📗برنگرد
یک رمان امنیتی زیبا و هیجان انگیز👌
برنگرد، داستان فردی به نام حمید است که پدرش به شهادت رسیده و در خانواده ای مذهبی بزرگ شده است. حمید بعد از سالها وارد مجموعه اطلاعاتی و امنیتی سپاه می شود و مورد طعمه یکی از جاسوسان خارجی قرار می گیرد اما تربیت دینی و مذهبی او باعث می شود پایش نلغزد...
قیمت پشت جلد: ۵۷ت
#رمان_امنیتی
🌿🌿🌿
پاتوق کتاب
📗برنگرد یک رمان امنیتی زیبا و هیجان انگیز👌 برنگرد، داستان فردی به نام حمید است که پدرش به شهادت رس
📗🌾
کتاب «برنگرد» نوشته مجید قنبری،
از رمان های زیبا و هیجان انگیز، با موضوع اطلاعاتی و امنیتی می باشد. نویسنده انگیزه نوشتن این کتاب را خالی بودن جایگاه این موضوع در ادبیات داستانی کشور می داند.
این کتاب به بررسی نفوذ بیگانگان در سیستم امنیتی و حیاتی کشور میپردازد.
✍🏻داستان از سال ۶۰ شروع میشود و ما با زندگی نوجوانی به نام حمید که قهرمان داستان است آشنا می شویم. حمید نوجوان تیزهوشی است که پدرش را منافقین در مقابل چشمانش ترور کرده اند. حمید بعدها در دانشگاه امام حسین(ع) درس خوانده و وارد سیستم امنیتی سپاه می شود.
او و تیمش مدت هاست لیزا بانوی زیبای انگلیسی تبار را که مرتبت با سیستم های امنیتی خارج از کشور است، زیر نظر گرفته اند، و توانسته اند بعد از مدت ها مراقبت و پوشش دستگیرش کنند. اما بعد از مدتی فعالیت خاص ضد امنیتی برای او اثبات نشده و به کشورش بازگردانده می شود.
نیروهای امنیتی که فکر می کنند توانسته اند به خوبی او را تحت تعقیب قرار داده و جلو هرگونه فعالیتش را بگیرند بعد مدت ها به چیزی متفاوت از تصورشان پی خواهند برد.
🍂 بعد از ماجرای سال ۸۸ قهرمان داستان دچار لغزش هایی می شود. دلبستگی عاطفی حمید به لیزا با توجه به خلاء عاطفی ایجاد شده میان او و همسرش، باعث می شود تا کم کم در دام لیزا گرفتار شود و در سفر به عراق در مسیر تازه ای قرار گیرد، مسیری که فضای داستان را به سمت دیگری سوق می دهد. این سفر که از آن به عنوان سفر عشق در کتاب یاد شده است آغاز نقطه عطفی در زندگی حمید و همسر بیمارش به حساب می آید. وعده های عاشقانه با لیزا در بغداد و کربلا و از سوی دیگر توسل و استعانت از امام حسین(ع) و تلنگری معجزه آسا برای غرق نشدن در یک دام، لحظه های خواندنی را برای مخاطب ایجاد می کند. شناخت چهره واقعی لیزا در عراق، سیستم امنیتی را دچار بهت و حیرت کرده است و داستان را جذاب تر می کند.
📖 برشی از متن:
«دیوارهای شیشه ای حمام بخار گرفته و مات شده بود. زیر دوش داشتم خستگی های سفر را در می کردم که صدی موبایل بلند شد. گوشی مدام آمدن پیام از اینترنت در پیام رسان های اجتماعی را آلارام می داد. یادم رفته بود صدای اعلان هشدارش را سایلنت کنم با این که وای فای آن را قطع کنم. زهرا به سمت گوشی رفت که ببیند این همه پیام پشت سرهم از کیست؟ شاید هم می خواست سایلنتش کند! دستش را که دراز کرد گوشی را بردارد. هم زمان صدای زنگ در اتاق به صدا در آمد. دو تا زنگ کوتاه و ممتد…»
#برنگرد
🌾🌾🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹☘
#شهادت
بال نمیخواد،
حال میخـواد...
🎙نوایجاودانهمدافعحرم🕊
#شهیدمحمدرضادهقانامیری🥀
✨✨✨
✍🏻روایت داستانی زندگی شهید مدافع حرم دهه هفتادی محمدرضا دهقان، به چاپ هشتم رسید🌹
💳قیمت پشت جلد ۹۰ت
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
پاتوق کتاب
✍🏻روایت داستانی زندگی شهید مدافع حرم دهه هفتادی محمدرضا دهقان، به چاپ هشتم رسید🌹 💳قیمت پشت جلد ۹۰ت
🌼🍂
می دانی آرزوی دو چیز به دلم ماند.
هم دلم می خواست یک دل سیر کتکت می زدم و هم دلم می خواست یک یادگاری از تو داشته باشم. در جریان یادگاری ها که هستی. همه را گذاشتند توی ویترین و درش را چند قفله کرده اند. از تو فقط چند عکس دارم که آن ها را از مهدیه گرفته ام.
هر چه که از تو مانده را مامان فاطمه بلوکه کرده. حتی کم مانده دور ویترین سیم خاردار بکشند.
البته حق هم دارند. من اگر بودم شاید دزدگیر هم نصب می کردم. چه صحنه بامزه ای می شود که مثلا یک نفر مهمان خانه شما باشد و بخواهد دور ازچشم بقیه در ویترین را باز کند.
آن وقت آژیر دزدگیر رسوایش می کند. من هم به قول خودت گوریل شدم وقتی که به مهدیه گفتم در ویترین را باز کند و گفت در ویترین چند قفله ست و کلیدش را هم احتمالا یک نفر قورت داده...
📖برشی از متن کتاب
یک روز بعد از حیرانی
🌹☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙روایت بغضآلود رهبر انقلاب از یک کتاب و یک خاطره از حاج قاسم
برشی از کتاب:
📙(حاج قاسمی که من می شناسم)
🌹🌿🌿
🌱
سال ۶۱ در حمدیهی اهواز، شروع دوستی رقم خورد. قاسم سلیمانی، فرمانده تیپ ثارالله، سخنران بود و علی شیرازی، روحانی گردان شهید باهنر، شنونده. همانجا عشق حاجقاسم به دلش نشست.
فروردین ۶۵ دوستی شکل همکاری به خود گرفت و حاجقاسم، مسئولیت تبلیغات لشکر را به علیشیرازی سپرد. پس از جنگ همراهی ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۹۰ به خواست سردار سلیمانی، علیشیرازی مسئول نمایندگی ولیفقیه در نیروی قدس شد و هشتسال از پرفراز و نشیبترین روزهای جبهه مقاومت را با حاجقاسم همراه ماند.
حجتالاسلام والمسلمین علی شیرازی در «حاج قاسمی که من میشناسم» خاطرات نزدیک به چهل سال رفاقت با شهید حاجقاسم سلیمانی را بازگو کرده است.
📍برشی از متن کتاب:
«از بیت رهبری میآمدیم بیرون. به سردار سلیمانی گفتم «بیا کاندیدای ریاستجمهوری بشو.». گفت «این را که میگویم، به مردم بگو. بگو من کاندیدای شهادتام؛ کاندیدای گلولهام؛ نه کاندیدای ریاستجمهوری.».!
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
🌾🌾🌾