‌بوییدم و می‌بوسیدمش. همة تنش را لمس کردم. ذره‌ذرة داوود را به خاطر می‌سپردم.
♨️فروش ویژه مجموعه محافظان آسمانی به مناسبت ایام سالگرد شهادت حاج قاسم و همرزمان 📔من محافظ حاج قاسمم ؛ خاطرات شهید وحید زمانی نیا قیمت ۲۰۰۰۰ت 📗به رنگ حبیب؛ خاطرات شهید هادی طارمی قیمت ۲۰۰۰۰ت 📙همراهی تا آسمان؛ خاطرات شهید شهروز مظفری نیا قیمت ۱۸۰۰۰ت ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب "از چیزی‌ نمی‌ترسیدم" زندگی نامه خود نوشت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی ، گرامیداشت دومین سالگرد شهادت و شرکت در ششمین دوره مسابقه کتابخوانی کتاب قهرمان همراه با دویست‌میلیون ریال جوایز نقدی، تا پانزدهم دی‌ماه ✍این کتاب که مزین به یادداشت رهبر معظم انقلاب شده است نخستین اثر چاپ شده توسط انتشارات «مکتب حاج قاسم» محسوب می شود و شامل دست نوشته های شخصی شهید سلیمانی از دوران کودکی و زندگی در روستای قنات ملک کرمان تا میانه ی مبارزات انقلابی در سال 57 است. کتاب ازچیزی نمیترسیدم، زندگی نامه ای است که شهید با دست مجروحش نوشته. شرح زندگی مردی از دل روستایی دورافتاده در کرمان که چند دوره از زندگی ساده و کوتاهش را روایت کرده که نشان می دهد از چوپانی به جایگاه بلندی رسید. آنان که سردار سلیمانی را فقط با لباس نظامی دیدند خوب است ببینند که او چگونه پرورش یافت. کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» در دو بخش نوشتار و دست نوشته به چاپ رسیده است.
پاتوق کتاب
📚 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان ناشر:حماسه یاران نویسنده:اکرم اسلامی ✍همراه با تقریظ مقام معظم رهبری این اثر کوشیده تصویری کوتاه و مختصر از یک عمر زندگی و ولایت‌پذیری و فرمان‌ برداری زنی را نمایش دهد که در تاریخ انقلاب رشد کرد و اثرگذار شد. برشی از متن؛ مچ دست هایش را گرفتم، قدرتم را جمع کردم و همانطور که عقب عقب میرفتم، به زحمت می کشیدمش سمت خودم. پاهایش تکان میخورد و ردّ خون می ماند روی زمین. نگاهش از خاطرم دور نمی شود. مات شده بود. زدم توی صورتش و فریاد کشیدم: «نفس بکش!» ولی بی جان تر از این حرف ها بود. محکم تر زدم شاید به هوش بیاید؛ فایده نداشت. دست انداختم و بچه را از شکمِ پاره زن بیرون آوردم، به این امید که حداقل بتوانم طفل معصومش را نجات دهم؛ ولی بدن سرخ و سفید نوزاد ماند روی دستم؛ بی اینکه مجال داشته باشد گریه کند و یا حتی یک نفس در این دنیا بکشد! ✨✨✨