eitaa logo
عصرانه (تقی شجاعی)
210 دنبال‌کننده
690 عکس
176 ویدیو
3 فایل
دخمه‌ای مجازی جهت داد زدن با صدای: #تقی_شجاعی 😎 ( فعال انفرادی🚶 نویسنده پلنگ‌زخمی، احتناک، وقتی‌بابا‌رئیس‌بود، شریان و...) ارتباط با ادمین: @Shojaei66 اینستاگرام: https://www.instagram.com/taghishojaei66?r=nametag
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما که جنگی نکرده‌ایم هنوز هر چه که دیده‌اید تمرین بود همه‌ی ترسِ از جواب شما صف کوتاه پمپ‌بنزین بود زخم پهبادها خدا را شکر بر دل اهل غزه تسکین بود 🍃🍃🍃 بر سرت سایه‌ی ابابیل است بعد از این زندگی‌ت تعطیل است سیل ویرانی تو راه افتاد بسترش از فرات تا نیل است یا بنی‌سامری هلاکتتان قول تورات، حرف انجیل است آی قابیل! آی اسرائیل نوبت انتقام هابیل است [ @asraneh313 ]
📚 خوندن این کتاب که حال و هوای دهه‌ی شصت رو داره، میتونه لحظات بسیار شادی رو براتون رقم بزنه. از اون دست کتاب‌هایی‌یه که ارزش خریدن و هر چند وقت خوندن داره. اونقدری که من از خوندن این کتاب خندیدم از دیدن هیچ فیلم کمدی نخندیده بودم.😂 فضاسازی‌ها و دیالوگ‌ها و صحنه‌پردازی‌های شیرینش شما رو حتما خواهد خنداند. خوندن این کتاب رو برای اونهایی که دچار افسردگی هستند و دنبال بهانه‌ای برای خنده، پیشنهاد میکنم.👌 [ @asraneh313 ]
حمید با توپ پلاستیکی دولایه‌اش توی کوچه تنهایی داشت بازی می‌کرد و به دیوار خانه‌ی همسایه و هم‌کلاسی‌مان، سعید حسنی‌مقدم، شوت می‌زد. روی دیوار با گچ، شکل یک دروازه فوتبال را کشیده بودیم. به من اشاره کرد که بروم توی دروازه‌ی گچی بایستم. همین‌که با نوک پا یک شوت محکم زد، درِ خانه باز شد و سعید که تازه ختنه کرده بود با دامن آمد دم در. حمید با متلک گفت: یک روسری هم سرت مِکردی دیگه! سعید که از این متلک خوشش نیامده بود درحالیکه داشت دامنش را مرتب می‌کرد با عصبانیت گفت: اینجا بازی نکنین. مامانم دعوا مُکُنه‌. - تو خودت چرا آمدی اینجا؟ زن‌ها رِ که استادیوم راه نِمِدن که! برای اینکه سعید از حرف حمید ناراحت نشود سعی کردم موضوع را عوض کنم. - از کی مِتانی بیای بازی؟ بدون تو دریب‌گل فایده نداره. - آقای حکیم شفاهی گفته از چند روز دیگه. اعظم خانم، مادر سعید، که همیشه‌ی خدا حامله بود، عصبانی آمد روی بالکن. یک بچه بغلش بود، یک بچه دستش را گرفته بود، بچه‌ی دیگرش پایین، پشت دامن سعید قایم شده بود. و آخرین بچه هم توی شکمش برعکس نشسته بود. کلا با اعظم خانم در دو حالت نمی‌شد به طور منطقی بحث کرد: یکی موقعی که بچه‌هایش مثل ابر بهار فاتحه‌ی رخت‌خواب‌ها را می‌خواندند و دیگری هم در بقیه‌ی مواقع! بنابراین اعظم خانم درحالیکه داشت تشکِ بچه‌ی کوچکش را روی نرده‌های بالکن توی آفتاب پهن می‌کرد تا خشک شود با عصبانیت داد زد: - سعید... گفتم بری بگی اونا برن. اون‌وقت خودت وایسادی اونجا؟ نِمِگی یک‌وقت توپ بخوره اونجات؟ ... شمام برین یک جای دیگه بازی کنین. همانطور که اشاره کردم در این شرایط دیگر نمی‌شد با اعظم خانم حتی بحث غیرمنطقی کرد، چه برسد به بحث منطقی. یعنی اگر حق با ما هم می‌بود، موقع دعوا سر و کله‌ی بقیه‌ی زنها پیدا می‌شد و همه، حتی مادر خودم، به لحاظ صنفی، حق را به او می‌دادند. بنابراین، من و حمید بدون اینکه چیزی بگوییم با سعید خداحافظی کردیم و رفتیم. حتی برای اینکه سروصدا نکنیم، بازی با توپ را بی‌خیال شدیم و رفتیم سراغ یک بازی بی‌سروصدا، آرام، جذاب، مهیج و غیر آبرومند؛ یعنی تیله‌بازی. [ @asraneh313 ]
پرسشی دارم ز مسئولینِ خوشگل بازپرس: چرا افزایش قیمت سالانه‌ی کرایه تاکسی‌ها و اتوبوسها و اجناس و غیره، از اسفندماه اِعمال میشه و هر چند ماه یکبار هم تکرار میشه؛ اما افزایش حقوق معلم‌ها فقط یک‌بار در پایان اردیبهشت؟ [ @asraneh313 ]
احساس می‌کنم شبکه اجتماعی X (توئیتر) بیشترین رسالتش اشاعه‌ی فحش و بددهنی باشه. اینو البته از مرور سخنان گهربار خودم تو این شبکه فهمیدم.🤣 فضا طوریه که فحش‌دادن رو برات عادی میکنه. مثل همون قضیه که اگه تو یه جمعی باشی راحت فحش بدن، تو هم عادت می‌کنی و کم‌کم نطقت به فحش باز میشه.🤕 پ.ن: ولی فحش حق بعضی‌ها هست. نیست؟ مثلا تو خود قرآن درباره بعضی‌ها میگه فریادشون شبیه شیهه‌ی الاغ است! (شهیقا و هی تفور!) یا یه جا میگه مثل سگ عوعو می‌کنند: اِن تحمل علیه یلهث! لذا بعضی فحش‌ها نوش جانِ بعضی بی‌وطن‌ها. #X